به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: بخشیدم ،بزرگ شدم ،حالم خوب شد

    بالا رفتن سطح پذیرشت را بهت تبریک می گم . قدم خوبی است . اما به نظرم به نوعی داری تائید گیری می کنی . تائید گیری اشکال ندارد اما نوع تائیدگیری و به کار گیری از ادبیاتت از نگاه من مشکل داره.

    پذیرش = هست هر آنچه که هست .

    وقتی صحبت از بخشش می کنی یعنی این آدم ها بد بودند و بد هستند و تو خوب هستی که این آدم بدها را بخشیده ای !

    این بخش مشکل دار در ادبیاتی است که به کار گرفته ای .


    این آدم ها درست مثل تو خوب هستند . حال اگر رفتار یا احساسی را در جایی خرج کرده اند که باب میل و ذائقه ی تو نبوده دلیل بر بدی این آدم ها نبوده و نیست .

    و اساسا تو خوب هستی و آنها هم خوب هستند اما نوع ذائقه ها با هم متفاوت است . این تفاوت دلیل بر بدی هیچکس نیست .

  2. 5 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (چهارشنبه 06 دی 91)

  3. #12
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    114
    Array

    RE: بخشیدم ،بزرگ شدم ،حالم خوب شد

    سلام خانوم آنی اصلا قصدم این نبود من منظورمو از بخشش درست نگفتم.ببینید من حدود 3 ساله با این حساسیتم خودم و همسرمو عذاب دادم.خودمو حق به جانب می دونستم.تو همین مدت کمی به خودم آمدم گفتم خوب اینا اخلاقشونه.و با این جملات خودمو دلداری می دادم که اونا نیت بدی نداشتند.(هنوز هم همینو می گم)من رفتارام کاملا منفعلانه بوده.رفتار جراتمندانه رو هم ازین جا یاد گرفتم و البته به کار گرفتم.وقتی خانواده همسرم این رفتارو دیدن خیلی بهشون بر خورد در حالی که همیشه از رک گوئی و بی تعارف بودن خودشون تعریف می کردن.ولی این رفتارمو برنتابیدن.واقعا تعجب کردم و اون موقع بود که باز رایحه حالش بد شد.دوباره از خودم بدم اومد.البته بیشتر ازین دنیا.همش این تو ذهنم بود بکش، حرف بِکش که حقته.تو تا وقتی عروس خوبی بودی که بی برو برگرد می گفتی چشم ولی حالا چی..........
    مگه خودشون نبودن که می گفتن آدم باید رک باشه.(حالا من میگم رک فکر نکنید تو روشون وایسادم مثلا یه بار سلیقشونو تو لباس نپسندیدم و نظرمو گفتم.)منی که حساس بودم.و شاید هنوز هم هستم.
    فکر نکنید یه شبه خوابیدم بلند شدم مثل میو میو عوض شدم.نه چند تا مسئله :یکی که دکتر به من گفت زودتر بچه دار شم.ومن همش به فکر این بودم رایحه هنوز بزرگ نشده.هنوز به راحتی نمی تونه به مسائل راحت نگاه کنه.سخت نگیره می خواد چه طور مسئول تربیت بچه بشه؟؟؟؟.پس بچم به من نگاه می کنه و یاد می گیره.
    دوم حرف مدیر همدردی خیلی روم تاثیر گذار بود که به من گفت خیلی زندگی رو سخت می گیرم
    سوم حرف سخنران مسجد راجع به گذشت.باعث شد بگذرم آره من می گم گذشت چون از دید من به من بد کردن.چون من مثل شما و خیلی ها نبودم که حساس نباشم.چون تو گذشته جوری ازم زهر چشم گرفته بودن که مسئول ترسم و کمبود اعتماد به نفسمو اونا می دیدم.پس این حرکت رو قدم بزرگی می دونم و کلمه گذشت از طرفه خودمه.از دید منه.منو محکوم به خود نمائی نکنید.اومدم اینجا نوشتم چون همیشه می یومدم اینجا می نالیدم.بهار شادی خودش منو شناخته می یومد می گفت رایحه تحمل نداری زندگیت آروم باشه.گفتم یه بارم بیام از یه حرکت مثبتم بگم.
    شایدم تو ناخوداگاهم دنبال تایید بودم.تو پستای قبل هم گفتم فقط گذشت نبوده بلکه تصمیم گرفتم حساس نباشم.
    وقتی به من کنایه می زنن راحت عبور کنم آیا این گذشت نمی خواد برای آدمی که همیشه چیزهای منفی ثبت کرده؟

    آنی خیلی سخته وقتی از سفر مکه می یای فکر کنن رایحه یه ساک سوغات مخفیانه برای خانوادش خریده.در حالی که رایحه ی منفعل حتی جرئت نکرد چیزی که واقعا دوست داره واسه مادرش بخره.خیلی سخته وقتی تو مدینه قدم بر می داری زنگ بزنن بهت بگن رایحه فلان مهمون که تو لیسته کیه؟ما نمی شناسیم.بعد از سفر بیای ببینی صمیمی ترین دوستات خط خوردن اونجا چقدر به شخصیتت تو هین می شه؟.آنی مادر شوهر من آدمیه که فقط حرف حرفه خودشه.تو این سه سال نابودم کرد.خوردم کرد.حتی جرئت نمی کردم پدر و مادرمو تنهائی دعوت کنم.آنی خدا لطف کرد و تو سن جوونی مکه قسمتم کرد ولی من با ضعفم و بزرگترهام با خود خواهیشون باعث شدن هیچی ازش نفهمم.آنی مادر شوهرم کسی بود اجازه نداد من حتی یه لباس احرام واسه خودم تهیه کنم و واسه خودشو به من داد.حالا شاید بگی اینها همه از بی عرضگیه توست آره منم ازین بی عرضگیم خشمگین بودم.من خیلی چیزا نگفتم
    هم از اشتباهات خودم و هم بی معرفتی اونا.ولی حداقل شما زود قضاوت نکن.

    مقصر همه اینها خودم بودم.و البته همسره من.و باز هم خودم.خودم.

    آنی جان این چه ذائقه ای هست که می گه رک گوئی خوبه ولی فقط برای من.

  4. 6 کاربر از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده اند .

    رایحه عشق (دوشنبه 04 دی 91)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 آذر 91 [ 14:57]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    209
    سطح
    4
    Points: 209, Level: 4
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بخشیدم ،بزرگ شدم ،حالم خوب شد

    سلام رایحه جون.حرفات آرامش بخشه.مامان خودم در مقابل عمه و عموم این رفتار و از خودش نشون داده. ولی من نمیتونم.بهم میگه تو به خونواده شوهرت خوبی کن بذار اونا بدی کنن.میگه اخرش خودشون خجالت میکشن.من که تا حالا بهشون بی احترامی نکردم.میدونی مشکل من اینه که خیلی نمیتونم با کس دیگه راحت باشم.درون گرا هستم.اونام میگن زیاد حرف بزن بگو بخند.بخدا از زندگی خسته شدم وقتی نمیتونم چیکار کنم؟کمکم کنین

  6. کاربر روبرو از پست مفید ruz تشکرکرده است .

    ruz (جمعه 10 آذر 91)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 آذر 91 [ 14:57]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    209
    سطح
    4
    Points: 209, Level: 4
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بخشیدم ،بزرگ شدم ،حالم خوب شد

    سلام رایحه جون حرفات خیلی به دل آدم میشینه.به منم یه کمک کن.من آدم درون گرایی ام.چجوری به خونواده شوهرم محبت کنم که ازم نرنجن.میخام ولی نمیشه

  8. کاربر روبرو از پست مفید ruz تشکرکرده است .

    ruz (جمعه 10 آذر 91)

  9. #15
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    114
    Array

    RE: بخشیدم ،بزرگ شدم ،حالم خوب شد

    دوستای خوبم که می گید سخته.منم به خودم شک کرده بودم که آیا ممکنه حساس نباشم؟
    منم مثل اقلیما وقتی شوهرم با خانوادش صحبت می کرد حساس بودم.البته نه به زنگ زدنشون بیشتر به اینکه چی به هم گفتن.بعد از اینکه همسرم باهاشون صحبت می کرد اونقدر سوال پیچ می کردم که چی گفتن؟تو چی جواب دادی و ...
    ولی واقعا برای چی ؟؟؟؟؟
    دیشب من بهشون زنگیدم.بعد گوشی رو دادم به همسرم.به جای اینک بشینم اونجا و همه حواسم به مکالمشون باشه رفتم یه اتاق دیگه و کار خودمو انجام دادم.وقتی کارم تموم شد اومدم نه اینکه وقتی اون تلفن رو قطع کرد.
    تنها سوالی که پرسیدم گفتم با عمو جان (شوهر مادر شوهرم)هم صحبت کردی که جواب مثبت داد منم پرسیدم حالشون خوب بود؟؟؟؟؟؟؟.......فقط همین و بس
    به خدا خیلی راحت بود.شما بزرگش می کنید

  10. 2 کاربر از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده اند .

    رایحه عشق (شنبه 11 آذر 91)

  11. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array

    RE: بخشیدم ،بزرگ شدم ،حالم خوب شد

    سلام رایحه عزیزم

    توضیحات رو در پیام خصوصی برات نوشتم.

    اگر صلاح دیدی و مناسب به اینجا منتقلش کن.



  12. کاربر روبرو از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده است .

    bahar.shadi (شنبه 11 آذر 91)

  13. #17
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    114
    Array

    RE: بخشیدم ،بزرگ شدم ،حالم خوب شد

    بهار جون چرا قرار ندم.خودم ازت خواستم بیا تو تاپیکم انتقاد کن و یا نظر بده.
    سلام رایحه عزیزم

    من رتبه ای که دادم برای پست تحسین بر انگیزت بود!

    پس از من نخواه چیزی رو که تحسین من رو برانگیخته حذف کنم چون تو شایسته اون

    هستی

    اما رنجیدی از کلام خوب آنی و تشکر من و زود قضاوت کردی.

    میدونی چرا تشکر زدم؟

    چون نگاه آنی رو به انسانها تحسین کردم. چون حس کردم مخاطب آنی منم و باید نگرشم

    رو در مورد آدمها عوض کنم.

    قطعا آنی هم اگر نقدی کرده فقط به این دلیل بوده که میخوای خودت رو اصلاح کنی و چه

    بهتر که در این فرآیند روحت چنان بزرگ بشه که به این فکر کنی که هر چه دیگران گفتن در

    شان تو نیست و به قول آنی ذائقه اونا با تو متفاوته.

    شاید دید آنی این بوده که مادر شوهر تو عمری اینچنین بار اومده. زن خوش قلبیه اما برخی

    عاداتش مثل ساده زیستیش (همین که نذاشته لباس احرام بخری) و ... نشون میده زندگی

    سختی داشته و به قناعت کردن و سادگی عادت کرده که اونم در اثر یک زندگی سخته.

    اما اون آدم بدی نیست. اگر رفتاری ازش سر زده از سر خصم نبوده و حتی نفهمیده که داره

    تو رو میرنجونه.

    اگر ما آدمها رو اینطوری درک کنیم دیگه نمی رنجیم از هر حرکت. برای خودمون برداشت

    نمی کنیم که مثلا بهار شادی میخواست منو نقد کنه که پای پست آنی تشکر زد در حالیکه

    من نگاه آنی رو به مسئله بخشش و پذیرش تحسین کردم نفس

    اما اگر این رنجش خاطر تو رو سبب شده عذر تقصیر دوست خوبم

    اما این رو بدون که دشمن فقط بدی می کنه و بعضی آدمها به واقع دشمنی می کنن.

    اما تو و مادر شوهرت فقط ذائقه هم رو نمی پسندین که با درک متقابل حل میشه.

    ذائقه مادر شوهرت ساده زیستیه خیلی زیاد و افراطیه اما نگاه تو با اون متفاوته اما قلبا

    دوستت داره عزیزم.

    به نظر من بد نیست که به جای رک گویی بیای و بهش درک متقابل بدی.

    یعنی اگر نظرش رو در موردی نپسندیدی به جای رک گویی با سیاست مهرورزی فقط سکوت

    کنی یا مثلا در مورد لباس بگی مبارکتون باشه.

    میدونی این برخورد یک برخورد صادقانه توام با درک متقابله رایحه قشنگم

    آدم با زبون خوش ما رو میتونه از لونش بیرون بکشه.

    پس لازم نیست نظر واقعیمون رو همیشه بگیم مگر در مورد اعتقادات و خط قرمزهامون.

    مثلا در مورد لباس احرام تو میتونستی اون لباس رو بگیری و تشکر کنی اما بعد استفاده

    نکنی و بدون اینکه اون بفهمه برای خودت لباس احرام تهیه کنی

    اون احتمالا فکر میکرده شما اول جوونی به خرج نیافتین ولی فکر نمی کرده داره تو رو

    میرنجونه. قصدش محبت بوده اما باعث رنجشت شده.

    پس درک آدمها باعث میشه رفتار مناسب رو در پیش بگیریم مگر در مورد رفتارهای خصمانه

    که خدا رو شکر مادر شوهر تو از اون دسته نیست.

    اگر ابهامی در کلامم هست بگو.

    ضمنا چرا بهم حسادت نمیاد؟ ما آدمها هممون اشتباه می کنیم اما چون بهم نمیومد

    حسادت رو سریع گذاشتم کنار.

    تو هم چیزهایی که بهت نمیاد رو بگذار کنار

    یک راه کاهش حساسیت ، قضاوت نکردن در ذهن ، جای دیگران فکر نکردن و حسن ظن

    داشتنه دوست خوبم و اینکه دیگران رو درست درک کنیم و بپذیریمشون همونطور که هستن.

    حتی با دشمن هم باید طوری با سیاست برخورد کرد که به گفته امیر المومنین شاید روزی

    دوستمون بشه. دیگه دوستان که جای خود دارن.

    موفق باشی گلم

    بهار جون اگه می دونستم می یومدم همین جا جواب می دادم پس حرفایی که خودمم گفتمو اینجا می یارم.
    در ضمن همیشه عادت داریم بهار رو با پستهای رنگی ببینیم ولی دیگه من تا این حد تونستم نقل قول کنم.



    واقعا خودم بعد اینکه اون پستو زدم.کمی بیشتر که فکر کردم به اشتباهم پی بردم خواستم ویرایش کنم گفتم این به دور از صداقته.بذار منو بشناسن دوستان عزیزم.
    اونشب حس آدمی رو پیدا کردم که می خواد پیشرفت کنه ولی می گن از اول تو اشتباه فکر می کردی.
    ولی بهار واقعا اینطور نیست.مادرشوهرم اخلاق به خصوصی داره بازم می گم که خصمانه نیست.ولی کلا به نظر هیچکس احترام نمی ذاره و خودشو عقل کل می دونه.و این به ساده زیستی بر نمی گرده.اون اگه درس می خوند مدیر خوبی می شد.بهترین برنامه ریزی ها رو میکنه.کل فامیلشون روش قسم می خورن.چون همیشه تو مراسما با وجود بزرگترها مسئولیت برعهده می گیره و به نحو احسن اون مراسمو برگزار می کنه.حالا این وسط هیچ کس حق نداره نظر بده.اگه هم چیزی بگه بی خودیه.خوب این فرد برای دیگران خیلی خوبه از دید همه بهترینه ولی من چون دائم باهاش سر و کار دارم برام سخته همش بگم چشم.
    راجع به لباس احرام هم من محترمانه گفتم مادر جون من دوست دارم واسه خودم یه یادگاری داشته باشم ولی ایشون مثل همیشه با تمسخر گفتن خوب بگیر واسه من همیشه پیشت باشه واصلا و ابدا نظر مخالف برنمی تابد.برادر کوچکترش هم مثل خودشه همیشه با هم درگیرن که حرف حرف خودشون باشه.تو عروسی همین برادره وقتی دید برادرش به حرفش گوش نمی ده تهدید کرد که تو مراسم شرکت نمی کنه.می بینی سخته آدم با همچین شخصی کنار بیاد من فقط تصمیم گرفتم کمی جرئت داشته باشم.حرص نخورم که چرا مادر شوهرم اینقدر به من و شوهرم امر و نهی می کنه به جای حرص خوردن اون کاری که می دونم درسته انجام می دم .ممکنه یه بار با مادرشوهرم مخالف باشم دفعه بعد موافق.
    دوست عزیزم من معذرت می خوام.

  14. کاربر روبرو از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده است .

    رایحه عشق (شنبه 11 آذر 91)

  15. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: بخشیدم ،بزرگ شدم ،حالم خوب شد

    نقل قول نوشته اصلی توسط ani

    پذیرش = هست هر آنچه که هست .

    وقتی صحبت از بخشش می کنی یعنی این آدم ها بد بودند و بد هستند و تو خوب هستی که این آدم بدها را بخشیده ای !

    این بخش مشکل دار در ادبیاتی است که به کار گرفته ای .


    این آدم ها درست مثل تو خوب هستند . حال اگر رفتار یا احساسی را در جایی خرج کرده اند که باب میل و ذائقه ی تو نبوده دلیل بر بدی این آدم ها نبوده و نیست .

    و اساسا تو خوب هستی و آنها هم خوب هستند اما نوع ذائقه ها با هم متفاوت است . این تفاوت دلیل بر بدی هیچکس نیست .
    سلام رایحه جون و آنی عزیز دلم
    قبل از اینکه بنویسم عذر می خوام اگر حرفم اشتباهه یا درکم اشتباهه

    ولی به نظر من بخشیدن معنی اش این نیست که اون ها بد هستن و رایحه خوب هست که بخشیده
    معنی اش اینکه اونها اگر چه خوب هستن ولی مثل رایحه فکر نمی کنند و برای فکر رایحه به اندازه ای که باید احترام قائل نمی شن واین باعث شده رایحه اذیت بشه ....
    و ناراحت بشه و زندگی رو به کام خودش تلخ کنه....

    اونا بد نیستن ولی با زیر پا گذاشتن خواسته های رایحه بد کردن بهش
    آدمای بدی نیستن ولی کار ی کردن که رایحه زنجیده
    همه ما خوب هستیم ولی همه خواسته یا ناخواسته ممکنه کار بدی کنیم ممکنه خواسته یا ناخواسته هم دیگرو برنجونیم....

    رایحه هم اون کارهایی که اونها کردن و ناراحتش کردن رو بخشیده یعنی گذشت کرده.پذیرش نه!پذیرش یعنی قبول هرچه هست
    ولی بخشیدن یعنی گذشت کردن از هرچه بوده انگار که اصلا اون چیزهای بد در حقش انجام نگرفته....

    ------------
    وای چقدر بده شارژ ندارم دلم برای پیام خصوصی هام تنگ شده ،
    بهار شادی عزیزم تاپیک جدیدم رودیدی؟؟؟:(


  16. کاربر روبرو از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده است .

    نازنین آریایی (شنبه 11 آذر 91)

  17. #19
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    114
    Array

    RE: بخشیدم ،بزرگ شدم ،حالم خوب شد

    منم منظورم همین بود ولی به اندازه نازنین توانایی انتقالشو نداشتم.نازنین جون انگار حرف دلمو زدی.من حتی اون وقتها هم که این رفتارها رو می دیدم اصلا و ابدا با خودم نگفتم بد هستن و من خوب.
    آنی جان منم می خوام بدونم آیا این فکر اشتباهه؟؟حتی باز در جایگاهه نیستم که بگم بخشیدم؟؟

    نازنین پیغامتو به بهار می رسونم

  18. کاربر روبرو از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده است .

    رایحه عشق (شنبه 11 آذر 91)

  19. #20
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: بخشیدم ،بزرگ شدم ،حالم خوب شد

    به نظر من بهتر است از " با آزردگی ها کنار آمدم " استفاده کرد . هر چند که به شکل عادی ما از کلمه ی بخشش استفاده می کنیم اما این بخشیدن و بخشیده شدن یک نگاهی از بالا دارد که مثلا در پست یک رایحه من این حس را از مطالب رایحه می گرفتم .

    مثلا در مورد لباس احرام ........واقعا قصد مادر شوهر رایحه می توانسته بد و تخریب گر و .....نباشد . اما به قاعده ی وسع درک خودش خواسته محبتی بکند که مثلا این دو جوان پول اضافی خرج نکنند.

    من نه اینکار را تائید می کنم و نه تخریب . اساسا حس خاصی در من ایجاد نمی کند . اما اگر فرد دخیل در رابطه باشم . به خودم نگاه می کنم . قصد مادر شوهر را تعریف نمی کنم و از پیشنهاد او تعریف و قصه درست نمی کنم . باز می گردم به خودم ( سر دوربین به سمت خود ) ..........من این لباس را می خواهم ؟ من این لباس را نمی خواهم ؟ و بر اساس هر کدام از سئوالات عملکرد و پاسخ و راه مناسب را انتخاب می کنم و همان را اجرا می کنم .....(تا بی نهایت راه و روش اعمالی برای هر دو گزینه )

    این زاویه ی نگاه یک زن مسن است و که بر حسب وسع و بضاعت فکری و احساسی عمل می کند .
    حال من می توانم این بضاعت ها را نسنجم .( زاویه ی دید مثبت یا منفی ) محبت و دلسوزی ها را دخالت و فضولی و تخریب تعریف کنم و بر اساس تعاریف از قبل تعریف شده ی حسی خودم دچار رنجش و .....بشوم و در نهایت یک خروار بار آزردگی بر دوش خودم بریزم و...............در نهایت هم با یک تلنگری به این واقعیت برسم که خسته ام و نیاز ی به حمل این بار سنگین آزردگی ندارم و می روم سر بخشش .

    بسیار عالی است اگر در این خد باشد و کلام اضافه ای نداشته باشد چرا که ما زمان تعریف کردن کدها و زیر زمینه هایی از آزردگی و ادعای بخشش را به شکل زیر نویس ارسال می کنیم . دقیقا کاری که رایحه بعد از پست اول من در این تاپیک برای اثبات خوب بودن خودش و درکش از بخشش کرد و با انچه که تعریف کرد نشان داد آزردگی ها هنوز سرجای خودشان هستند و هنوز رایحه برای اثبات خوب بودنش می رود سر آنها و آنها را می جوردو......در حالی که بخشش تعریف دارد . سکوت از سر پذیرش به همراه می آورد . تکرار و مرور مواضع قبلی با همان میزان از هیجان و اخساس نیست و ...



    این دوربین به سمت خود معجزه ی عجیبی دارد اگر میزان زوم این دوربین را هر روز بالا و بالاتر ببریم .....
    و نکته ی مهم اینکه در بخش پذیرش خیلی از مسائل ممکن است قابلیت این را داشته باشد که بر حسب ذائقه قیافه ی ما را ترش کند و در هم بکشد گویی که لیمو ترش به دهان برده ایم . اما زمانی که پذیرش خود را بالا می بریم از ترش کردن های بی دلیل هم دور می شویم و قیافه ی ما به وقت دیدن لیمو تغییر نمی کند و لذت عجیبی از انتخاب و تصمیم گیری در لحظه ی خود می بریم . این لیمو هست .............من می توانم آن را بخورم یا نخورم . همراه با چیزی بخورم یا ....

  20. 9 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 11 آذر 91)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.