به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 شهریور 91 [ 11:25]
    تاریخ عضویت
    1391-5-27
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    410
    سطح
    8
    Points: 410, Level: 8
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    همه غرورمو دادم ، دیگه هیچی واسم نمونده ... شایدم واسه همین رفت

    [[size=small]size=medium][size=large][size=medium]سلام دوستان . داستانم مفصله ولی چه کنم که خیلی دلم گرفته و ازتون همدردی و کمک می خوام . پس حوصله کنید و با دقت بخونید لطفاً .

    حدود 3 سال پیش با پسری آشنا شدم که اولش خیلی علاقه ای بهش نداشتم ولی اون برام می مرد . انقدر عشق نثارم کرد که یواش یواش عاشقش شدم و دیدم همونی که از بچگی تو ذهنم یه الگو ازش ساخته بودم. رابطمون خوب و قشنگ پیش می رفت (البته اینم بگم فوق العاده حساس و زودرنج بود و از همون اول بحثای الکییییییی با هم داشتیم ) و اینم بگم که به گفته خیلی ها مناسب من نبود و از لحاظ اخلاقی و روحی و روانی آدم عجیبی بود. ... (بعد از اولین جدایی مون حتی خودش گفت که من با هیچ کس نمی تونم زندگی کنم و هیچ کس هم نمی تونه منو تحمل کنه ) بگذریم ، با خانوادش آشنام کرد و اومدن خونمون و بار دیگه ما رفتیم خونشون . خداروشکر از همون اول مورد پسند خانوادش واقع شدم و قرارای بعدی گذاشته شد اما بحث و اختلافات الکیییییی ما همچنان ادامه داشت . اعتراف می کنم که اوایلش من بیشتر مقصر بودم ولی اونم بی تقصیر نبود ........
    بعد چند وقت یه مشکلی پیش اومد فکر کنم تو کارش بود به من چیزی نگفت ولی رفتارش مثل قبل نبود و دیگه از مهربونی هاش خبری نبود. با هم بحثمون شد و من که خسته شده بودم تمومش کردم اما مثل دیوونه ها فرداش بهش زنگ زدم و گفتم بیا بریم بیرون کارت دارم . اولش قبول کرد و خیلی هم خوب صحبت کرد ولی دقیقا 7 دقیقه بعد زنگید و گفت : مگه دیشب تموم نکردی پس برا چی بیام . خدافظ . ( تا این حد بی ثباته و نوسان داره ) دیگه هر چی زنگیدم جواب نداد . 10 روز بعد از یه خط دیگه زنگ زدم و با خواهش خواستم تا همو ببینیم و قبول کرد . وقتی رفتیم بیرون یه آدم دیگه بود : افسرده و داغون . ازش خواستم بریم پیش مشاور قبول کرد ولی چند روز بعد زد زیرش .......... خلاصه یک هفته به این شکل گذشت و دو باره یه مسئله ای پیش اومد که من بی تقصیر بودم و خودشم می دونست و دوباره کات کرد . نمی دونید به من چی گذشت و داره می گذره . الان که دارم اینارو می نویسم و یادآوری می کنم تک تک سلول های بدنم درد داره .
    دوباره خواهش و اصرار کردم (البته اس ام اسی چون جواب تلفن نمی داد ) ولی گفت بچسب به زندگیت من دیگه نمی خوام ادامه بدم . داغون بودم ، گوشیمو خاموش کردم و شده بودم مرده متحرک . 9 روز بعد به تلفن ادارم زنگید و گفت : چرا گوشیت خاموشه بیا بریم بیرون می خوام ببینمت . (خیلی مهربون ) ولی من سرد جواب دادم و قبول نکردم اما خوشحال بودم . دو هفته بعدش دلم خیلی تنگ شده بود و بهش یه اس شعری ادبی دادم و اونم یک هفته بعد یه اس جوک برام فرستاد و دوباره از اینجا رابطه شروع شد . اما به یه شکل کاملا جدید . بهم گفت که دیگه نمی خواد ازدواج کنه نه با من نه با هیچ کس و فقط برای دوستی ادامه میدیم.
    من که تو این مدت خیلی سختی کشیده بودم به همینش راضی شدم . اما دیگه از اون تماس های هر روزه و اس ام اس های صبح و شب و عاشقونه خبری نبود و فقط تماس ها و اس ام اس ها از من بود البته اونم میزد ولی خیلی کم . دیدارهامون 10 روز یه بار شد و .....
    زندگی به همین منوال پیش می رفت و قهر و آشتی ها و بحث ها کماکان ادامه داشت و همش بیخود بود باور کنید اگه بگم خندتون میگیره ( مثلا یه نمونه : ازم خواست بریم بیرون و من گفتم نمیتونم امروز باشه یه روز دیگه ، بعد اون گفت چطور تو امروز نمیتونی منم یه روز دیگه نمیتونم گفتم باشه بحث نکردم و خدافظی کردم بلافاصله اس زد که دیگه به من زنگ نزن نمی خوام خودمو تحمیل کنم خدافظ برا همیشه ..... به همین سادگی )
    و خیلی بحثای دیگه و اینم بگم مواقعی که من مقصر بودم تا عذر خواهی نمی کردم کوتاه نمیومد و زندگی رو برام جهنم می کرد و مواقعی که خودش مقصر بود اولا قبول نمیکرد بعدم یه طوری رفتار می کرد که باز انگار من مقصرم و طبق معمول من باید کوتاه میومدم و باقی ماجرا .
    خلاصه اینجوری بگم که فراز و نشیب زیاد داشتیم ، بعضی وقتا خیلی خوب و خوش بودیم و از آیندمون می گفتیم و عاشق بودیم و بعضی وقتا بحث و کدورت و دلخوری .
    هربارم که دعوایی پیش میومد می گفت ما اختلافاتمون خیلی زیاد و باید تمومش کنیم و بعد که من با چنگ و دندون رابطه رو حفظ می کردم و دوباره همه چی خوب می شد می شدم همه دنیاش و دوباره برام می مرد .
    دو ماه پیش دوباره بحثمون شد و حرف از جدایی زد (دیگه انقدر کات کرده بودیم و دوباره به هم برگشته بودیم برای هردومون عادی شده بود و می دونستیم جدی نیست ) . اما من دیوونه هر بار اصرار و پافشاری می کردم و بعد که به هم برمی گشتیم با خودم عهد می کردم دیگه اینبار حرف از جدایی پیش اومد التماس نکنم اما کو گوش شنوا ؟؟؟
    خلاصه باز بخیر گذشت و با هم بیرون می رفتیم خوب بود همه چی ..... یه بار گفت :چرا ما مثل بقیه نیستیم چرا انقدر دیر با هم میریم بیرون ؟ از تعجب داشتم شاخ درمی آوردم (خیلییییییی پررو بود ) آخه اولا بیشتر وقتا که من پیشنهاد می دادم و در ثانی خیلی وقتا قبول نمیکرد . خوب اگه دوست داشت بیشتر با هم باشیم می تونست خودش پیشنهاد بده .
    بهش گفتم فردا بریم ؟ گفت تا صبح خبر میدم بهت .... فردا ظهر شد و خبری نشد و خودم زنگیدم که انگار دور و برش خیلی شلوغ بود و کار داشت گفت کار دارم حالا بعدا و سریع قطع کردیم . دیگه کفرم دراومده بود بهش اس زدم که منو مسخره کردی خوب اگه نمی تونستی یه خبر میدادی منم کار داشتم به خدا . در جواب زد خوب اگه خیلی کار داری چرا وقتتو با من تلف می کنی برو به کارات برس و دو باره بحث شد .
    دو ساعت بعد دیدم نمیتونم طاقت بیارم و اس زدم ولی جواب نداد . زنگ زدم بازم جواب نداد . تاشب 10 تا اس دادم ولی دریغ از یک جواب . زنگ میزدم ریجکت می کرد . دوباره دیوونه شدم . گذاشتم یک هفته بگذره . چون معمولا اینجور وقتا همون روز حالش خوب نمی شد باید یه چند روز میگذشت . دوباره بعد یک هفته خواهش و التماس اس ام اسی چون تلفن اصلا جواب نمیداد ولی بازم فایده نداشت . یکهفته دیگه صبر کردم و از یه خط ناشناس زنگیدم و کلی با ناراحتی و بغض دلیل رفتارشو خواستم با مهربونی گفت : باشه حالا بعدا بهت زنگ میزنم ، امیدوار شدم عصر بهش اس زدم که چی شد میای ؟ با عصبانیت جواب داد که همه چی تمومه چرا نمی خوای قبول کنی ... اصرارهام شروع شد و بهش یادآوری کردم حرفای گذشتشو و اینکه آخه اتفاقی نیفتاده که اینجوری می کنی و ... که زد حالا نمیتونم بیام .
    10 روز بعد به همین شکل اتفاق افتاد و بهش گفتم فقط بگو چرااااااا؟ که گفت : ما نمی تونیم با هم کنار بیایم و رابطمون هیچ نتیجه ای نداره . گفتم بیا رو در رو همین حرفا رو میزنیم مگه چند بار تا حالا اینجوری نشده بود و رفتیم بیرون حرف زدیم و نتیجه گرفتیم که گفت نه دیگه فایده ای نداره چون علاقه ای در کار نیست . دیگه اصرارهام فایده ای نداشت و منم قبول کردم و خدافظی کردیم البته اس ام اسی .
    *** تو رو خدا فکر نکنید من خیلی دختر سبکی ام ، قبل از ایشون دو تا تجربه دیگه داشتم که خودم کات کرده بودم و به هیچ عنوان خواهش و اصرار ابداً . همیشه غرور خاصی داشتم ولی با ایشون اصلا باورم نمیشه که این من بودم .انگار طلسم شده بودم و اونم فهمیده بود که هر وقت جواب منو نده و یا بی دلیل حرف از جدایی بزنه من مثل یه ربات کوک میشم و شروع به پافشاری و مقاومت می کنم .
    **** چجوری بگم کلاً انگار خاصیتم شده بود این رفتار که وقتایی که جوابمو نمیداد دیوونه می شدم و اصرار می کردم ولی باور کنید اگه خیلی منطقی با هم حرف می زدیم و مثل بقیه واسه هم دلیل میاوردیم منم بدون اشک و ناله و زاری می پذیرفتم . ...... آخه منم غرور دارم به خدا . دارم میمیرم که چرا این کارا رو کردم و اصلا نکنه به خاطر همین رفتارم و اصرار و پافشاریم به حفظ رابطه بود که اینجوری شد ؟؟؟
    نکنه خیلی خودشو گم کرده از اینکه من انقدر برای حفظ رابطه با اون تلاش می کردم؟؟؟؟؟ یا شایدم لذت می برده از این رفتارش ........
    ولی آخه دفعه های قبلی هم به همین شکل بود پس چرا این دفعه ؟؟؟؟؟؟
    اگه حمل بر خودستایی نباشه خداروشکر از لحاظ ظاهر خیلی خوبم و تو محل کارم خیلی ها دنبالم هستن اما هیچ کس به دلم نمیشینه .
    طولانی ترین زمانی که دعوامون میشد و از هم خبر نداشتیم 20 روز بود ولی الان یک ماه بیشتره .
    کمکم کنید بچه ها از عذاب وجدان دارم میمیرم . این چند وقت همش تو سایت های مختلف بودم و مقالات روانشناسی مختلف رو بررسی کردم . همش فکر می کنم شاید چون زیاد بهش اصرار کردم ازم زده شده و دیگه امکان نداره مثل دفعه های قبل دلتنگم بشه
    آخه اتفاقی نیفتاده که ، یعنی چجوری میشه
    [/size][/size]
    یعنی واقعا دیگه دوستم نداره و من براش بی ارزش شدم ؟؟؟
    اینو میدونم که اگه برگرده دیگه امکان نداره بتونم تحملش کنم ولی به نظر شما امکان داره برگرده ؟؟؟؟[/size][/size]

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array

    RE: همه غرورمو دادم ، دیگه هیچی واسم نمونده ... شایدم واسه همین رفت

    نهال 24 عزیز سلام

    به تالار همدردی خوش آمدی

    رفتارت رو سرزنش نمیکنم اما قابل تایید هم نیست

    شما در حال حاضر نیاز به آرامش داری اشتباهاتی داشتی که تاوانش کمی آزاردهنده هست

    دوست عزیزم شما وارد یک رابطه بی تعهد شدید و در کنار احساسات اشتباهاتی انجام دادی

    بهترین راه حل کنونی شما رها کردن فکر این رابطه هست که در کنار تکنیک توقف ذهن میتونی موفق بشی

    این که برمیگرده یا نه رو رها کن

    امیدوارم دوستان بهتر راهنماییت کنن

    مراقب خودت باش

  3. 8 کاربر از پست مفید ویدا@ تشکرکرده اند .

    ویدا@ (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 بهمن 91 [ 00:56]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    919
    سطح
    16
    Points: 919, Level: 16
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    562

    تشکرشده 568 در 180 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همه غرورمو دادم ، دیگه هیچی واسم نمونده ... شایدم واسه همین رفت

    سلام.
    بالاخره یه تاپیک واسه خودت باز کردی....
    مشورت خوبه بهت کمک میکنه اما چرا اینقدر دیر بفکر افتادی؟
    ببین عزیزدل چیزی که هست وبنظر میرسه اینه که این رابطه تموم شده ولی شما نمیخوای باور کنی .

    یکم رو خودت کار کن رو اعتماد بنفست واینکه چرا اینقدر وابسته شدی؟
    ایشون خیلی وقته ازین رابطه بیرون اومدن ولی شما نه .
    حالا دوستان میان وراهنماییت میکنن.
    ++++++++++++++++++++++++++++
    پستم با ویداجان هم زمان شد

  5. 4 کاربر از پست مفید هیام تشکرکرده اند .

    هیام (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 17:49]
    تاریخ عضویت
    1391-5-05
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    3,571
    سطح
    37
    Points: 3,571, Level: 37
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    764

    تشکرشده 865 در 204 پست

    Rep Power
    34
    Array

    RE: همه غرورمو دادم ، دیگه هیچی واسم نمونده ... شایدم واسه همین رفت

    از طرفی به خوبی میدونید هر چی غرور در وجودتون داشتید رو از دست دادید. از طرفی هم هنوز گویا دنبال این هستید که "آیا این آفا پسر برمیگرده؟ و آیا هنوز شما رو دوست داره؟!".

    تلاش کنید خودتون رو جمع و جور کنید و کمی غرور از دست رفتتون رو برگردونید. از خودتون بپرسید آیا این نوع زندگی هست دنبالش هستید؟ میخواید اجازه بدید اینطور باهاتون رفتار بشه و زیر پا لهتون کنند؟

    تا دیر نشده پپیشنهاد میکنم یا دنبال شغلی برای سرگرم شدن ذهنتون باشید، یا دنبال کیس-های بهتر برای ازدواج باشید.

    یک مسئله مهم در علت شکست شما اینه که شما بجای اینکه فردیت خودتون رو حفظ کنید، تن به هر حداقلی دادید. اون آقا پسر هم بواسطه همین رفتار "دست و پاگیر" از شما زده شده. اگر از اول خواهش و تمنا نمیکردید او در به در دنبال شما میبود. برای اکثر مردها هیچ زنی خسته کننده تر از زنی نیست که مرزی برای فتح شدن نداره. اما واقعاً چه فایده وقتی یک رابطه جدی و به هدف ازدواج نباشه.

    توصیه من: دور ایشون رو کلاً خط بزنید! حتی اگه لازم میدونید شماره جدیدی بگیرید، به هیچ عنوان جواب درخواستش رو ندید... اگر هم برگرده فقط برای ناخنک زدن و تفریحه. قول میدم رابطه بعدی شما بهتر باشه، خیلی بهتر.

  7. 6 کاربر از پست مفید Serok تشکرکرده اند .

    Serok (سه شنبه 31 مرداد 91)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1391-5-10
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    533
    سطح
    10
    Points: 533, Level: 10
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    93

    تشکرشده 94 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همه غرورمو دادم ، دیگه هیچی واسم نمونده ... شایدم واسه همین رفت

    [color=#9400D3]عزیزم یه کم بگذره خودت فراموش می کنی...
    می دونم مدت زیادی با هم بودین...باهم کلی خاطره دارین...هر جا می ری یاد اونه...اما ببین منم یکی مثل تو...پس ببین مرگ نیست همه یه برهه ایی از زمان اینجوری می شن...با دوستای خوبت تفریح برو (این راه کار واسه خودم خیلی جواب داده!!) با گذر زمان همه چی درست می شه.... چرا عذاب وجدان داری؟؟؟ تو تمام تلاشتو کردی..مگه شوهرت بوده که عذاب وجدان داری....ببین اون خودشم گفته بوده فقط دوست باشیم پس اول و آخر اینجوری می شد...
    کتمان هم نمی کنم که پافشاری تو باعث شده فکر کنه کسیه و هر جا بره قربون صدقش می رن...بی خیال دختر به خودت برس اصلا خودت به این نتیجه می رسی که از سرش زیادی بودی

  9. 3 کاربر از پست مفید maryam_jj12 تشکرکرده اند .

    maryam_jj12 (سه شنبه 31 مرداد 91)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    140
    Array

    RE: همه غرورمو دادم ، دیگه هیچی واسم نمونده ... شایدم واسه همین رفت

    عزیز من آروم باش.
    آخه این چه زندگیه که واسه خودت ساختی؟ هی بهش اس ام اس دادم جواب نداد...زنگ زدم جواب نداد..التماسش کردم محلم نذاشت...یعنی این آقا شده تمام فکر و ذکر و زندگیت

    اگه کسو کارت بود خوب قابل قبولتر بود(هرچند اونموقع هم نباید یه زن انقدر خودشو وابسته به یک مرد کنه که اگه حتی یک اخم کرد کلا دنیای زن متلاشی شه)..ولی این آقا هیچ تعهدی بهت نداره..اصلا هم دوستت نداره(میدونم الان شوکه شدی و ناراحت ولی عزیزم این یه حقیقته).

    اگه حتی یه ذره دوست داشتو براش مهم بودی اینجوری دلت رو نمیشکست و شخصیت رو و روحتو له نمیکرد.

    یکم به خودت بیا و ببین از خودت چه شخصیت سستو آویزونی ساختی (ببخشید رک میگم ولی میخوام به خودت بیای)
    مردا از زناییکه خودشونو میخوان آویزونشون کنند متنفر و فرارین..ببین اونجاهاییکه ولش میکنیو بهش اس نمیزنی چجوری خودش زنگ میزنه محل کارت!!

    میگی که سرکارم میریو طرفدارایی هم داری..پس چرا انقدر محتاج توجه ایشون هستی درحالیکه خودتم مطمئنی اونقدرام براش مهم نیستی!!

    من نمیدونم ولی شاید مورد دیگه ای هم تو زندگی این آقا باشه که وقتاییکه اون محلش نمیده یاد شما میفته و زمانهاییکه اون باهاش خوبه شما رو پس میزنه و محلتون نمیده و میگه جدا شیم.

    من یه احساسی دارم از حرفات گلم..اگه خواستی جوابمو بده..(آیا شما با ایشون رابطه جنسی داشتین؟)

    یه توصیه به همه دختر خانومهای عزیز:
    دور آدمی که اصلا ثبات فکری و تصمیم گیری نداره خط بکشید..چون در زندگی با اینجور آدما دچار مرگ تدریجی میشید..انقدر که حرص میخورید.

    وقتتو با چیزای خوب و سالم مثل خانواده و دوستات و اقوامو ورزش و کلاسای دیگه پرکن.

    نشین تو خونه ذل بزن به گوشیتو و فقط منتظر باش کی اس میده یا کی زنگ میزنه یا کی جواب استو میده.

    اینهمه تفریح و سرگرمیای خوب و قشنگ و سازنده..این که شما انتخاب کردی هیچکدوم از اینا نیست و بعد مدتی ازت یه مرده متحرک میسازه

    باتشکر

  11. 7 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (چهارشنبه 08 شهریور 91)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 31 مرداد 91 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1391-5-04
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    539
    سطح
    10
    Points: 539, Level: 10
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 52 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همه غرورمو دادم ، دیگه هیچی واسم نمونده ... شایدم واسه همین رفت

    سلام نهال 24
    من پست دوستان رو نخونم اکه جوابم تکراریه معذرت.
    دوست من این که نشد رابطه! تو لج نی اون لج کنه تو بخای اون نخاد.
    یا این رابطه رو میخاید یا نمیخایو دیگه این کارا چیه؟
    ببین من یه پیشنهاد دارم.
    یه مدت دور باشینو یعنی جدا باشیدو بشینید فکر کنید. ببینید از طرف مقابل چی میخایید. حتی واسه نظم دادن بهش میتونی رو کاغذ هم بنویسی.
    به آرامش فکری که رسیدین بشینید صحبت کنید ببینید یه رابطه سالم و البته با ثبات و رسمی رو میتونید داشته باشید یا نه. اگه آره که واسه یه رابطه سالم تلتش کنید گه نه پس چرا خودتو اذیت کنی؟
    مطمینا شخصی پیدا خواهد شد که شما با اون خوشبخت بشید.
    امیدوارم انرژی منفی ندم اما تغییر شخصیت آدما تو سن بالا خیلی سخته.
    و البته اگه شما زن و شوهر بودید جور دیگه ای راهنمایی میشدین و هیچ وقت جدایی به عنوان اولین پیشنهاد نبود.
    موفق باشید

  13. کاربر روبرو از پست مفید new girl تشکرکرده است .

    new girl (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 فروردین 93 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    298
    امتیاز
    2,164
    سطح
    28
    Points: 2,164, Level: 28
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,619

    تشکرشده 1,636 در 313 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همه غرورمو دادم ، دیگه هیچی واسم نمونده ... شایدم واسه همین رفت

    تاپیکتو خوندم خواستم برات نظر بذارم دیدم نادیا جان خیلی خوب برات توضیح دادن؛ منم فقط بهت توصیه میکنم یه بار دیگه خوب بخونی و بهش عمل کنی!!!

    تو خودت خواستی که غرورت بشکنه... حالا اگه ناراحتی میخوای جبرانش کنی راهش این نیست دوباره بشینی و بگی طاقتم تموم شد یه زنگ بزنم یه پیام بدم...

    وقتی یکی بهت میگه برو(اونم کسی که هیچ تعهدی به تو نداره) و بعد دوباره بری سراغش یعنی خودت با خواست خودت غرورت رو شکستی!!!
    وقتی قرارمان پروانه شدن است ، بگذار روزگار هرچقدر میخواهد پیله کند .

  15. 2 کاربر از پست مفید gole kaghazi تشکرکرده اند .

    gole kaghazi (سه شنبه 31 مرداد 91)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 آذر 92 [ 21:32]
    تاریخ عضویت
    1391-3-31
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    1,389
    سطح
    20
    Points: 1,389, Level: 20
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    23

    تشکرشده 23 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همه غرورمو دادم ، دیگه هیچی واسم نمونده ... شایدم واسه همین رفت

    نهال جان من در حدي نيستم كه مشورت بهت بدم اما خودم تازه نامزديمو بهم زدم. منم عاشقش بودم وحشتناك از اولم مي پرستيدمش خودم جور كردم باهاش نامزد بشم خانوادم موافق نبودن يك ماه باهاش محرم بودم همه اينا تلاش من بود اما چه فايده گويا اقايون جديدا دچار مشكلات مشابهي ميشن اونم مثل نامزد تو اولش عاشقم بود بعد از دعواها بازم مثل عاشقا برخورد ميكرد اما هم خودش ميدونست هم من كه اون ارامش روحي نداره با كوچكترين بحثي دعوا ميشد اما من بازم دعا ميكردم تا خوب بشه اما نهال جان اينا خودشون مشكل دارن و ما نميتونيم كمكشون كنيم من حاضر بودم اون قرص اعصاب بخوره تا با من اروم باشه اما اون حاضر نشد دكتر بياد .
    دعا كن عشفش از دلت بيرون بره فقط همين . يه چيز ديگه هم دوستانه بهت ميگم برو توي سايت تاپيكاي مشابه زياد فراوون همشو بخون مطمئنم اروم ميشي و به زندگي خودت فكر خواهي كرد

  17. 2 کاربر از پست مفید yaya تشکرکرده اند .

    yaya (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 شهریور 91 [ 11:25]
    تاریخ عضویت
    1391-5-27
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    410
    سطح
    8
    Points: 410, Level: 8
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: همه غرورمو دادم ، دیگه هیچی واسم نمونده ... شایدم واسه همین رفت

    سلام بچه ها . ببخشید با تاخیر جواب میدم
    نمیدونم چرا اینجوریم . بعضی وقتا خوبم و آروم و آرامش دارم ولی بعضی روزا کاملا برعکس دلتنگ و بیقرار میشم .
    اینو میدونم که دیگه دوستش ندارم کاملا مطمئنم .
    از حرفایی که زدید ممنون . همتون میگید باید فراموش کنی ، آروم باش و ... ولی میدونید که تو این شرایط فراموش کردن تقریبا محاله .
    این که میگید دوستم نداشته خیلی بی انصافیه چون دوست داشتن یه حسی که تنها دو طرفی که باهم هستن میتونن درکش کنن و هرچقدر هم که برای دیگران توضیح بدن شاید قابل درک نباشه .
    بچه ها من بیشتر اینو میخوام بدونم که چرا یکدفعه اینجوری شد ؟ و اصلا امکان داره دوباره مثل دفعه های قبل (که تو تاپیک اول نوشتم ) به سمتم برگرده وقتی ببینه من دیگه هیچ ارتباطی باهاش ندارم . نه تلفنی نه پیغام پسغام هیچی
    البته اینم بگم خییییییلییییییییی سرد شدم و دیگه احساسی ندارم بهش فقط از رو کنجکاوی که می خوام بدونم .


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.