به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 32
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است

    من هر روز مي يام شايد فرجي بشه ولي مثل اينكه مشكل من زياد جدي نيست كه كسي وقت براي راهنمايي من بزاره.خدا را شكر

  2. #22
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است

    درود بانو

    منم همسرم باردار هستش فکر کنم دختره همه حرفاتون درست ولی مسئله اصلی الان بارداری شماست بنظر این خیلی مهمه امکان داره روی بچتون تاثیر منفی بزاره پس فعلا همه فکر و تمرکزت رو بزار روی بچت کمتر هم حرص بزن بخدا گناه داره اون طفلی ولی اینو بدونین حتی تصور زندگی که دارین هم برای من یکی فوق العاده سخته که توی دوران بارداری یه بانو بدینگونه باهاش برخورد بشه ولی فعلا بهتره روی نی نی خوشگلتون تمرکز کنین راستی دختره یا پسر واسش اسم انتخاب کردین خریداش رو انجام دادین
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  3. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 30 دی 91)

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array

    RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است

    سلام
    عزیزم بعضی مرد ها به خاطر شکست در زندگی خانوادگی و بعضی ها به خاطر زن بازی زیاد رد دوران مجردی در دوران بعد ازدواج همش به زنشون شک می کنند . البته اینطور که معلومه شوهر شما فقط با بیان این قضیه می خواد به شما بفهمونه که توجهتون بهش کم شده .
    مخصوصا الان با بارداریتون فکر می کنه یک هوو هم داره میاد که رقیب عشقیش بشه . نمی دونم راهکارم درسته یا نه اما وقتی واسش حرف می زنی همون 20 ساعتی که گفتی سعی کن در حرف هات موضوع رو بکشونی به بچه ات . واسش حرف بزن که چقدر قراره بچتون دوستش داشته باشه قراره باباش واسش چه کار ها که بکنه و دستاش رو بزار رو شکمت بزار اون هم حس پدر شدن بهش دست بده اما نگو تو رو هم قراره دوست داشته باشه یا تو چقدر دوستش داری (بچه رو ). با این کار هم حس عاطفی اش رو به بین خودت و بچه اش پخش می کنی هم یک مقدار حس اعتماد به نفس و تحرک در کار کردن رو .
    در مورد ماشین که نمی تونید خرجش کنید حق با شوهرتونه اما اینکه می گید بفروشه پول رو می ده به باباش چی بگم والله
    اگه خونه ای که داره ساخته می شه بعد اتمتم یمرسه به شوهرتون خوب چه ایراد داره اون هم سرمایه تونه . و خوب بقیه اش رو حتما ماشین می خره شما رو با این وضع که نمی تونه بی ماشین این ور اون ببره . عزیزم شما بارداری انقدر حرص و جوش برات خوب نیست .

    بعضی ها رو دیدم بعد بچه دار شدن این حسشون خیلی کمتر شده . چون معمولا دیگه حس می کنند با بچه دار شدن دیگه امکان نداره بزارید برید . پس فکرت رو بده به این دوران در این افکار قشنگ شوهرت رو دخیل کن . سعی کن باهاش حرف های قشنگ بزنی . یک چیز هم همیشه روزی 100 بار بهش بگو کوتاهه خسته هم نمیشی . هر دفه چشمت تو چشمش افتاد با محبت بهش بگو ازت راضیم و خوشحالم که با توام یک بوس هم بفرست .
    درسته شوهرت مریضه اما با حرص خوردن درست نمیشه یک مقدار باهاش مدارا کن تا راضی بشه بیاد پیش روانپزشک

  5. کاربر روبرو از پست مفید sare jo0on تشکرکرده است .

    sare jo0on (شنبه 30 دی 91)

  6. #24
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,432
    امتیاز
    287,744
    سطح
    100
    Points: 287,744, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,603

    تشکرشده 37,102 در 7,012 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است

    با سلام و احترام
    akasha گرامی
    شما خیلی وقته که عضو همدردی هستید، و احتمالا مطالب زیادی در تالار مطالعه کردید و اینکه می بینیم بعد از ماهها مسئله خود را این جا طرح کردید خرسند هستیم. مخصوصا اگر این تاپیک موجب شود شما بتوانید زندگی خود را بازسازی کنید.
    هم حسی ها و نظرات بسیار خوبی اعضاء همدردی به شما دادند که نشان می دهد که دوستتون دارند و شما را تنها نگذاشته اند. مخصوصا تاکید روی بیماری همسرتان و لزوم دارو درمانی و همچنین تاکید روی اینکه شما باید گام به گام زیر نظر یک مشاور خانواده گامهای خود را بردارید حتی اگر همسرتان مستقیما همراهی نکردند.
    اما با وجود همه اینها در ذیل بنده گامهایی را پیشنهاد می دهم که هدفم توانمند کردن شما، آگاه کردن شما و فعال کردن شما در جهت بازسازی چنین زندگی هست.



    یکم: موتور خود را خاموش کنید.
    شما بسیار تلاشگر هستید، بسیار اهل حساب و کتاب و فکر هستید، بسیار مسئولیت پذیر هستید. به تنهایی می توانید وظیفه چند نفر دیگر را هم انجام دهید. دوست دارید به آنچه که حق خود می دانید برسید و در این راه زیاد از خودتون انرژی می گذارید.
    وقت آن رسیده که این موتور را خاموش کنید. کاری که هیچ وقت نکرده اید!!
    در زندگی قبلی اتان یادتان هست. گفته بودید 11 مرتبه برای ترک او اقدام کرده بودید. و شاید اگر جدا نشده بودید این عدد هنوز هم در حال افزایش بود.
    akasha گرامی
    خدا هم همه اختیار انسان را در دست نمی گیرد تا او را به یک طرف سوق دهد. این انسان ها که با ما زندگی می کنند خودشان هم هستند، اختیار هم دارند، کارهای درست و نادرست انجام می دهند. ما تا مقداری می توانیم آنها را به کاری تشویق کنیم یا مانع شویم. اما آنها موم در دست ما نیستند. لذا پرتلاشی شما کافی نیست که یک انسان دیگر مثل شوهرتان تغییر یابد.
    به نظرم وقتش رسیده که برای ماههای آینده به کلی روشت را تغییر دهی. خودت را رها کن. کاملا مسئولیت های بی موردت را کنار بگذار. نخواه ناجی این زندگی باشی. فرض کن فردی هستی که از این دنیا رفتی و اکنون روحت ناظر به این زندگی هست. حضور داشته باش. اما سعی نکن انرژی بگذاری تا زندگیت تغییر کند.
    نکات کاربردی این محور:
    از مسائل اقتصادی پا پس بکش. از توضیح دادن و توجیه کردن همسرتان در مورد مسائل مختلف عقب بکش، انتظاراتت را از او به صفر نزدیک کن. اگر شرایطت سخت هست و می توانی مرخصی استعلاجی، یا بدون حقوق بگیر. به خودت خوش بگذران تا می توانی.





    دوم: اکثر نگرانی هایت را باید کنار بگذاری
    شما یک جدایی داشتید، خواه ناخواه همیشه یک گزینه ترسناک برای شما اینست که اگر از این زندگی هم بروی بیرون، شاید دیگران شما را مقصر بدانند.
    همچنین همیشه نگران این هستید که آخر این زندگی چه می شود؟ آخر این بچه چه می شود؟
    این نگرانی ها منجر می شود که مرتب فعالیت ذهنی شما زیاد شود، بعد هم فعالیت های کلامی و رفتاری اتان زیاد می شود و این ها از یک زن باردار انرژی زیادی می برد و او را مستاصل می کند.
    نگرانی را کنار بگذار.
    در یکی از پستهای گذشته شما دیده بودم که در توصیه به یکی از کاربران گفته بودید باید از خدا کمک گرفت.
    پس شما خود را مسئول کامل همه چیز ندان. و نگران آینده نباش. در حیطه مسئولیت هایت قرار بگیر و مابقی را فرو گذار. تو مسئول آنچیزی نیستی که مربوط به وظایف همسرت هست. شما در این زندگی به اندازه خودت نقش داری نه بیشتر. شما واقعا فقط وظیفه ات را انجام بده و بقیه را به عهده خدا بگذار. اگر همسرت خواست طلاق بگیرد یا نگیرد؟!
    نکات کاربردی این محور:
    از آینده نترس، نتیجه کار با شما نیست با خداست. شما وظیفه ات صرفا انجام مسئولیت های کنونی ات هست. شما اگر بررسی کردید و دیدی با این معایب در زندگی و اقداماتی که می کنید، این زندگی پتانسیل کافی برای ادامه ندارد یا نقاط ضعف بیشتر از قوت هست و تغییر پذیری آن پس از مشورت با مشاوران صفر هست. می توانی از این زندگی بیرون بیایی. و اگر بعد از اینکه همه کارهایی که صحیح هست انجام دادید و مشورت گرفتید واقدام کردید متوجه شدید تغییرات مثبتی در حال انجام هست ادامه می دهید.
    پس مهم این نیست که طلاق بگیرید یا نگیرید؟ مهم اینست که شما درست اقدام کنید و با توجه به اقدامات صحیح خود ارزیابی کنید چه انتخابی مناسب هست.
    نگرانی ها و ترس ها و ... موجب سراسیمگی ، پریشانی و پرکاری های شما شده و ذهن شما را مشوش می کند.





    سوم: دست به هر اقدامی نزن
    معمولا کسانی که تحت مشکلات شدیدی قرار می گیرند می ترسند و وقتی می ترسند و نگران می شوند مرتب اقدامات مختلف می کنند. در حالیکه در مسائل روانشناختی استمرار و ثبات در بستر زمان بسیار مهم هست.
    شما به جای اینکه اقدامات مختلف بکنید طبق پستی که برایتان زدم روشی مناسب را انتخاب کنید و ماهها ادامه دهید.





    چهارم: منفعل هستید، منفعل نباشید

    علیرغم تلاشگری که داشته اید شما بسیار منفعل از رفتار همسرتان هستید. و هر کاری که می کنید شروع به ارزیابی عکس العمل همسرتان در آن مورد می کنید گفته اید:


    نقل قول نوشته اصلی توسط akasha
    من هر لحظه و هر ثانيه توسط همسرم در حال چك شدن هستم .اگر توي مهماني حرف بزنم به فكر خود نمايي هستم اگر حرف نزنم به فكر مظلوم نمايي هستم .اگر باهاش قهر باشم به فكر خيانت بهش هستم . اگر سر قضيه ايي داد بزنم مي گه معلوم نيست چي كار كردي كه دچار عذاب وجدان شدي اينطوري بهم ريختي .اگر بهش محبت كنم مي گه معلوم نيست چي كار كردي كه حالا با من اينقدر مهربان شدي نمي دانم چرا اين قدر دنبال اثبات علاقه من به خودش است . از زجر كشيدن من خوشش مي ايد مي گويد مي خواهم بدانم بعد از رفتار هاي من باز هم مرا دوست داري يا نه . براي خودش ميل جعلي درست مي كنه ....
    مي دانيد اون خودش داره داغون مي شه و من بيشتر از هر چيز ناراحت همين قضيه هستم
    دقت کردید. یعنی شما به جای اینکه یک روش صحیح ، مستقل و مستمر داشته باشید. مرتب نگران عکس العمل شوهرتان هستید. به گفته مشاور و خودتون او اشتباه می کند و بیمار هست. پس شما نباید بر اساس عکس العمل یک بیمار ، خودتون را تنظیم کنید. مهم اینست که شما درست و ثابت رفتار کنید. حالا بیمار ممکن است تایید یا رد کند.



    پنجم: راه صحیح با فردی که بدبین هست.
    اگر این فرض را بپذیریم که او به روانپزشک مراجعه کرده و حتما فردی پارانویا هست و بدبین، برای کمک به چنین فردی 2 راهکار غیر دارویی به موازات دارو درمانی وجود دارد
    الف) شناسایی محرکات و کاهش آنها.
    شما فهرستی از چیزهایی که او را به هم می ریزد و تحریک می کند و نگران می کند تهیه کنید. بعد این فهرست را مورد ارزیابی قرار دهید. به هر مقدار که توانایی دارید سعی کنید موارد تحریک کننده آن را حذف کنید. توجه کنید با این عمل او درمان نمی شود، اما فشار روی او کم شده و احتمال اصلاح بالا می رود.
    من می دانم توان شما هم محدود هست. شاید یکسری از انتظارات او را در این زمینه نتوانید برآورده کنید. لیکن تا جایی که مقدور هست محرکات ایشون را حذف کنید.
    ب) شفاف سازی
    با شناسایی که از همسرتان دارید بسیار مسائل که ممکن است برای فرد ابهام شود قبل از سئوال ایشون، توضیح دهید. تلفن زنگ می زند مثلا همکارتون هست، یک لحظه در گوشی را بگیر به همسرتون بگو مثلا فلانیه، فکر کنم در مورد فلان مسئله سئوال داره، بعد ادامه بده و تلفنی صحبت کن.
    یا مثلا یک روز خرید کردی دیر اومدی، آمدی در مورد کارهایت که طول کشیده توضیح بده
    دقت کنید ، توجه داشته باشید: این اقدامات فقط روش کمکی درمانی هست. نه اینکه بگوییم وظیفه شماست. اما اگر خواستید برای درمان او شما کمکی کرده باشید این راهش هست. ولی به نتایج زود بازده امیدی نداشته باشید اما مطمئنا میزان آرامشتان از میزان فعلی بیشتر خواهد شد.




    ششم: همسر شما به هیچ دلیل محکمه پسندی نیاز ندارد.
    همسر شما ضعف ها و مشکلات و بدبینی هایی دارد که واقعا هم شدید و آزارنده است اما دوستتون دارد.
    یک مرد وقتی همسرش را نخواهد طلاقش می دهد.
    اما فردی چون همسر شما خودش از خودش بدش می آید. و همه ضعفهایی را که شما گفتید می داند، لیکن پیش شما اعتراف نمی کند. بلکه تصورات خودش را به شما نسبت می دهد(تصور می کند چنین مرد بد و بی مسئولیتی قابل زندگی نیست)، بعد با گفتن چنین حرفهایی می خواهد چک کند، شما هم همینطور فکر می کنید یا خیر؟!
    یک نکته ظریف:
    شما هر انتقادی که به او می کنید، یا توصیه ای می کنید، یا حتی غری که می زنید، بدانید قبل از شما یک نفر دهها این کار را کرده و او را تحت فشار قرار داده است. و آن خود همسرتان هست.
    دیدن فیلمهای زیادی و پناه بردن به اینجور چیزها برای رها شدن از شر خودش هست.
    حالا حسابی تحت عذاب وجدان قرار می گیرد که همسرباردارش کار بیرون و درون و مالی و ... را انجام می دهد و او فقط مشکلات را ایجاد می کند. وقتی که حسابی از خودش کلافه می شود و به خودش فحش می دهد. شما می آیید و دو کلمه حرف حساب می زنید. او برای رهایی از فشار درونی ، شما را از بیرون قرار می دهد و به شما می تازد.

    در این راستا یک کار کاربردی می توانید انجام دهید:
    سعی کنید خیلی مهربان، و ظریف همسرتان را با خودش آشتی دهید.
    شما همیشه طرف دعوا بوده اید و همسرتان آنطرف. لذا نمی توانستید حامی کارهای او باشید و لذا حامی خودتان می شدید.
    اما اگر بدانید دعوای اصلی درون همسرتان هست. و سعی کنید او را با خودش مهربان کنید ، می توانید او را اصلاح کنید.
    به این منظور باید به جای انتقاد و توصیه و غر زدن و ....، مدتی حامی ایشون باشی. با همه این مشکلاتش.
    از لفظ بیمار در مورد او و در حضورش اجتناب کنید.
    (اینکه گفتم موتور خود را خاموش کنید و تلاش زیاد نکنید به همین منظور بود، چون وقتی فعالیت زیاد بکنید انتظارتان هم زیادی می شود و بعد نمی توانید با چنین مرد بدبین و وظیفه نشناسی کنار بیایید. اما اگر خودتان را رها کنید و کاری نکنید. با همسرتان از این نظر مساوی می شوید. حالا می توانی به همسرت بگویی علیرغم مسائلی که داری دوستش داری و همیشه در کنارش هستی و هر طور هم که او بخواهد حمایتش می کنید.)
    در واقع به جای تلاش های زیاد، به جای نگرانی های زیاد. شما صرفا کلامی هم آغوش همسرتان می شوید و لب به اعتراض نمی گشایید.




    خلاصه:
    1 - دست از تلاش هایت بردار
    2 - دست از نگرانی هایت بکش
    3 - دست به هر اقدامی نزن، با ثبات باش
    4 - منفعل نباش. مرتب به عکس العمل های همسرت فکر نکن
    5 - راه صحیح ارتباط غیر دارویی با فرد بدبین: تحریک نشود، کارها و حرفهایت را شفاف سازی کن
    6 - همسرتان دوستتان دارد. اما خودش را دوست ندارد. شما میانجی گری کنید و حمایتش کنید تا خودش را قبول داشته باشد

  7. 9 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (یکشنبه 01 بهمن 91)

  8. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است

    Banned عزيز
    ممنون .تمام تلاشم را مي كنم .مي دانيد از دست خودم به همين خاطر عصبانيم كه چرا اين قدر قدرتمند نيستم كه هيچ چيز جز آرامشم برام مهم نباشه. من هم فكر مي كنم كه دختر باشه.فكر خريد كردن براش كلي ذهنم را مشغول كرده پرنسس مامانه ديگه

    Sara عزيز ممنون بابت راهنماييت .خوشبختانه بچه را خيلي دوست داره و خيلي باهاش حرف مي زنه. در مورد خونه هم آخه همه اون خونه مال ما نيست .دو واحدش مال ماست و بقيش به خواهران شوهرم مي رسه .خوب چرا ما هزينه كنيم در صورتي كه آنها همه وضعيت بسيار خوبي دارن و به همان اندازه سهم مي برن

    مدير همدردي عزيز
    ممنون بابت راهنماييتان .ممنون كه دركم مي كنيد .
    اشكم درآمد از شادي!!! چقدر قشنگ من را شناختيد . بالاخره يكي مرا فهميد .مي دونيد هيچ وقت ،هيچ كس نفهميد كه من چي مي كشم .هيچ كس هيچ وقت بابت اين همه زحمت از من قدرداني نكرد .هيچ كس نگفت بابا اين دختر همش 25 سالشه . بعد از سه سال كه از همسر اولم خواستم جدا بشم تازه خانوادم فهميدن كه اون اعتياد داشته آن قدر كه نزاشتم هيچ كس بفهمه من از 7 صبح تا 11 شب كار مي كردم تا هزينه هاي زندگي را بدم و همه اين كارها روح مرا زخمي كرد .مي دونيد مقصر خودم بودم كه هيچ وقت اعتراض نكردم . هيچ وقت از كسي جز خودم انتظار نداشتم . گاهي وقتي مشكلات بعضي جوانهاي هم سن و سالم را مي خونم خندم مي گيره .هميشه مي گفتم عيب نداره عوضش تو دختر دنيا ديده ايي شدي ولي الان مي بينم كه هيچ كدام از اونها به دردم نخورد
    من همه اميدم به خداست . ما بچه دار نمي شديم . مشكل از طرف همسرم بود . باور كنيد توي اين يك سال به اندازه ده سال دوندگي كردم .ديگه براي خودم يك پا استاد نازايي هستم هر دكتري كه شما بگيد رفتم و در اخر خدا معجزه اش را شامل حال من كرد اون بود كه تنهايي من رو ديد .من بچه دوست داشتم چون كسي رو مي خواستم كه به عاشقانه هايم خيانت نكنه و خدا در اوج نا اميدي اون را به من داد.چطور مي تونم بهش فكر نكنم بهش اميد نداشته باشم خدا همه اميد منه.
    اره راست مي گيد از تنهايي و جداشدن مي ترسم .چون جايي را ندارم كه بعد ازاون برم. از محيط خانه پدري ام متنفرم سرمايه ايي هم ديگر برايم نمانده كه بتوانم دوباره تنها زندگي كنم و همين ها اضطراب من را زياد ميكنه كه اگر جدا شدم چيكار كنم كجا برم ( من مهريه ام را از همسر قبلي ام نگرفتم چون عقيده دارم كسي را كه نخوام پولش را هم نمي خوام شايد خيلي ارتيست بازي در آوردم )
    اره منفعل عمل مي كنم آخه وقتي هر روز مي گه من تا يكسال ديگه بيشتر زنده نيستم ، من يا معتاد مي شم يا از افسردگي خود كشي مي كنم .وقتي انقدر افسرده است كه همش در حال خوابيدن و سيگار كشيدن .چطور مي تونم اينها را ببينم و نترسم ،غصه نخورم .
    اون واقعا ادم بي مسئوليتي نيست دقيقا درست مي گيد اون بارها خودش را محاكمه مي كنه حتي خودش را تنبيه مي كنه من مي دانم كه اون در چه شرايطي هست .اون كلي زحمت براي بورس كشيد نه شب داشت و نه روز ولي باز موفق نشد.خانه را قرار بود همسر من بسازه نمي دانيد چقدر انرژي گرفته بود كلي ايده طراحي كرده بود واقعا انسان باهوشيه ( مدرك پزشكيش مال دانشگاه تهرانه)‌ولي پدرش آنقدر ادم خود رايي ومغروري كه نذاشت . آنقدر سنگ انداخت مثل يك رقيب جلوي پاش كه باز هم همسرم را خانه نشين كرد اين قضيه اون را داغون كرد كه پدرش هم بهش اطمينان نكرد و يك افغاني را به اون ترجيح داد .
    برايم دعا كنيد دعا كنيد كه بتوانم اون را با خودش آشتي بدم .دعا كنيد راه درست را برم چون من واقعا نگرانش هستم نگران اون و زندگي مون

  9. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است

    مدير همدردي عزيز الان حتما مي گيد اين همه گفتم منفعل نباش باز اين دختر منفعل حرف زد ( برايم دعا كنيد دعا كنيد كه بتوانم اون را با خودش آشتي بدم .دعا كنيد راه درست را برم چون من واقعا نگرانش هستم نگران اون و زندگي مون ) نه! ولي دختر حرف گوش كني هستم قول مي دم

  10. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نياز جدي به راهنمايي دارم . من ديگه بريدم

    سلام دوستان توي اين روزها سعي كردم تمام راه هايي را كه مدير همدردي عزيز و دوستان دادند اجرا كنم .باور كنيد روزي چند بار پست ها را مي خوندم شايد من را از اين آشفتگي نجات بدن.ولي اوضاع روز به روز آشفته تر شد . كار به خانواده ها كشيده شد ولي هيچ چيز درست نشد. روز به روز توهمش بيشتر شد ،تهمت هاش، حرفاي ركيكش .ديگه از هيچكس واهمه نداره جلو همه انواع و اقسام اتهامات را به من مي زنه. يك موبايل هر روز با من مي فرسته (كه نمي دانم چكارش كرده چون صفحش را كاملا پوشانده )صداي من را براش تو خانه پخش مي كنه تمام حركات و حرفام را توي محيط كار كنترل مي كنه . بهش مي گم بيا بريم پيش مشاور حرف بزنيم مي گه تو چرا اين قدر دوست داري من را ديوانه نشان بدي .مي گه تا وقتي كه سر كار بري وضع همينه كه مي بيني .مي دونيد با وقاحت كامل به من مي گه من دارم درگير يك رابطه عشقي با كس ديگه ايي مي شم و مطمئن باش اون را به تو ترجيح مي دم ( نمي دانم راست مي گه يا نه اصلا هم برام مهم نيست) اين روزها بدترين روزهاي زندگيم را تجربه كردم . من 4 سال با يك آدم معتاد زندگي كردم ولي ببينيد چي دارم تو اين روزها مي كشم كه توي اين سالها تجربه نكرده بودم . كافيه يك حرف بزنم مثلا بيا كمد را اينجا بزاريم كه شروع مي كنه به داد و بيداد كه تو شعور معماري و.. نداري و همين را سوژه مي كنه براي يك هفته در آوردن اشك من . ديگه هيچ كنترلي روي رفتارم ندارم شدم يك انسان جيغ جيغو كه هر چي دم دستم مي ياد پرت مي كنم . (باور كنيد توي يكي از همين دعواها مي خواستم خفش كنم ) دلم خيلي براي دخترم مي سوزه اون نذاشت من لذت اين دوران را حس كنم .داشتن دخترمه كه من را به ادامه راه رفتن و زندگي كردن اميد وار مي كنه دخترم همه زندگي من شده، هرچند كه همسرم مي گه سه ماه ديگه كه به دنيا بياد ازت مي گيرمش چون تو سر كار رفتن را به ما ترجيح مي دي . به يكي از همكاراي تلفن خانه شركت ما زنگ مي زنه كه ببينه من تو طول روز چكار ميكنم به كيا زنگ مي زنم يا كيا به من زنگ مي زنن .ديگه نمي تونم توي شركت هم سرم را بالا نگه دارم چون زنگ زده به خانمه كه من كه مي يام دنبال خانمم شما هم كه مسيرت به ما مي خوره با ما بيا . همكارم بارداره مي گه گناه داره مي گم بابا خودم بهش مي گم چرا تو زنگ مي زني نتيجش اين شد كه همكارام فكر مي كنن شوهر من از اين خانم خوشش مي ياد كه بهش زنگ مي زنه . مي دونيد ديگه مي خوام سكوت كنم در مقابل هر حرف و رفتارش . ديگه تواني برام نمونده . روز به روز دارم ازش دورتر مي شم. ببخشيد اگه خيلي متمركز ننوشتم خيلي به هم ريخته هستم

  11. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 اردیبهشت 93 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    2,981
    سطح
    33
    Points: 2,981, Level: 33
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    227

    تشکرشده 409 در 163 پست

    Rep Power
    37
    Array
    همسر شما داره نشونه های جدی بیماری های روحی و روانی رو نشون میده. با توجه به نوصیفی که از اخلاق و رفتارش کردید و عدم اطمینان به پزشک معالجش خوب شدنش شبیه معجزه است و من به خاطر دخترتون توصیه میکنم از ایشون دور بشین.
    اگر فرزندی نداشتید پاسختون این بود که باید خودتون تصمیم گیرنده باشید اما در شرایط فعلی باید سعی کنین محیطی آرام و مناسب برای فرزندتون مهیا کنین که با این وضعیت همسرتون و شما غیر ممکنه که توی اون خونه محیط مناسبی فراهم بشه.

  12. کاربر روبرو از پست مفید samanis تشکرکرده است .

    akasha (یکشنبه 20 اسفند 91)

  13. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون samanis عزيز. ديشب اتاقش را از من جدا كرد .خيلي وقتي كه ازش دورم آرامش بيشتري دارم اصلا دوست ندارم اين را بگم ولي واقعا ديگه خسته شدم نمي دانم سكوت كنم يا جوابش را بدهم نمي دانم رفتار درست ديگه چيه واقعا خستم خانوادش مي گن ولش كن جوابش را نده چند بار ازشون خواستم كه خودشون بيان باهاش حرف بزنن ولي سر اونها چنان دادي مي زنه كه بنده هاي خدا سكوت را ترجيح مي دن

  14. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نياز جدي به راهنمايي دارم .

    سلام
    مي رم سر اصل مطلب تو رو خدا سريع كمكم كنيد . ديشب همسرم بهم نگفت كجا مي ره ساعت 6 رفت و ساعت 1 شب اومد. خانوادش خيلي نگرانش شدن به هر جا كه فكر مي كردن زنگ زدن . خواهراش به من زنگ زدن كه نگران نباش اون مي خواد اعصاب تو را خرد كنه و كاري نمي كنه من هم ان قدر داغونم كه فقط گريه مي كردم . خواهراش آدماي فهميده ايي هستن از من خواستن كه برم خانه پدرم و به همسرم بگم كه طلاق مي خوام و تمام حق و حقوقم را هم بهش مي بخشم و بچم هم كه به دنيا بياد بهش مي دم . گفتن بايد خيلي جدي جلوش بايستم تا اون قضيه را جدي بگيره و اونها اون را به دكتر ببرن . نمي دانم چكار كنم . اونها مي گن قوي باشم و همين امشب از خانمان برم . بچه ها من نمي خوام تنهاش بزارم ولي نمي دانيد چه قيافه ايي شده . ديشب وقتي ديدمش وحشت كردم داغونه داغونه . هيچي نمي خوره اصلا نمي خوابه . صبح به من مي گه من فقط با اين خانم ( منشي مطب دوستشه البته مطب هم ماله دخترست و خواهر شوهرام مي شناسنش و باهاش دوست هستند . اون هم متاركه كرده است ) حرف مي زنم و هيچ خيانتي به تو نمي كنم همان كاري كه تو با همكارات مي كني و با اونها حرف مي زني .امروز هم مي گه مي خواد بره اونجا .مادر شوهرم كه به دختره صبح زنگ زده چون با همسرم كار داشته گفته همسرم بهش زنگ زده كه ديرتر مي ره اونجا. برام اين عجيبه كه اون گوشيش دست منه و با گوشي كس ديگه زنگ مي زنه به دختره كه بگه من ديرتر مي يام. نمي دانم به خدا مغزم كار نمي كنه و نمي خوام به خاطر بچم زياد خودم را درگير كنم . به من بگيد چي كار كنم . برم خانه پدرم يا نه . ديشب بهم مي گه برات يك عروسك خريدم كه با پيك مي فرستم سر كارت و من هم بهش گفتم كه امروز به خانه پدرم مي رم و ديگه باهاش زندگي نمي كنم . اون گفت من همه كار كردم كه اين زندگي به اينجا نرسه من هم گفتم تو م ي تونستي پيش يك دكتر بري و با خوردن دو تا قرص نه خودت را به اين روز بندازي نه اين زندگي رو .


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست راهنمايي براي برقراري ارتباط دوستي يك برادر با خواهرش...
    توسط b_i_r_i_y_a در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: شنبه 12 مرداد 92, 16:07
  2. ماجراي يك آشنايي
    توسط آواي بي آوا در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 اسفند 90, 00:58
  3. تبريك به مناسبت بازگشايي مجدد تالار
    توسط آرمان 26 در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 خرداد 88, 18:17
  4. هشدار.....طلاق خاموش، جدايي زير سقف يك خانه
    توسط psy133 در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 15 فروردین 88, 01:47

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.