به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 35
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 خرداد 92 [ 20:31]
    تاریخ عضویت
    1391-12-27
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    129
    سطح
    2
    Points: 129, Level: 2
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ولی دید من به زندگی سختر از اونیه که فکرشم بکنید.

    - - - Updated - - -

    برای خودم که اصلا نمیتونم زندگی جدیدی شروع کنم وحاظر نیستم هیچ کسه دیگه ایو به عنوان شریک زندگیم بپزیرم!!هیچ مرددیگهای نمیتونه پدر واقعی برای بچه هام بشه اوضاع بدتر میشه چون خودم تو شرایطش بودم.و زندگیرو بدون همسرم آخر زمان میبینم متاسفانه¡!!!!

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    شما چه از همسرتون جدا بشين چه نشين اون آقا در هر صورت پدر فرزندان شما خواهند بود

    اين رابطه چه غلط چه درست، جسارت نشه حتي اگر يه رابطه نامشروع هم بود فرزنداني كه ازش حاصل شده حقي بر گردن پدرشون دارند و اين حق تا زماني ايشون در قيد حيات هستند ساقط نميشه.

    ولي چيزي كه وجود داره اين هست كه زندگي اول اين آقا و همسر ايشون در اولويت هستند.
    شما بايد طوري رفتار كنيد كه بتونيد رضايت اون خانم رو جلب كنيد نه به خاطر خدا و نه به خاطر دل شكسته اون زن بلكه فقط و فقط بخاطر دو فرشته معصومي كه حاصل يه تصميم طولاني مدت و اشتباه بودند.

    اين وسط شما اگر رنجي رو تحمل ميكنيد و آسيبي مي بينيد هزينه تصميمي هست كه سال ها پيش گرفته شده و از اين بابت اظهار شكايتتون راه به جايي نمي بره. ازدواج شما شرعي نيست چون بدون رضايت همسر اول بوده.

    شما همسرتون و خانواده ايشون و شرايط رو بهتر از ما مي شناسيد، و مطمئنا مي دونيد كه اگر اين ازدواج همچنان مخفي باقي مي ماند هم دو فرزند شما حضور پدر رو بصورت مداوم حس نمي كردند و كمبود پدر بر زندگيشون حاكم بود. پس لطفا با تامل و صبر مسيري رو در پيش بگيريد كه در آينده توسط فرزندانتون و فرزندان همسرتون محكوم و سرشكسته نشيد.





  3. 6 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    barani (یکشنبه 04 فروردین 92), roze sepid (جمعه 02 فروردین 92), shabe niloofari (سه شنبه 29 اسفند 91), taraneh89 (سه شنبه 29 اسفند 91), میشل (جمعه 02 فروردین 92), شیدا. (جمعه 02 فروردین 92)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 خرداد 92 [ 20:31]
    تاریخ عضویت
    1391-12-27
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    129
    سطح
    2
    Points: 129, Level: 2
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا نباید مصیبت بذارم؟واقعا این مصیبته بزرگیه که دامن گیرم شده!شما جمله بهتری سراغ دارین؟؟اگه مصیبت نبود که الان پامو رو پام گذاشته بودمو به زیباییهای اطراف نگاه میکردم و لذت میبردم چون از نظر مادی که مشکل ندارم معنوی از همه مهمتره که آرامش واقعیو میده که منم ندارم هر لحظه منتظر سونامی در زندگیم هستم!!زندگی بر خلاف خواستم سپری میشه"از بیرون هر کی نگاه میکنه میگه خوشبحالش غمش چیه الان تو این زمونه رفاه حرفه اول و میزنه.یه سریم مثل خانواده همسرم میگن نگاه چه تجمولاتی بهم زده!جوابم به سریه اول اینه مگه میشه تو تشته طلا خون خورد.و به خانواده همسرم؛چرا نمیگن

    - - - Updated - - -

    با سلیقه اس ،چرا نمیگن به جای طلا جواهر به خودش اویزون کردن زندگیه زیبا رو ست داره.اخ که چقدر دلم پره ولی چه فایده

  5. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دوستم. یکی از مدیران به من گفته بود نباید به تاپیک هایی که عنوانشون گویای مشکل مراجع نیست، پاسخ داد. ولی من هرچی سعی کردم هیچ مدیری به این تاپیک توجه نشون نداد. خب منم دیگه کوتاه اومدم و تصمیم گرفتم کاسه داغ تر از آش نشم.:)

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصیبت نمایش پست ها
    اخ که چقدر دلم پره ولی چه فایده
    عزیزم داره نوروز میشه، شما میتونی انتخاب کنی که شاد باشی یا غمگین. اولی رو انتخاب کن.:)

    یه نکته ای توی زندگی شما هست و اون اینکه شما از ابتدا با آگاهی به اینکه در این زندگی نفر دوم خواهی بود، با همسرت پیمان بستی.

    شوهرت که بهت دروغ نگفته بود. مثل اینکه که یه فردی که از داشتن دوتا پا محرومه به کسی پیشنهاد ازدواج بده، اون شخص هم قبول کنه. بعدا مدام خودش رو مصیبت زده ببینه که من نمی تونم با شوهرم برم کوه، من نمیتونم فلان کار رو انجام بدم. مردم در موردم اینو میگن و غیره.

    خب عزیزم شما از ابتدا قرار نبود اصلا چنین چیزهایی که الان دلت میخواد رو داشته باشی.

    اگه با یه پسر مجرد ازدواج می کردی، حالا طبیعی بود که انتظار داشته باشی هفته ای هفت روز پیشت باشه. اما وقتی با این مرد ازدواج کردی مطمئنا میدونستی هفته ای هفت روزش مال تو نیست، درسته؟

    میتونی یه مقدار واضح تر شرایطت رو توضیح بدی؟ شوهرت هفته ای چند روز پیش تومیاد؟ قبل از اینکه همسر اولش متوجه ازدواجش بشه، چند روز پیشت بود؟

    الان اصلی ترین مشکلت همینه که شوهرت برات وقت نمی گذاره؟

    ایشون از همسر قبلیشون چند تا بچه دارن؟ بچه ها چند ساله هستن؟ یه مقدار از تحصیلات و شرایط همسر اول ایشون بگو.

    احساس شوهرت نسبت به همسر اولشون چیه؟ قبل از ازدواجتون بهتون قول داده بود از همسر اولش جدا بشه؟

    رفتار شوهرت با بچه ها چطوره؟ بهشون محبت میکنه؟ به شما محبت میکنه؟ حتی بصورت تلفنی و غیره، نه الزاما حضوری.

    خیلی سوال پرسیدم، اما لطفا به همشون جواب بده.

    مهمترین چیزی که میخوام بهت بگم همونه که اول گفتم: داره سال جدید شروع میشه، سعی کن تمرکزت رو از این مشکلات برداری. این مشکلات هشت ساله که هستن. یه چند روزی خوش باش و با روحیه بهتر سال جدید رو شروع کن.

    راستی برنامت برای تعطیلات چیه؟ یکم هم بیشتر از خودت بگو. تحصیلاتت، شغلت و غیره. روزاتو بیشتر چطور میگذرونی؟

    - - - Updated - - -

    سلام دوستم. یکی از مدیران به من گفته بود نباید به تاپیک هایی که عنوانشون گویای مشکل مراجع نیست، پاسخ داد. ولی من هرچی سعی کردم هیچ مدیری به این تاپیک توجه نشون نداد. خب منم دیگه کوتاه اومدم و تصمیم گرفتم کاسه داغ تر از آش نشم.:)

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصیبت نمایش پست ها
    اخ که چقدر دلم پره ولی چه فایده
    عزیزم داره نوروز میشه، شما میتونی انتخاب کنی که شاد باشی یا غمگین. اولی رو انتخاب کن.:)

    یه نکته ای توی زندگی شما هست و اون اینکه شما از ابتدا با آگاهی به اینکه در این زندگی نفر دوم خواهی بود، با همسرت پیمان بستی.

    شوهرت که بهت دروغ نگفته بود. مثل اینکه که یه فردی که از داشتن دوتا پا محرومه به کسی پیشنهاد ازدواج بده، اون شخص هم قبول کنه. بعدا مدام خودش رو مصیبت زده ببینه که من نمی تونم با شوهرم برم کوه، من نمیتونم فلان کار رو انجام بدم. مردم در موردم اینو میگن و غیره.

    خب عزیزم شما از ابتدا قرار نبود اصلا چنین چیزهایی که الان دلت میخواد رو داشته باشی.

    اگه با یه پسر مجرد ازدواج می کردی، حالا طبیعی بود که انتظار داشته باشی هفته ای هفت روز پیشت باشه. اما وقتی با این مرد ازدواج کردی مطمئنا میدونستی هفته ای هفت روزش مال تو نیست، درسته؟

    میتونی یه مقدار واضح تر شرایطت رو توضیح بدی؟ شوهرت هفته ای چند روز پیش تومیاد؟ قبل از اینکه همسر اولش متوجه ازدواجش بشه، چند روز پیشت بود؟

    الان اصلی ترین مشکلت همینه که شوهرت برات وقت نمی گذاره؟

    ایشون از همسر قبلیشون چند تا بچه دارن؟ بچه ها چند ساله هستن؟ یه مقدار از تحصیلات و شرایط همسر اول ایشون بگو.

    احساس شوهرت نسبت به همسر اولشون چیه؟ قبل از ازدواجتون بهتون قول داده بود از همسر اولش جدا بشه؟

    رفتار شوهرت با بچه ها چطوره؟ بهشون محبت میکنه؟ به شما محبت میکنه؟ حتی بصورت تلفنی و غیره، نه الزاما حضوری.

    خیلی سوال پرسیدم، اما لطفا به همشون جواب بده.

    مهمترین چیزی که میخوام بهت بگم همونه که اول گفتم: داره سال جدید شروع میشه، سعی کن تمرکزت رو از این مشکلات برداری. این مشکلات هشت ساله که هستن. یه چند روزی خوش باش و با روحیه بهتر سال جدید رو شروع کن.

    راستی برنامت برای تعطیلات چیه؟ یکم هم بیشتر از خودت بگو. تحصیلاتت، شغلت و غیره. روزاتو بیشتر چطور میگذرونی؟

    - - - Updated - - -

    نمی شه ویرایش کرد***** ولی من هرچی صبر کردم هیچ مدیری به این تاپیک توجه نشون نداد.

  6. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    صبا_2009 (پنجشنبه 01 فروردین 92)

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 خرداد 92 [ 20:31]
    تاریخ عضویت
    1391-12-27
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    129
    سطح
    2
    Points: 129, Level: 2
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اول بگم خواستم عنوان وعوض کنم ایمیل هم فرستادم اما جوابی نگرفتم ،حتی تو مشخصاتم نوشته شده مجرد،بدون فرزند بلد نبودم چطوری درستش کنم؟شایدم فهمیدن حالیم نیست کاریم ندارن

    - - - Updated - - -

    حالا جواب سوالهای شما!همسرم قبل از علنی شدن هفته ای 1شب پیشه ما بود تو سالها فقط میگفت صبر کن 2ماه دیگه،بعد 6ماه دیگه،همین طوری 8سال گذشت!!البته هر روز هم 1یا 2ساعتی با بود و هست،هفته ای یک شبم تا ماه گذشته ادامه داشت تا اینکه خانوم خودشو به قشو ضعف زد!!قبل از ازدواج چون مادرم مخالف 100%بود گفت جدا میشه بعد از دو هفته اومد گفت بچه ها رو نگه میداری من ترسیدم قبول نکردم گفتم بذار اونم باشه.موقع عقد گفت 1سال فرصت میخوام تا شراکته بینه خودمو برادرامو جدا کنم بعد عنوان میکنم،که 8 سال طول کشید،خانوم شک کرده بود ولی ایشون قسمه جلاله خورده!من اینا رو بعد از ماجرا علنی شدن فهمیدم ،برادراش میدونستن،پدرشم خبر داشت،میومد پیش ما خیلیم دوسمون داشت،تا اینکه دختر کوچیکم دست به تلفن پدرش میزنه و خانوم تماسی که گرفته ارتباط وصل میشه قضیه لو میره،راستشو بخواین منم بدم نیومدن فکر میکردم کار خداست وهمه چی حل میشه!شبه اول تا 2نصف شب تو ماشین با هم حرف میزنن ،خانوم اذش میخواد هر چه سریع تر از من جدا شه و همسرم قبول میکنه،میگه طلاق بده جبران کن،فرداش که سوال کردم چیزی نگفت؛گفت درست میشه تا یک هفته مسکوت موند وقتی شروع به اعتراض کردم گفتم بهانت چیه زیر بار نرفت ،مبایلشو چک کردم 60بار زنگ زده بود و اس داده بود اگر پیشه اون باشی الان همه رو خبر میکنم،منم بهش زنگ زدم گفتم چی شده کیو خبر میکنی،قیامت از اون موقع شروع شد همه خانواده همسری با خبر شدن،شب به پدر شوهرم زنگ زدم گفت کار غیر شرعی نکرده باید دو تا زندگیشو حفظ کنه ،خیالم راحت شد صبح که دوباره تماس گرفتم گفت یه فکری کردم بیا طلاق بگیر این راحت بشه صیغه 99ساله کن منم شر راه انداختم گفتم مگه با بیوه حرف میزنید قطع کردم از اون به بعد همه شدن یکی و من تنها،اختلاف بین منو شوهرم شروع شد،خواهرا برای فضولی یکی یکی اومدن خونم اولی شروع به تعریف و تمجید کرد من مقابل هیچ کدوم حرفی نزدم ولی به شوهرم گفتم کسیو نمیپذیرم؟اینم گذاشت کفه دستشون!همه پا تو یه کفش کردن طلاق ندی قید ما رو باید بزنی بنده خدا 1ماهی به هوای سفر کاری خودشو گم وگور کرد تا یه مشکل براشون پیش اومد از من غافل شدن!!بعد 4تا خواهرا اومدن گفتن ما دخیل نیستیم چرا آه شما گریبان گیره ما بشه،اونا عقب نشینی کردن،دختر بزرگش وزنه یکی شدن و روزگارشو سیاه کردن چندین بار دخترش آقا داماد خطاب کرده پدرشو سال اول دانشگاهه،دومیه اول دبیرستان مدرسه نمیرفت ،تا اینکه همسرم گفته حلش میکنم ،از اینورم به من میگه حلش میکنم!!تا اوایل اسفند میگفت نمیذارم به سال بکشه چند روزیه که شروع به اعتراض کردم دوباره گفت 1ماه وقت بده،گفتم دیگه نمیتونم طلاق میخوام قبول کرد ولی کاری نکرد قدمی بر نداشت،یه دو روزی نیومدبعد اومد گریه کرد التماس کرد،نمیتونم طلاقت بدم میمیرم پشیمون میشیا!!دوتامون عاشق هم هستیم !از اون طرفم فشاره بچه ها وخانوم روشه،دوباره فرصت خواسته تا امتحانات خرداد تموم بشه از درس نیوفتن،منم چاره ای جز قبول کردن نداشتم،از روز اول تا حالا هیچ وقت اسمه خانومو نیاورده همیشه،با صفت مادر بچه ها خطاب کرده،جلو خواهراشم گفت عشقی نداره نسبت بهش به عنوان مادر بچه هاش براش قابل احترامه!ومیگه بچه پدر و مادرو با هم میخواد و نمیخواد زندگی بهم بخوره،اما مثل اینکه خانوم ودختر بزرگش شدیدا تو فشارش گذاشتن!به منم میگه این همه صبر کردی برای 3ماه کم نیار!خانوم اول 41سال سنشه،داره درس میخونه ساله دوم یا سوم دانشگاه،چه مقطعی نمیدونم،مهجبه هم هست،من از درس خوندنش اطلاع نداشتم از خواهراش شنیدم.خودمم که دو ماهی هست وارده 30 سالگی شدم ،تحصیلاتم فوق دیپلم هنر از دانشگاه علمی کاربردیم،کار هم. نکردم تا حالا،تو خونه با بچه ها مشغولم ،زنه تمیزیم به بچه هام وامور تربیتیشون شدیدا اهمیت میدم دخترم تو مقطع آمادگی مدرسه تیز هوشان میره،وعلاقه شدیدی به زبان داره پدرشونم عاشق بچه هاشه در ضمن من چادر سرم نمیکنم،به لباس و شیک پوشی اهمیته زیادی میدم به وسایل خونه هم همین طور!!این شده باعث ناراحتی جدید که میگن تجملاتیه،از زبانه خواهر شوهرام گفتم،اهل رفت و آمد و رفیق بازی هم نیستم کلت آدمه زود جوشی نیستم دوستی هم به عنوان رفیق فابریک ندارم،همه چیرو تو خانوادم خلاصه کردم،از حالمم ناراضی نیستم جدایه از قضیه پیش امده

    - - - Updated - - -

    به خاطر بچه ها مخصوصا بزرگه سعی میکنم ظاهرو حفظ کنم،تعطیلات قراره یه سفر 4روزه امروز عصر همسرم گذاشت،ببینیم چی میشه!!سال تحویل مادر دخترا تنها منزل خودمون هستیم میمونیم تا همسرم بیاد به اتفاق منزل. مادرم بریم ما میمونیم و همسرم بر میگرده سره پستش،توکل به خدا شاید زندگی به من هم خندید

    - - - Updated - - -

    در ضمن من توقع 7روزه هفته رو هم ندارم ولی انتظار دو یا سه روز رو چرا!!اونم پشته سر هم نه،یه خط در میون،که نه سیخ بسوزه نه کباب...ولی مگه حسه حسادت و رقابت میذاره..

    - - - Updated - - -

    یه چیز دیگه که فهمیدم خانوم میخواسته من بکشه خونش عصابانیم کنن،دعوا بشه 110زنگ بزنن بیاد!میگن مشاور بهش خط میده.راه دیگه ای که پیش گرفته فرصت نده همسرم کنار من بیاد..مخصوصا از لحاظ...... ای بابا یکی نیست بگه خانوم کجای کاری بنده خدا شده مرده متحرک تو به چی فکر میکنی!!!!

  8. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دوست عزیز.

    داستان این زندگی من رو متاثر کرد.

    راستش نمیدونم چی بگم که خدا رو خوش بیاد، شما رو هم خوش بیاد.

    همدردی کردن با شما خیلی سخته. امیدوارم بهتونید ما رو درک کنید و بهمون حق بدید.

    اما با وجود اینکه از همدردی و همدلی کردن عاجز هستم، باز هم دلم میخواد کمکی بهتون بکنم.

    تنها کمکی که از دستم برمیاد اینه که شما رو به بعضی نکات توجه بدم.

    البته فقط بعضی از نکات. چون میدونم پذیرش خیلی چیزا رو ندارید.

    عزیزم هیچوقت از کسی بخاطر ظلمی که به بچه هات میشه خشمگین نباش. چون اولین کسی که به اونها ظلم کرد، شما بودید.

    شما میدونید که هر انسانی نیاز به یه پدر درسته داره! پدرها بخاطر مشغله هایی که دارن، اکثرا حتی وقتی هر هفت شب هفته رو پیش بچه هاشون هستن، بازم حق پدری رو بصورت کامل ادا نمی کنن.

    شما بچه هایی رو به این دنیا آوردی که از اول بی پدر بودن! یا در خوش بینانه ترین حالت، یک هفتم پدر داشتن!

    عزیزم هیچ کس بیش از شما به اون بچه ها مدیون نیست، چون شما بودید که اونها رو فدای خودخواهی و منافع خودتون کردید.

    مادامیکه ما دیگران رو مقصر میدونیم، آتیش میگیریم، و دلمون برای خودمون میسوزه. اما وقتی باور کنیم این خود من بودم که این شرایط رو ایجاد کردم، و نه تنها دیگران به من بدهکار نیستن، بلکه من باید از دل اونها در بیارم، و بهشون مدیون هستم، اونوقت به اوضاع مسلط تر میشیم.

    شما از 22 سالگیت تا حالا پشت سر هم داری تصمیمات اشتباه برای زندگیت میگیری. حتی بچه اول رو که به دنیا آوردی، متنبه نشدی و دومی رو هم اضافه کردی.

    یک ذره تامل باعث میشه متوجه بشی شما شخصا مسئول و مسبب این وضعیتی هستی که برای خودت و اطرافیانت پیش اومده.

    این قدم اول برای تغییر شرایطه، تا نتونی سهم خودت رو ببینی، در این وضعیت باقی میمونی. باور کن حتی اگه شوهرت همسر اولش رو طلاق بده و بیاد با تو زندگی کنه، تو خوشبخت نخواهی شد.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  9. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    barani (یکشنبه 04 فروردین 92), roze sepid (جمعه 02 فروردین 92), Sinéad (جمعه 02 فروردین 92), sookoot (سه شنبه 06 فروردین 92), صبا_2009 (جمعه 02 فروردین 92)

  10. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    ميشل عزيز حرف دل منو زدي.خانم عزيزنيت همه همدرديه وهيچكس حق نداره اينجا كسي رو مؤاخذه كنه.من اصلا به اون خانم كار ندارم چون مقصر اصلي همسر شماست.چون حتي يك لحظه به فكر روح بچه هاش نبود كه چه بلايي سرشون مياد.مطمئن باشيد واين حرفمو به مرور زمان باور ميكنيد كه همون كاري روبا شما ميكنه كه با همسر اولش كرد.حتي بدتر وزشتتر از اون.پس هرچه زودتر به فكر نجات خودتون وبچه هاتون از طريق قانوني باشيد.البته اينها همه نظرات ديگرانه وشماتصميم گيرنده نهايي هستيد.ارتباط معنويتون باخدا باعث ميشه بهترين راه پيش پاتون قرار بگيره.100بار استخيرالله بگيد هر چي خيره پيش مياد.

  11. 2 کاربر از پست مفید roze sepid تشکرکرده اند .

    barani (یکشنبه 04 فروردین 92), sookoot (سه شنبه 06 فروردین 92)

  12. #18
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    خانم عزیز،

    شما که از لحاظ مالی تامین هستید، از نظر عاطفی هم که بدون همسرتون نمی تونید زندگی کنید و تمایلی به طلاق ندارید. پس الان مشکل چیه؟
    همسر شما می تونه علیرغم علنی شدن خطاش و محدودیت هایی که همسر اولش براش درنظر گرفته، 4 روز تعطیلات با شما سفر بره.
    پس زندگی اونطرف هم خیلی گل و بلبل نیست. اون زن هم داره می گه نرو و همسرت باهاش دعوا می کنه و به حرفش گوش نمی کنه و 4 روز تنهاشون می ذاره تا بیاد پیش شما.

    راستش نمی تونم باور کنم که زنی 8 سال شوهرش زن و بچه دیگه داشته باشه و زن متوجه نشه !! ببین چقد به همسرش اعتماد داشته که هفته ای یک شب بیرون از خونه بودنش و این همه رفتارهای مشکوک و غیب شدن ها و ... هزینه هایی که برای شما می رفته و چیز ساده ای نیست که بشه قایم کرد و .... همه و همه جلوی چشمش بوده و باز اعتماد می کرده.

    یکی از بدترین بلاهایی که ممکنه سر یک آدم بیاد از دست دادن اعتمادش است. اون روزی که حس کنی از تو و اعتمادت سواستفاده شده.

    اینها را گفتم تا بدونی که اون زن در وضعیتی به مراتب بدتر از شماست. شما ناراحتی، اون دل شکسته. خدا کنه دلت نشکنه و خدا کنه که هیچوقت نفهمی و تجربه نکنی درد اون زن را. تویی که در مقابل یک بی توجهی 4 ماهه کم آوردی، زیر بار شکستن دیوار 8 سال اعتماد، خورد می شی. پس فقط دعا کن اون زن دلش نیاد که نفرین کنه.

    اما در وضعیت کنونی شما، برعکس بقیه دوستان فکر نمی کنم که جدایی راه چاره باشه. مگر این که زنی قوی و با اراده باشید.
    زن مطلقه ای که ازدواج اولش پنهانی بوده و دو بچه کوچیک هم داره، شانس ازدواج مناسبش پایین است. اول بخاطر اون رابطه پنهانی و همسر دوم بودن، بعد بخاطر بچه ها.

    اگر برات ممکن هست، و همسرتون و خانوم اولش اجازه می ده، به همین شکل بمون توی زندگیت. پا روی دلت و خواسته های رنگارنگت بذار و بشین بچه هات را بزرگ کن. همین که از نظر مالی تامین هستی و همسرت هم گهگاهی به شما سر می زنه، باید شاکر باشی. بهانه عدالت و ... نگیر که خودت بهتر از هر کس دیگه ای می دونی چیکار کردی. درسته که سنت کم بوده و اشتباه کردی و ... ولی به هر حال باید پای اشتباهت بایستی.


    البته 4 ماه زمان کوتاهی هست تا اون زن از شوک خارج بشه و بفهمه می خواد چیکار کنه. پس فعلا صبر کن ببین تصمیمش برای زندگی چی هست.

    اگر مردی به همسرش خیانت کرد تا با تو ازدواج کنه، بدون که با مردی ازدواج کردی که به همسرش خیانت می کنه.

    - - - Updated - - -

    گاهی اوقات بخاطر یک جمله، تشکر زدن زیر یک پست برام سخت می شه. چون فکر می کنم تشکر به معنی این هست که من با تمام جملات پست موافقم.
    پست زیبای خانم صبا بسیار جای تشکر داشت. فقط یک جمله اش را من مطمئن نیستم ( ازدواج شما شرعی نیست چون رضایت خانم اول را نداشته ).

  13. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    barani (یکشنبه 04 فروردین 92), mehdad (شنبه 03 فروردین 92), sookoot (سه شنبه 06 فروردین 92)

  14. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 خرداد 92 [ 20:31]
    تاریخ عضویت
    1391-12-27
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    129
    سطح
    2
    Points: 129, Level: 2
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز ،اگر از شرع بخوایم بگیم ؛که هر مردی میتونه چندین بار تجدید فراش کنه!!مثل پیغمبر(ص)ولی مگه به بقیه چیزایی که شرع گفته عمل میشه که اینو مردا عمل کنن؟؟ازدواج دوم تو قانون فعلی بدون رضایت همسر خلافه قانونه!خلاف شرع نیست!من در ساله 83ازدواج کردم،ساله 85 زیر یک سقف به اصطلاح رفتم،واین قانون در ساله 86به تصویب رسید!!الان من نه مرتکب خلاف شرع شدم نه قانون،اشتباه من. قبول کردن همسر دوم شدن بوده فقط همین ،حالا اگر بحسی میشه بینه خانوما اول میان خودشونو جای طرف میذارن!اونم شخص اول ،چرا نمیان دومی بذارن،نمیدونم،شایدم چون ازدواج کردن نمیشه...

  15. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 دی 94 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    محل سکونت
    زیر آسمان
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    2,829
    سطح
    32
    Points: 2,829, Level: 32
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    43

    تشکرشده 433 در 151 پست

    Rep Power
    29
    Array
    شما باید واقعیت ها رو بپذیرید. متاسفانه شما ذهن و تفکر بسیار پراکنده ای دارید و برای همین هر موقع که نزدیک به قبول یک واقعیت میشید ذهنتون میره یک سمت دیگه و از یک چیز کاملا غیر مرتبط سخن می گید. بدون اینکه قصد سرزنش داشته باشم، چندین واقعیت رو براتون میگم:

    1. شما اشتباه کردید که وارد این زندگی شدید. در سن 22 سالگی، بدون ازدواج قبلی، بدون فشار و تحمیل خانواده، ازدواج با مردی که 16 سال از شما بزرگ تر بوده و همسر هم داشته، حتی قصد طلاق و جدایی هم نداشته. من نمی دونم وقتی تن به همچین کاری دادید فکر می کردید در آینده چه اتفاقی قراره بیفته که از الان متفاوته؟ دقیقا همون چیزی شده که انتظار می رفت بشه.

    2. شما به مردی اعتماد کردید که به همسر قبلیش دروغ گفته و همسر جدید گرفته. کاری به شرعی بودن این کار ندارم ولی ایشون از اولین لحظه آشنایی با شما نشون داده مرد با وفایی نیست. چطور انتظار داشتید حالا برای شما به پای وعده هاش بایسته. چطور همین الان انتظار دارید چند سال دیگه سراغ یک دختر جوون تر نره؟

    3. بعد از ازدواج ایشون گفت شما رو به خانوادش معرفی می کنه، و نکرد. یک سال و دو سال و بالاخره شد هشت سال. شما چرا از همچین شخصی بچه آوردید؟ چرا زودتر بعد از یک سال زندگی به فکر جدایی یا حل مشکلاتتون به طور اساسی نبودید؟ صبر کردید 30 سالتون بشه و دو تا بچه بیارید تا به فکر بیفتید؟

    4. ایشون به شما دروغ گفته، زیر قولش زده، کم توجهی می کنه، به فرزندان شما توجه نمی کنه، مردی است که اهل خیانت و بی وفایی هست، خانواده اش هم که اصلا با این کارش مشکلی ندارند، نمی دونم چطور هنوز به ایشون به چشم مرد رویاهاتون نگاه می کنید. اگه مرد رویاهای شما، مردی است که به همسر خودش خیانت کنه تا با یک زن دیگه باشه، رویاهای شما همین زندگی ای است که الان در اون هستید.

    ===

    شما باید در ابتدا قبول کنید مسئول مشکلات و "مصیبت" های شما، فقط شخص خودتون هستید مثل شخصی که چشم بسته می پره وسط بزرگراه و بعد تصادف می کنه. درسته که یک ماشین دیگه بهش زده ولی اشتباه از خودش بوده که اون کار اشتباه قبلی رو انجام داده و شرایط شما هم دقیقا به همین شکل است. شما باید قبول کنید هر اتفاقی که برای شما افتاده، نتیجه اشتباهات خود شما بوده ولی در این بین فرزندان شما بی گناه هستند و اولویت همیشه سلامت فکری و جسمی فرزندان شماست. شما به خاطر فرزندانتون هم که شده اگه تا امروز همه تصمیماتتون اشتباه بوده، از الان مجبور هستید تصمیمات صحیحی بگیرید چون به عنوان مادر این وظیفه رو دارید.

    در مرحله دوم شما باید واقعیت های اطرافتون رو به همون شکلی که هست ببینید که این قضیه نیازمند تمرکز و دقت بالاست که من اصلا در شما نمی بینم. شما با حال فعلیتون بعیده بتونید تصمیم های درستی برای خودتون و بچه هاتون بگیرید. توصیه می کنم حتما به یک مشاور مراجعه کنید تا به شما در شناخت اشتباهات قبلی و همینطور واقع بینی درباره وضعیت فعلی کمک کنه.

    در مرحله سوم هم شما بهتره حقوق قانونی خودتون و فرزندانتون رو دقیقا بدونید. شما که مشکلات مالی ندارید توصیه می کنم به یک وکیل خانواده مراجعه کنید تا از این حقوق بهتر آگاه بشید و احیانا در این بین چیزی از حق و حقوق خودتون و فرزندانتون رو نادانسته از دست ندید و همیشه تصمیماتتون در راستای حفظ و بدست آوردن این حقوق باشه.
    زندگی خوب یک شکل ثابت ندارد، بلکه یک فرآیند است. یک جهت است، نه یک مقصد.

    کارل راجرز

  16. 4 کاربر از پست مفید Sinéad تشکرکرده اند .

    barani (یکشنبه 04 فروردین 92), roze sepid (دوشنبه 05 فروردین 92), میشل (جمعه 02 فروردین 92), صبا_2009 (جمعه 02 فروردین 92)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.