به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 دی 91 [ 12:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-29
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    268
    سطح
    5
    Points: 268, Level: 5
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نگران خواهرم هستم.

    سلام یه مدتی هست با این سایت آشنا شدم.
    ولی ماشالا انقد مشکلاتم زیاده که نمی دونم کدومشو تو سایت مطرح کنم. خیلی به دردودل نیاز دارم.
    من 23 سالمه یه سال پیش یکی از هم کلاسیام چن بار بهم پیشنهاد ازدواج داد و شماره ی خونمونو خواس. ولی چون خواهر بزرگتر از خودم دارم جواب رد بهش دادم. ولی طرف ول کن نیس و دوباره بحث ازدواج رو از طریق یکی از دوستام مطرح کرده. میگه یا تو یا هیچکس. من ازش بدم نمیاد ولی واقعا نمیتونم باهاش ازدواج کنم. خواهرم 30 سالشه . قیافه و اندامش بیسته همه تحسینش میکنن. فوق لیسانسه و درآمد هم داره.
    خواستگارای خیلی زیادی داشت ولی متاسفانه هر سری یه خواستگار مناسب پیدا میشه و برای تحقیق میان محله ی ما همسایه ها بدگویی میکنن. میگن برادرش کلاه برداره
    برادرمم مجرده یه بار دچار بحران مالی شد ولی زمینشو فروخت و بدهی هاشو تا ریال آخر صاف کرد. این کلاه برداریه؟؟!! با این همه مشکلات این قضیه ی همسایه ها هم از یه طرف اعصابمو ریخته به هم.خواهرم افسرده شده میخواس از ایران بره که مامانم نذاش. اینجام که همه ی فامیل همش زخم زبون میزنن. میگن دختر بعداز 28 سال هر چقدم زیبا باشه نمی تونه ازدواج موفقی داشته باشه. من با این حرفشون موافق نیستم ولی خب خواهرم خیلی ناامیده. خیییییلی براش ناراحتم. بهترین خواستگارا رو به خاطر این همسایه های حسود و بدجنس از دست داد. به خدا هر چی فک میکنم میبینم به جز خوبی کار دیگه ای در حق این جماعت نکردیم. خدا خودش جوابشونو بده.
    از طرفی منم تو دانشگاه یا محل کار هرکی پا پیش میذاره از ترس تحقیق رد میکنم. میگم اقلا آبروم نره.
    خونه رو گذاشتیم واسه فروش که ازین محله بریم ولی فعلا فروخته نشده.
    حس میکنم خانوادمو طلسم کردن چون مشکلات دیگه ای هم داریم.
    چرا خدا کمکمون نمیکنه ؟؟ خواهرم اهل نمازو قرآنه ولی همش بدمیاره.
    دلم پره. ای کاش یکی پیدا شه دلداریم بده. من بیشتر از خودم نگران خواهرم هستم.سنش رفته بالا. شاید ازین خونه بریم من بتونم ازدواج کنم ولی اون چی؟؟؟
    خدایاااا خودت کمکش کن.

  2. 2 کاربر از پست مفید *neda* تشکرکرده اند .

    *neda* (یکشنبه 28 آبان 91)

  3. #2
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 93 [ 21:26]
    تاریخ عضویت
    1391-7-26
    نوشته ها
    365
    امتیاز
    2,710
    سطح
    31
    Points: 2,710, Level: 31
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,715

    تشکرشده 2,343 در 504 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نگران خواهرم هستم.

    سلام خواهر خوبم من در حدي نيستم كه بتونم شمارو راهنمايي كنم ولي مي تونم يه داستان اينجا بزارم شايد كمي تسلي بخش باشه

    فولاد و آهنگر

    آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش اوضاع درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.
    یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعاً عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم؛ اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود داده‌ای، زندگی‌ات بهتر نشده!»
    آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.
    سرانجام در سکوت، پاسخی را که می‌خواست یافت.
    این پاسخ آهنگر بود:
    «در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنم و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست!»
    آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:
    «گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آن وقت است که آن را به میان انبوه زباله‌های کارگاه می‌اندازم.»
    باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
    «می‌دانم که در آتش رنج فرو می‌روم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد؛ اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است که خدای من، از آنچه برای من خواسته‌ ای صرفنظر نکن تا شکلی را که می‌خواهی، به خود بگیرم. به هر روشی که می‌پسندی ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده؛ اما هرگز، هرگز مرا به کوه زباله‌های فولادهای بی فایده پرتاب نکن»
    .

  4. 5 کاربر از پست مفید صاعد تشکرکرده اند .

    صاعد (شنبه 27 آبان 91)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 بهمن 92 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered250 Experience Points
    تشکرها
    1,336

    تشکرشده 1,148 در 268 پست

    Rep Power
    40
    Array

    RE: نگران خواهرم هستم.

    سلام
    به نظرم کار خوبی کردید که خونه تون رو برای فروش گذاشتید.
    خواستگار خودت رو رد نکن ولی ازش فرصت بخواه تا خونه تون رو عوض کنید، لازم نیست بهش بگی برای چی فرصت می خواهی. می تونی بگی بهم فرصت بده تا فکر کنم
    نگران خواهرت هم نباش. مطمئنا باز هم برایش خواستگارهای خوب می آید و بعد از اینکه خونه رو عوض کردید،مشکل تحقیق و بدگویی های همسایه ها هم حل می شه
    تا ازدواج خواهرت هم اگر همکلاسیت شرایط خوبی داره و بهش علاقه داری، می توانید با هم نامزد کنید، این فرصت خوبی برای شناخت بیشتر همدیگه هم می تواند باشه

  6. 5 کاربر از پست مفید shabe niloofari تشکرکرده اند .

    shabe niloofari (سه شنبه 19 دی 91)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 دی 91 [ 12:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-29
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    268
    سطح
    5
    Points: 268, Level: 5
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نگران خواهرم هستم.

    ممنون از دوستانی که وقت گذاشتن و تاپیکمو خوندن.
    مرسی صابر عزیز داستان آموزنده ای بود. من اصلا آدم ضعیفی نیستم تحمل مشکلات خودمو دارم. ولی مشکلات دیگران نه. خواهرم خیلی ناامیده. به یکی از خواستگاراش خیلی علاقه داشت ولی سر این قضایا از دستش رفت. مادرم خیلی نگرانشه. کلی مشکلات داریم از یه طرفم غصه ی خواهرم.
    شب نیلوفری عزیز مرسی از راهنماییت. اتفاقا از پسره فرصت خواستم ولی علتشو جویا شد. منم گفتم آخه تو خانواده ما رسم نیس دختر کوچیکه قبل از دختر بزرگ ازدواج کنه (البته اینطور نیس دروغ گفتم بهش). اونم گفت الان دیگه این رسما کهنه شده شما دنبال بهونه ای. باید بگی چرا ازم بدت میاد!! اهل دوستی هم نیستم که تو آبنمک بخوابونمش.
    اون پسره زیاد برام مهم نیس. من نگران خواهرمم. تو فامیل دختری تا این سن نمونده. واقعا بعد از 30 سالگی باز خواستگار میاد؟؟
    بازم ممنون از وقتی که گذاشتین.

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 آذر 91 [ 04:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    527
    سطح
    10
    Points: 527, Level: 10
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 64 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نگران خواهرم هستم.

    سلام
    ندای عزیز به امید خدا خانه تان به فروش میرسه و هم شما و هم خواهرت ازدواج موفقی خواهید داشت.
    بله امروزه خیلی از دخترها بعد از 30 هم ازدواج میکنن و بسیار هم موفق هستند فقط باید باور دداشته باشید که میشود.
    نا شکری هم نکنید اشاره داشتین که خواهرتون قیافه و اندام زیبا و کار و درامد و سلامتی و ... دارن .عزیزم اینها همه نعمت و لطف خدا هست.سعی کنیم که فقط نیمه خالی لیوان را نبینیم.

  9. کاربر روبرو از پست مفید sara sadat تشکرکرده است .

    sara sadat (یکشنبه 28 آبان 91)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 دی 91 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1390-11-14
    نوشته ها
    548
    امتیاز
    1,860
    سطح
    25
    Points: 1,860, Level: 25
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,833

    تشکرشده 1,864 در 493 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: نگران خواهرم هستم.

    1 - اگر خانه را عوض کنید، کسی که برای تحقیق می رود، وقتی همسایه ها بگویندکه نمی شناسند، به محله قدیمی می رود.

    2- با ازدواج شما، اقراد جدیدی وارد فامیلتان می شوند که شانس آشنایی با خواهرتان و ازدواجش بیشتر می شود.

    3- ممکن هست که یکی دو تا از همسایه ها در این زمینه بدجنسی کنند، ولی همه که بد نمی گویند.

    پس بهتر هست به جای خیال بد و نپذیرفتن خواستگار به این دلیل، فکر مثبت کنید و خواستگارتان را بپذیرید و به مساله برادرتان هم اشاره ای بکنید تا وقتی از همسایه ها می شنوند آمادگی قبلی داشته باشند.
    مثلا وقتی صحبت از مسایل اقتصادی و مالی خانواده می شود، به نوعی مطرحش کنید.

  11. 4 کاربر از پست مفید پیدا تشکرکرده اند .

    پیدا (یکشنبه 10 دی 91)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 دی 91 [ 20:17]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    122
    سطح
    2
    Points: 122, Level: 2
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نگران خواهرم هستم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط *neda*
    سلام یه مدتی هست با این سایت آشنا شدم.
    ولی ماشالا انقد مشکلاتم زیاده که نمی دونم کدومشو تو سایت مطرح کنم. خیلی به دردودل نیاز دارم.
    من 23 سالمه یه سال پیش یکی از هم کلاسیام چن بار بهم پیشنهاد ازدواج داد و شماره ی خونمونو خواس. ولی چون خواهر بزرگتر از خودم دارم جواب رد بهش دادم. ولی طرف ول کن نیس و دوباره بحث ازدواج رو از طریق یکی از دوستام مطرح کرده. میگه یا تو یا هیچکس. من ازش بدم نمیاد ولی واقعا نمیتونم باهاش ازدواج کنم. خواهرم 30 سالشه . قیافه و اندامش بیسته همه تحسینش میکنن. فوق لیسانسه و درآمد هم داره.
    خواستگارای خیلی زیادی داشت ولی متاسفانه هر سری یه خواستگار مناسب پیدا میشه و برای تحقیق میان محله ی ما همسایه ها بدگویی میکنن. میگن برادرش کلاه برداره
    برادرمم مجرده یه بار دچار بحران مالی شد ولی زمینشو فروخت و بدهی هاشو تا ریال آخر صاف کرد. این کلاه برداریه؟؟!! با این همه مشکلات این قضیه ی همسایه ها هم از یه طرف اعصابمو ریخته به هم.خواهرم افسرده شده میخواس از ایران بره که مامانم نذاش. اینجام که همه ی فامیل همش زخم زبون میزنن. میگن دختر بعداز 28 سال هر چقدم زیبا باشه نمی تونه ازدواج موفقی داشته باشه. من با این حرفشون موافق نیستم ولی خب خواهرم خیلی ناامیده. خیییییلی براش ناراحتم. بهترین خواستگارا رو به خاطر این همسایه های حسود و بدجنس از دست داد. به خدا هر چی فک میکنم میبینم به جز خوبی کار دیگه ای در حق این جماعت نکردیم. خدا خودش جوابشونو بده.
    از طرفی منم تو دانشگاه یا محل کار هرکی پا پیش میذاره از ترس تحقیق رد میکنم. میگم اقلا آبروم نره.
    خونه رو گذاشتیم واسه فروش که ازین محله بریم ولی فعلا فروخته نشده.
    حس میکنم خانوادمو طلسم کردن چون مشکلات دیگه ای هچرا خدا کمکمون نمیکنه ؟؟ خواهرم اهل نمازو قرآنه ولی همش بدمیاره.
    دلم پره. ای کاش یکی پیدا شه دلداریم بده. من بیشتر از خودم نگران خواهرم هستم.سنش رفته بالا. شاید ازین خونه بریم من بتونم ازدواج کنم ولی اون چی؟؟؟
    خدایاااا خودت کمکش کن.

  13. کاربر روبرو از پست مفید ali delgir تشکرکرده است .


  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مهر 97 [ 17:26]
    تاریخ عضویت
    1391-7-30
    نوشته ها
    234
    امتیاز
    6,479
    سطح
    52
    Points: 6,479, Level: 52
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    830

    تشکرشده 901 در 185 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    35
    Array

    RE: نگران خواهرم هستم.

    اين طور نيست كه براي دختر سي ساله خواستگار نمي ياد ولي بايد حواستون باشه به بهونه بزرگ بودن سنشون زود به هر خواستگاري هم نبايد جواب مثبت بده چون اونم دردسري مي شه.در انتخاب همسر خيلي بايد دقيق باشيم.ان شا الله هم همه مشكلاتتون با توكل بر خدا حل بشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط پیدا


    پس بهتر هست به جای خیال بد و نپذیرفتن خواستگار به این دلیل، فکر مثبت کنید و خواستگارتان را بپذیرید و به مساله برادرتان هم اشاره ای بکنید تا وقتی از همسایه ها می شنوند آمادگی قبلی داشته باشند.
    مثلا وقتی صحبت از مسایل اقتصادی و مالی خانواده می شود، به نوعی مطرحش کنید.
    به نكته خوبي اشاره كردند.حتما بايد قبل از اين كه همسايه ها بگند خودتون بايد بهش بگي.
    خداي من خداييست كه اگر سرش فرياد كشيدم به جاي اينكه با مشت به دهانم بزند،
    با انگشتان
    مهربانش نوازشم مي كند و مي گويد ميدانم جز من كسي نداري !!!

  15. 2 کاربر از پست مفید پرنده غريب تشکرکرده اند .

    پرنده غريب (پنجشنبه 07 دی 91)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 دی 91 [ 20:17]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    122
    سطح
    2
    Points: 122, Level: 2
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نگران خواهرم هستم.

    سلام به نظر من اين موضوع رو با خواستگارت در ميون بزار كه اگه واقعا دوستت داشته باشه براش اهميتي نداره كه برادرت چه وضعيت اقتصادي داره تو بايد جنبه يمثبت قضيه رو هم ببيني اين مي تونه يه امتحان برا خواستگارت هم باشه نگران خواهرت هم نباش خدا بزرگه

  17. کاربر روبرو از پست مفید ali delgir تشکرکرده است .


  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 اسفند 91 [ 14:11]
    تاریخ عضویت
    1391-9-12
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    759
    سطح
    14
    Points: 759, Level: 14
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 358 در 180 پست

    Rep Power
    39
    Array

    RE: نگران خواهرم هستم.

    سلام منم تقريبا احساسي مثل احساس خواهرتون دارم البته من 25 سالمه ولي چون اكثر دوستام ازدواج كردن و بيشتر دختراي فاميلمون ازدواج كردن كه از من كوچكترن يه وقتايي اين جور فكرا مياد سراغم.ترك ها يه مثلي دارن كه ميگن دختر هرچقدر تو خونه پدرش بمونه رو بختش نشسته به نظرم خيلي بهتر كه اون خواستگار هاي خواهرتون نشدن آدمي كه انقد دهن بينه بهتره كه نباشه اصلا اين فكر ها رو نكنيد دختر خاله من با من همسنه ولي خواهر كوچكش دو سال پيش ازدواج كرد اوايل خيلي ناراحت بود ولي كنار اومد الآن يه خواستگار خيلي خوب براي خودش پيدا شده و داره ازدواج ميكنه ازدواجي خيلي موفق تر از خواهرش. خيلي خوبه كه به فكر خواهرتون هستيد ولي اگه اون بفهمه كه شما به خاطر بودن اون خواستگاراتون و رد ميكنيد ممكنه براي اينكه سد راه شما نباشه تصميم عجولانه بگيره و به اولين خواستگارش با نداشتن شرايط مورد نظرش جواب مثبت بده.

  19. کاربر روبرو از پست مفید saharjavid تشکرکرده است .

    saharjavid (چهارشنبه 20 دی 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.