شوهرم روی رفتارای خونوادم خیلی حساسه هر رفتاری رو به بد برداشت می کنه و سر من غر میزنه مثلا مامانم میره خونه خواهرم بچشو ببینه دیگه شوهرم ول نمی کنه شروع می کنه به بیراهه رفتن هی می گه مامانت فرق گذاری می کنه وهمش چسبیده اون خواهراتو گرفته و هزار هزارتا از این حرفای اعصاب خورد کنی بعدشم میگه تقصیره تو که هر روز میری خونه مامانت ادمو سبک می کنی دیگه نمی خوام بری خونه مامانت حالا یکی نیست بگه بابا شرایط فرق داره خوب اون بچش مریض بوده مامانم رفته سر بزنه نمی فهمه این یه مثال خیلی کوچیک از رفتاراش بود کلا سر هر چیز کوچیکی با خونوادم سر لج میفته و با حرفایی که میزنه شکنجم میده من روی خونوادم خیلی حساسم نمی دونم چیکار کنم همه اینا رو هم توی دل خودم میریزم چون اگه به مامان و بابام بگم سکته می کنن خودمم مگه چقدر تحمل دارم 4 ساله دارم تحمل می کنم می ترسم بچه دار بشم چون توی این شرایط اعصاب بچه هم خورد میشه تازه میگه مامانت پرت می کنه که بچه دار نشی در صورتی که اصلا این طوری نیست بهش میگم خوب بچه دار میشم میگه الان نمی خوام دیگه اول زندگی می خواستم که مامانت پرت کرد همش بهونه میگیره نمی دونم به کدوم سازش برقصم تو خودم ریختم افسرده شدم چند بار هم به خود کشی فکر کردم چون فکر طلاق رو هم نمیتونم بکنم مامان و بابامو نمی خوام ناراحت کنم بذار اونا فکر کنن زندگیم خوبه و غصه دار نشن
علاقه مندی ها (Bookmarks)