به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 تیر 92 [ 17:24]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 10 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 داستان زندگی من بخونید حتما لطفا



    - - - Updated - - -

    سلام میخام داستان زندگی مو بدنید شاید زیاد از ماجراها شنیده باشید اما این یکی واقعی حقیقیه من لمسش کردم تجربه کردم با تمام وجودم

    1.طلاق پدر و مادرم
    2.زندگی با پدرم
    3. تجاوز پدر
    4.اعتماد به ادمهایی پست تر از حیوان
    5.ازدواج در سن کم
    6. زندگی باترس از اینده
    7. ...............................,,,,,,,,,,,,,,,,,,, ,,,,,

    - - - Updated - - -

    نمیدونم از کجاش بگم گذشته ام اینی بود که بالا هست یعنی کلیش اینه جزییاتش ازارم میده اما اگه کسی بتونه کمکم کنه سعی میکنم بگم

    اما در کل احساس میکنم همه بدبختیام بخاطر مامانمه یعنی مامان کلمه مقدسیه که شامل کسی که منو بدنیا اورده نمیشه

    - - - Updated - - -

    میدونیئ مشکلم اینه که احساس پوچی و بی هویتی میکنم انگار کلا بی هدف دنیا امدم نمیدونم

    - - - Updated - - -

    اصلا اعتماد به نفس ندارم شوهرم ماهه اما احساس میکنم دلش برام سوخته خیلی دوسم داره اما من نمیتونم راحت زندگی کنم همش عذاب وجدان دارم یعنی دارم فقط بخاطر پسرم زندگی میکنم نمیخوام اونم سرنوشتش عین من باشه راستی با هیچکدوم از خانوادم رفت امد ندارم

  2. کاربر روبرو از پست مفید ارمیا تشکرکرده است .

    omid65 (شنبه 01 تیر 92)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    ارمیای عزیز،

    بهت تبریک می گم بابت داشتن همسر و همراه مناسب در زندگیت.
    چیزی که خیلی از خانمهای این تالار بخاطرش عضو شدند و تاپیک می زنند.

    مردها برعکس ما زنها با کسی تعارف ندارند.
    برای دلسوزی و کمک و ... با کسی نمی مونند.

    اگر شوهرت بهت محبت می کنه و ماهه،
    بدون که دوستت داره و متوجه خوبیهای تو شده که بهت عشق می ورزه.

    قدرش را بدون و با فکرهای الکی زندگیت را خراب نکن.

  4. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    mehdihn (یکشنبه 02 تیر 92), roze sepid (شنبه 01 تیر 92), tamanaye man (یکشنبه 02 تیر 92), ارمیا (یکشنبه 02 تیر 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 تیر 92 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-3-29
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    38
    سطح
    1
    Points: 38, Level: 1
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گذشترو فراموش كن، چون با اين كار زمان حال و به تبع اون آينده رو از دست مي دي.
    عشق به همسرتو رشد بده بزار دوست داشتن و عشق تمام اون گذشترو كم رنگ و كم رنگ كنه تا آنقدر در ذهن و روحت كم رنگ بشه كه ديگه ذهنتو به خودش معطوف نكنه.

  6. 3 کاربر از پست مفید koohe dard تشکرکرده اند .

    roze sepid (یکشنبه 02 تیر 92), ارمیا (یکشنبه 02 تیر 92), شیدا. (یکشنبه 02 تیر 92)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 تیر 92 [ 17:24]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 10 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از همتون ممنونم شیدا جان نظر لطفته من با تمام وجودم به پسرم و همسرم عشق میورزم اما هیچوقت بغیر از بچگیم احساس خوشبختی نکردم الانم کلا خودمو فراموش کردم یعنی اصلا دوست ندارم به خودم بیام که گذشته رو یادم بیاد

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 22 تیر 92 [ 09:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-04
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    190
    سطح
    3
    Points: 190, Level: 3
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 28 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شوهر خوب داشتن یه نعمته آرمیا جان..به زندگی آروم الانت فکر کن و اینکه پسر سالم و همسر خوبی داری..بجای فکر کردن به گذشته به طریقی زندگی کن که خدایی نکرده این اتفاق برای پسرت نیافته..خیلی سخته ولی شما الان مادر هستی و باید تمام تلاشت رو برای دور نگه داشتن فرزندت از مسائل تلخ گذشته بکنی..اگر برات سخت نیست میشه توضیح بدی چند ساله ازدواج کردی و با همسرت چطور آشنا شدی؟در ضمن توضیحی در مورد پناه بردن به آدم های پست تر از حیوان هم بدی

  9. 2 کاربر از پست مفید ساحل45 تشکرکرده اند .

    ارمیا (یکشنبه 02 تیر 92), شیدا. (یکشنبه 02 تیر 92)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 تیر 92 [ 17:24]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 10 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من بعد از قضیه تجاوز پدرم اینقدر احمق بودم فکر میکردم یه موضوع عادیه اما وقتی فهمیدم عین روانیا شدم واسه فرار ازش به یه پسر لجن پناه بردم بهم قول ازدواج داده بود اما اونم کار بابامو باهام کرد باورت نمیشه چند بار خود کشی کردم با شکایتم نتونستم کاری بکنم خیلی تنها و بی کس بودم کسیو نداشتم تا با همسرم اشنا شدم همه چیو گفتم قبول کرد اما من نخواستم به پای من بسوزه ولی اصرار کرد میترسیدم اینم منو واسه اون چیزهای بی ارزش بخواد امد ازذواج کردیم حالام از بابام کینه داره با هیچکس بغیر از خانواده اش رفت امد نداریم

    - - - Updated - - -

    3 سال ازدواج کردیم

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    37
    Array
    دوست عزیز درکت می کنم، چون برای من هم تو زندگی اتفاق های بد زیادی رخ داده طوری که حتی خجالت می کشم تعریفشون کنم حتی تو دنیای مجازی، حتی 19 سالگی اقدام به خودکشی کردم ولی هیچ وقت از لطف خد-ا ناامید نباش.

    و هرگز فراموش نکن (( هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.))

    این لینک را هم بخون من و خدا - داستان آهنگر
    به خد-ا اعتماد کن

    - - - Updated - - -

    دوست عزیز درکت می کنم، چون برای من هم تو زندگی اتفاق های بد زیادی رخ داده طوری که حتی خجالت می کشم تعریفشون کنم حتی تو دنیای مجازی، حتی 19 سالگی اقدام به خودکشی کردم ولی هیچ وقت از لطف خد-ا ناامید نباش.

    و هرگز فراموش نکن (( هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.))

    این لینک را هم بخون http://meslekhak.blogfa.com/post-51.aspx
    به خد-ا اعتماد کن


  12. 3 کاربر از پست مفید باران13 تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 10 شهریور 93), ارمیا (یکشنبه 02 تیر 92), شیدا. (یکشنبه 02 تیر 92)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 22 تیر 92 [ 09:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-04
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    190
    سطح
    3
    Points: 190, Level: 3
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 28 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم در مورد پدرت که تقصیر تو نبوده..چرا شوهرت به پات بسوزه.. شما که کار اشتباهی نکردی فقط قربانی آدم های پست شدی.خودت میگی پسره لجن بوده لجن که ارزش فکر کردن نداره جاش تو سطل آشغاله..شوهرت واقعا دوست داره منم اگه جای شوهرت بودم با پدرت رفت و آمد نمیکردم..باید گذشته رو رها کنی دوست عزیز به این فکر کن که شاید تمام اون سختی ها رو تحمل کردی که الان به آرامش برسی.بجز مسائل گذشته الان تو زندگیت از چی ناراحتی که مانع خشبختیت شده؟ببخش زیاد سوال میکنم میخوام بهترین نظر رو بهت بدم عزیزم

  14. کاربر روبرو از پست مفید ساحل45 تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 02 تیر 92)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 تیر 92 [ 17:24]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 10 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اینکه تو این چند سال نه درست حسابی درس خوندم فقط دیپلم نه تو این زندگی چیزی اوردم منطورم جهازو پولو یعنی هیچی بهم ندادن همه چیزو خودش تهیه کرد اگه خدایی نکرده یروزی ازم خسته بشه و بره من جایی رو کسیو ندارم خانواده ام هم ترکم کردن نمیخوام دوباره به اون گذشته برگردم میدونی بخاطر گذشتم خیلی عصبیو بی حوصلم خیلیم تشنه محبتم برعکس همسرم فکر میکنه همین که اون کارو انجام میده عشقشو بهم ثابت کرده و همینطور که میدونی این باعث میشه من برگردم به گذشتم و عصبی بشم که منو بخاطر همین موضوع که کل این چند سال ازارم میداده بندازه امیدوارم منظورمو فهمیده باشین

  16. 2 کاربر از پست مفید ارمیا تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 10 شهریور 93), شیدا. (یکشنبه 02 تیر 92)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 22 تیر 92 [ 09:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-04
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    190
    سطح
    3
    Points: 190, Level: 3
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 28 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با همسرت صحبت کن شاید نمیدونه شما تشنه محبت هستی برعکس فکر میکنه اگر زیاد محبت کنه شما احساس ترحم و دلسوزی بهت دست میده.شما باید سعی کنید هر مشکل یا اتفاقی که در زندگی میافته به گذشته ربط ندید..ارمیا جان من هم درس خوندم هم خانواده ای داشتم که همیشه پشتیبانم بودم ولی ناراضی و ناامیدم چونکه نتونستم با مدرکم کار مناسب پیدا کنم و در خیلی از مواقع پیگیری خانواده خودم زندگی شخصی منو در خطر میاندازه.نداشتن جهیزیه بحثی نیست که شما بخاطرش غصه بخورید و دوباره فکرتون رو درگیر گذشته کنید.میدونم درست این بود که به شما جهیزیه بدن و بیشتر از این پشتیبان شما باشن ولی الان که نیستن شما باید چه کار کنید؟زندگی رو به خودتون تلخ کنید؟یا سعی کنید از این فرصتی که بدست آوردین نهایت استفاده رو بکنید و خودتون رو بالاتر بکشید.به نظر من شما باید به ازدواجتون به چشم یه فرصت نگاه کنین فرصتی برای بدست آوردن هرچه تا حالا نداشتین.با پشتیبانی همسرتون میتونید مشکلات رو حل کنید.به نظر من باید آه و ناله رو کنار بگذارید و دست بکار بشید.مثلا درس بخوانید یا کلاس های مختلف برید و با همسرتون وقت بگذرونید.به نظرم شما بخاطر رابطه با اون پسر و رفتار زشت پدرتون عذاب وجدان دارید و خودتون رو مقصر میدونید در حالی که شما بدلیل معصومیت قربانی شدید ولی فکر میکنم سوگواری بسه و وقت بلند شدنه


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.