سلام دوستان عزيز
من يه مشكل خيلي بزرگ با همسرم دارم كه برخلاف علاقه زيادي كه به هم داريم ديگه از زندگي كردن سير شدم و حتي به جدايي هم فكر مي كنم لطفا كمكم كنيد
دوستان اگه كسي هست خواهشا راهنماييم كنيد
تشکرشده 53 در 26 پست
سلام دوستان عزيز
من يه مشكل خيلي بزرگ با همسرم دارم كه برخلاف علاقه زيادي كه به هم داريم ديگه از زندگي كردن سير شدم و حتي به جدايي هم فكر مي كنم لطفا كمكم كنيد
دوستان اگه كسي هست خواهشا راهنماييم كنيد
تشکرشده 3,442 در 1,036 پست
سلام
می شه بیشتر توضیح بدی
مشکلتون چیه
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
eghlima (پنجشنبه 28 اردیبهشت 91)
تشکرشده 614 در 130 پست
خرس صورتی،
به همدردی خوش اومدی
لطفا یه مقدار بیشتر از خودتون برامون بگو.
چند سالتونه؟
چند ساله ازدواج کردین؟
بچه دارین یا نه؟
منظورت از همه چه کسایی هستن؟
به نظر خودت چرا میگه به دیگران؟
hamdardi1390 (پنجشنبه 28 اردیبهشت 91)
تشکرشده 53 در 26 پست
ما سه سال كه ازدواج كرديم من 26 و اون 27 سالشه.خيلي همديگرو دوست داريم همسرم خيلي با احساس و خوش قلبه الان هم باردارم.هميشه نازم رو مي خره و حواسش به من هست بيشتر از من ابراز علاقه مي كنه خلاصه كه همه چي تمومه و زندگي بدون اون برام محاله ولي يه عيبه خيلي بزرگ داره كه از روز اول داشت و تو اين سه سال هزار بار تكرار شده و اونم اينه كه هر وقت سر هر موضوعي بحث يا دعوا داريم سريع زنگ به بابام مي زنه ميگه ما با هم مشكل داريم همين الان پاشين بياين خيلي وقتا هم از جملات توهين آميز و زننده استفاده مي كنه مثلا ميگه از دست دخترتون خسته شدم بياين ببرينش
متاسفانه خونواده اي دارم كه هيچ وقت تو زندگيم نتونستم بهشون اعتماد كنم يا توقع كمك داشته باشم چون خيلي ترسو و دهن بين هستند پدرم يك ذره اقتدار و قاطعيت نداره جلو شوهرم خيلي خودش و سبك گرفته و هيچ ابهتي توي نظر همسرم نداره هر وقت هم به پدرم ميگم مي گه من دوست دارم با دامادم دوست باشم و اون باهام احساس راحتي كنه
تشکرشده 53 در 26 پست
يعني مشكل من از نظر شما حاد و دردناك نيست كه با راهنمايياتون كمكم كنيد يا حوصله جواب دادن نداريد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تشکرشده 1,946 در 612 پست
عزیزم تو بارداری یکم آروم باش
ماه چندمی؟؟
جوانه؟؟؟ (سه شنبه 16 خرداد 91)
تشکرشده 614 در 130 پست
خرس صورتی،
یکی از دلایلی که باعث میشه مرد، مشکلات رو منعکس کنه به خونواده ی زن، عدم وجود فضای مناسب برای طرح و رفع مشکل بین زن و شوهره.
یعنی مرد حس میکنه، نمیتونه توی یه فضای منطقی و آروم با همسرش مشکلات رو مطرح و حل کنه، پس متوصل میشه به خونواده ی همسرش.
آیا وقتی مشکلی/ دعوایی/ بحثی بینتون پیش میاد، محیط مناسبی رو برای صحبت کردن راجع بهش و رفعش ایجاد میکنی؟
مثلا آیا آدم صبوری هستی؟ منطقی هستی؟ آرومی؟
hamdardi1390 (سه شنبه 16 خرداد 91)
تشکرشده 53 در 26 پست
الان شش ماهمه
همدردی عزیز شوهرم زمانی که عصبانی می شه دست بزن داره و تنها چیزی که بلده اینه که بابام زنگ می زنه اصلا مجال رصحبت تو اون شرایط رو ندارم
اولین باری که اینکارو کرد 2 ماه از ازدواجمون گذشته بود که اون سر کار بود منم حالم خیلی بد بود و تب ولرز داشتم هر چی بهش زنگ زدم انتن نمیداد رفتم خونه مادرم اینا که یک کوچه با ما فاصله دارن تا ببرنم دکتر و بهم برسن عصر که میخواستم برگردم خونه می گفت باید با بزرگترت بیای و بزرگترت تعهد بده دیگه بدون اجازه من جایی نری
من فکر کردم حالا عصبانیه یه چی می گه رفتم در خونمون هرچی التماس کردم درو باز نکرد گفت باید با بابات بیای گفتم روم نمیشه به اونا چیزی بگم گفت رو نمیخواد الان خودم زنگ میزنم می گم به بابات که تا نیاد تعهد بده دخترش رو توخونه راه نمیدم و همین کار رو هم کرد
البته بعدش که آشتی می کنیم همه چی یادش می ره و کلی هم عذرخواهی میکنه
اما من با دلی لبریز از کینه و ناراحتی به زندگی بر میگردم
هربار قول می ده که دیگه تکرار نمیشه میگه دست خودم نیست
کاش فقط بابام خبر دار میشد این اواخر که دعوا و قهرامون بالا گرفت و من یه هفته یه هفته خونه مامانم اینا بودم همه خونواده شوهرم خواهرشوهرا و هم عروسام از موضوع با خبر می شدند و هر بار برگشتن به زندگیم و بخشیدن شوهرم برام سخت تر می شد احساس می کنم تو نظر همه بی ارزش و بی اهمیت شدم حس می کنم همه تو ذلشون بهم می خندن خیلی حسر بدی دارم
تشکرشده 34 در 16 پست
سلام عزیزم درکت میکنم
همتا (پنجشنبه 28 اردیبهشت 91)
تشکرشده 53 در 26 پست
سلام دوستان من خیلی به راهنماییاتون احتیاج دارم
با با مشاور و روانشناس که صحبت میکنم میگه طلاق بگیر میگه شوهرت ثبات اخلاقی نداره
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)