سلام. خوبید؟ چه عجب! میگفتید گاوی ! گوسفندی قربونی میکردیم@
فقط به عنوان یه مرد متاهل اینو به عنوان هشدار میگم: اگه من بشخصه تو شرایط همسر شما قرار میگرفتم خیلی به زندگی مشترکم باهاتون دلسرد و مایوس میشدم. اگه یهو نمیشدم اما آهسته آهسته فقط نفرت برام بجا میموند و یکی از چیزایی که عشقمو سرکوب میتونست بکنه همین مورد بود!
پدر شما روز اول که با مادر شما ازدواج کرد امکانتش چی بود؟ چند سال مادرتون به پاش راه اومد تا رسید به جاییکه الان هست!؟! شما و امیر هم تازه اول راهید! مگه نه؟ قراره با هم زندگیو بسازید و پیش ببرید! درسته؟
مهم نیست پدر شما درست میگه یا نه! مهم اینه که دیگه شما و همسرتون یکی هستید و زیر یک سقف زندگی میکنید! حالا پدرتون بیاد اونو دلسرد کنه و دعوا راه بندازه و بره....! خوب فکر کن ببین کی ضرر میکنه! آزامش و دلخوشی را چقدر باید دوباره زحمت بکشید که برگردونید! این موارد مثل سر بودن و ... قبل از گفتن "بله" باید دیده میشد و حالا که همسرتون تونسته پاس کنه اون خان رو دیگه مطرح کردنش به نظر من هیچ کمکی نمیکنه که هیچ! باعث فاصله و دلسردی بینتون میشه!
من نظرمو صریح میگم:
با پدرتون 100% مخالفم! شما از شرایطتون راضی هستید و این یعنی مهم ترین فاکتور! بیخود خرابش نکنید!
موفق باشی! بیشتر بیا همدردی! جات خالیه!
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
ویرایش توسط کامران : چهارشنبه 15 خرداد 92 در ساعت 02:18
علاقه مندی ها (Bookmarks)