ترانه عزیز این لینک رو هم بخون .
مقایسه را رها کن حسادت در تو ناپدید میشود
تشکرشده 4,006 در 737 پست
ترانه عزیز این لینک رو هم بخون .
مقایسه را رها کن حسادت در تو ناپدید میشود
پاییزان (چهارشنبه 13 اردیبهشت 91)
تشکرشده 3,442 در 1,036 پست
در ضمن یه مدت همسرتو از نظر فکری تنها بذار و کاری به کارش نداشته باش هیم گیر سه پیچ نده که آخر چی کار می کنه یا چی میشه
محیط رو براش آروم کن همین
ترانه واقعا این بچه ،5 سالشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چه طور دلت می اد آخه
من فکر می کردم یه دختر بزرگه
یه کم به فکر اون بچه باش
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
eghlima (پنجشنبه 14 اردیبهشت 91)
تشکرشده 371 در 137 پست
شماها شوهر منو نمیشناسین وقتی یکی از دلش بره دیگه رفته خودشم همینو گفت من از دیروز تا الان دارم خواهش میکنم التماس میکنم گریه میکنم ولی دلش از سنگ شده میگه دیگه نمیتونم باهات زندگی کنم باید به تنهایی عادت کنی
اقلیمای عزیزم حرفهات خیلی قشنگه از خودم خجالت کشیدم ولی نمیدونم چرا دلم میخواد همه محبت شوهرم چه مادی چه معنوی فقط مال من باشه
امید زندگی عزیز این مطالبو از کجا بخونم
ضمنا دیروز به شوهرم گفتم اگه قراره طلاقم بدی من مهرمو بهت هدیه میکنم اونم گفت تو جرات همچین کاریو نداری تا دعوامون میشه میگی مهرمو ازت مگیرم یالا مهرمو بده
من گفتم اگه باورت نمیشه بیا بریم محضر بعدشم رفتم دم خونه خالم عقد نامه رو گرفتم رفتیم همون محضری که عقد کردیم اون حاج اقا گفت باید برین دفتر خونه تا ساعت 2 هم بیشتر باز نیستند فردا انشائ اله برین من خودمو اماده کرده بودم امروز برم ولی شوهرم گفت لازم نیست این کارو بکنی همین که وجودشو داشتی اومدی تو محضر یعنی بخشیدیش فقط خواهش میکنم تا دعوا میشه نگو مهرمو اجرا میزارم
مهرم 114 تا سکه و یه خرمن گل مریم
اقلیما جون 3 سالشه
من خود اون بچه رو دوست دارم اونم منو دوست داره وقتی میبینمش براش شکلاتی چیزی میگیرم اصلا با اون بچه مشکلی ندارم ولی از اینکه شوهرم بهش اینقدر توجه داره ناراحتم از اینکه شوهرم میگه اسم بچمو بیاری من اسم همه خونوادتو میارم ناراحتم از اینکه سر بچش منو کتک زد ناراحتم ضمنا قسم خورده به جون همین بچش که اینقدر براش عزیزه که دیگه با من زندگی نکنه
من بهش گفتم منو حساس کردی چرا سر اون بچه منو کتک میزنی گفت هر کسی هم اسم تورو بیاره حتی پدرم باشه من اجازه نمیدم و برخورد بد میکنم گفتم اگه بچت بزرگ بود و از من بد میگفت ایا اونم کتک میدی؟ گفت بچه من فعلا 3 سالشه هنوز درک نداره از کسی بد بگه ولی اگه یه روزی بزرگ شه و بخواد به تو بد بگه مطمئن باش تو دهن اونم میزنم البته این حرفهارو زمانی زدیم که شرایط اینقدر بد نبود
تشکرشده 10,024 در 2,339 پست
ترانه جان...
کمی رک باهات صحبت میکنم
....
یادته انقدر ناشکری کردی و همش گفتی سقط سقط سقط....که خدا آخر اونجوری جوابت رو داد ؟
حالا هم مراقب رفتارات باش.اگر تصمیم به خودکشی و مقاومت در مقابل حرف خدا گرفتی که از الان عاقبتت مشخصه.در واقع هم این دنیات ویران میشه و هم اون دنیا...ضمنا ببخشید اینطوری میگم
این دیوانه بازیا فقط میشه مدرکی علیه شما در دادگاه.همسرت راحت میگه این زن خود زنی میکنه و من میترسم پس فردا جلو بچه ام این کار رو بکنه.اون موقع دادگاه زودتر برای طلاقتون اقدام میکنه.
کارات اشتباه بوده.اما عصبانی بودی...الان نمیخواد بشیینیم رفتار غلطتت رو بررسی کنیم.
از بچه ها هم خواهش میکنم الان وقت گفتن اینکه اشتباه کردی و چرا کشش دادی و ...نیست
خود ترانه متوجه کارش شده.الان یه راه حل میخواد
خداروشکر پدر شوهر مادر شوهرت پشتتن.
الان اصلا سعی نکن به شوهرت بچسبی...به نظرم مسافرت و اینا اصلا برای الان نیست
فعلا یه مدتی اصلا کار به همدیگه نداشته باشید
مثل دو تا هم خونه باشید.تا هر دو به خصوص شوهرت اروم بشید
مادرتم الان عصبانیه.یکمی که اروم شدگل و شیرینی بخر برو دستو پاشو بوس کن و از دلش دربیار.نگران اون نباش
این حساسیت مسخره ات (ببخشید اینجوری میگم) رو هم بذار کنار.
اون بچه، بچه طلاقه.میدونی اون بچه چقدر غیر منصفانه وارد این بازی شده؟به خاطر دو نفر دیگه وارد این دنیا شده و تا ابد باید به خاطر بچه طلاق بودن تو سری بخوره.
تو مدرسه..تو دانشگاه..موقع ازدواج...
اخه چرا با یه موجودی که اصلا نه سر پیازه نه تهش...انقدر جنگ میکنی؟
ترانه جان توکل به خدا کن و از اشمب سوره مزمل و نماز غفیله بخون
خیلی کمکت میکنه
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
maryam123 (پنجشنبه 14 اردیبهشت 91)
تشکرشده 371 در 137 پست
شوهرم میگه تو غرور منو خورد کردی و دلمم شکستی میگه این زخمهایی که زدی به این زودی ترمیم نمیشه
میگه من فکر نمیکردم خونوادت اینجوری باشن اصلا به حرفهای من گوش ندادن فقط هر چی از دهنشون درومد بهم گفتند میگه واسه خونوادت متاسفم که اینقدر علاقه دارند تو طلاق بگیری میگه پسر دایت منتظرته مامانت میخواد هرچه زودتر جدا شی بری با اون ازدواج کنی پس بهتره زودتر جدا شیم (پسر داییم از بچگی دوسم داشته وقتی داشتم با شوهرم ازدواج میکردم اونم همون موقع واسه بار دوم ازم خواستگاری کرد از اون موقع شوهرم روش حساسه)
بگین شب اومد خونه چکار کنم راستی امروز با بچش رفتند خونه مادر شوهرم به نظرتون منم برم اونجا شاید یه خورده شرایط بهتر شه؟
تشکرشده 1,958 در 415 پست
ترانه عزيزم
خيلي متاسفم از مشكلي كه برات پيش اومده . ولي قبل از انجام هر كاري ازت مي خوام كه تمام تلاشتوو بكني تا نذاري زمام احساساتت از دستت در بره . اگه اين كارايي رو كه داري انجام ميدي به همين منوال ادامه بدي ديگه بهتره اميدي به برگشتن شوهرت نداشته باشي . پس تنها كاري كه مي كني اين باشه كه آرامش خودتو حفظ كني .
چون اين روزهاي سخت رو گذروندم دارم بهت مي گم . حداقل كاري كه مي كني اين باشه كه كاري نكني كه اگه اگه حتي به هر دليل نشد كه با هم زندگي كنين بعد يه مدت بشيني گريه بكني و غصه بخوري كه من چرا انقدر شخصيتم رو پايين آوردم كه شوهرم كه فقط و فقط يه انسانه ديگست مثل من به خودش اجازه بده انقدر منو خوار كنه . پس خواهش مي كنم ارزش خودت رو حفظ كن .
بسيار بسيار كار اشتباهي كردي كه بهش گفتي مهريتو مي بخشي . فكر كردي مثلا شوهرت مياد به خاطر اين از خود گذشتگي تو ازت تشكر مي كنه و برمي گرده سر زندگي . بزار حداقل شايد سر جور كردن همين مهريه هم شده يه كمي زمان بگذره تا شايد شوهرت هم آرومتر بشه و تو بتوني روي خودت كار كني تا بتوني يه راه حلي براي مشكلتون پيدا كني .
مي دوني بدترين جمله اي كه شوهرم تو اون زمان بهم گفت چي بود و دلمو آتيش زد اين بود كه من حالم از يه دختر انقدر وابسته بهم مي خوره و پدر و مادرم هم گفتن حتما اين دختر بيماره روانيه كه داره اين اداها رو در مياره بهتره كه هرچه زودتر خودتو از دستش خلاص كني . مي دوني چقدر بهم برخورد . اتيش گرفتم ولي اين عين واقعيت بود . واقعيتي كه كامران 2007 توي يكي از پستاش توي تاپيكم بهم با توپ و تشر يادآوري كرد كه اين مدل رفتار از نگاه يه مرد چقدر آزاردهنده است و چقدر مردا از زنايي كه خودشون رو دست كم مي گيرن و خوار و ذليل مي كنن بدشون مياد . حالا تو ميري حموم كه رگ دستتو بزني ؟ خوب هر چقدر من تو اين كار موفق بودم تو هم ميشي . عزيز دلم هيچ چيز تو زندگي ما آدمها پايدار نيست . اگه خداي نكرده شوهرت رو تو يه تصادف يا به هر دليل ديگه اي از دست ميدادي چيكار مي كردي يا هر كس ديگه اي از نزديكانت رو ؟ قراره با از دست دادن هر كدوم از اونها تو هم خودت رو باهاشون از بين ببري ؟يه كمي به اين موضوع فكر كن .
پس آرامشت رو حفظ كن . اگه خواست براي طلاق پا پيش بزاره به تو ارتباطي نداره . تو راه درستو برو . تو كه نمي خواي طلاق بگيري پس هيچ توافقي در كار نباشه ترانه جان . لطفا لطفا احساساتي نشو .
ازت مي خوام تاپيك ها ي منو دوباره بخوني . شايد اگه اون اوائل كه مشكلم شروع شده بود و من انقدر احساساتي بودم فقط يه خورده مي تونستم به احساساتم غلبه كنم بيشتر مي تونستم نكاتي رو كه مشاوره ها و كارشناسا بهم مي گفتن متوجه بشم و بكار ببندم و شايد هم موفق ميشدم . پس تو راهي رو كه من رفتم دوباره نرو . ازت خواهش مي كنم .
saboktakin (پنجشنبه 14 اردیبهشت 91)
تشکرشده 463 در 95 پست
ترانه خانومي كه انقدر بزرگ شدي كه شوهر كردي ،
وقتي با شوهرت حرفت شد به كي زنگ زدي ؟ به كي پناه بردي ؟
خانوادت . مادر و پدرت .
پدر و مادر ستون زندگي آدم هستند .
ببين من فقط 11 سالم بود كه پدرم رو از دست دادم ، الان كه 14 ،15 سال ميگذره هنوز دردش به دلمه . تازه من ميدونم كه اون آدم ديگه زنده نيست .
ترانه نذر كن . به همون دختر نذر كن . نذر كن اگر مشكل زندگيت حل شد تو توي رابطه اين دختر و پدر دخالت نكني و تازه همسرتم براي ديدن بيشتر تشويق كني . از ته دل با خدا عهد ببند .
ترانه ماها خيلي حسابگر شديم . همه چيزو واسه خودمون ميخوايم . باور نداريم كه شادي از ته دل يه بچه ميتونه زندگي مارو پر از خير و بركت كنه .
تو با خداي خود انداز كار و دل خوش دار .... / .... كه رحم اگر نكند مدعي خدا بكند .
بهار رهنورد (پنجشنبه 14 اردیبهشت 91)
تشکرشده 74 در 24 پست
والله خیلی سعی کردم چیزی نگم ولی نشد.
خانم محترم من اگه جای شوهر شما بودم بلاشک می ذاشتم خودتونو بکشین .آدمی که اینقدر ضعیفه که توی حل مشکلش و برای جلب توجه همچین کارایی می کنه فکر نکنم اصلا لیاقت زندگی داشته باشه.
شما چه کارا که نکردی !! به شوهرت توهین و فحاشی کردی .خانواده ها رو درگیر کردی .اجازه دادی همین خانواده ای که خودت میگی حتی پشتوانه عاطفیت هم نیستن بپرن وسط زندگیت و به زندگیت توهین کنن.به یه کودک سه ساله معصوم که حتی یه غریبه هم بش ترحم میکنه چه برسه به پدری که تازه وجدانشم از نبودن کنار بچش ناراحته حسادت می کنی تازه کوتاه بیا هم نیستی!!! هی میگی دست خودم نیست ..پس حتما دست منه!!
بعدشم افتادی به التماس و تضرع که منو ترک نکن!
باید خدمت شما عرض کنم که ما مردا از همچین زنایی تا می تونیم فرار می کنیم .حالا اگه فرشته آسمانی باشن یا هر کسی دیگه ...
خانم محترم بهتره روی خودت کار کنی .خیلی نیاز به درمان داری.امیدوارم منو بابت این تند گویی ببخشی ولی یه تلنگر لازم داری.سعی کن یه طوری زندگی کنی که دیگران برای نگه داشتن تو نگران باشن نه تو برای دیگران.
امیدوارم مشکل شما به زودی حل شه.
mahdiii (شنبه 16 اردیبهشت 91)
تشکرشده 3,762 در 695 پست
فعلا حرفی به همسرت نزن
و سعی کن چیزی در مورد اختلافاتتون نگید ...سعی کن به چیزهای خوب فکر کنی تا ارامشت را بدست اوری.در ضمن دوست عزیز بهتره که حسادت رو در خود کنترل کنی و ان را تقویت نکن.
همسرت را دوست بدار و برای فرزند سه ساله اش احترام و ارزش بگذار به هر حال او یک بچه سه ساله است ...
خوب وقتی گفتی سه ساله به فرزند خوودم نگریستم و پیش خودم گفتم وای چقدر بچه شدی ترانه که نمی تونی محبت یه پدر ر به بچه سه سالش رو ببینی ...اتفاقا باید محبت او را به فرزندش بیشتر تقویت کنی تا بعدها هم شامل حال خودت هم بشه ...
در ضمن احساس می کنم همسرت انقدر دوستت دارد که فقط به همان هفته ای یک بار قانع است در حالی که دوست دارد او را همیشه ببیند ولی به خاطر عشق به تو دارد این کار را نمی کند ..
به هر حال هر کسی جای خودش را دارد و بهتره جایگاه و ارزش خودت را از بین نبری !!
چشمک (پنجشنبه 14 اردیبهشت 91)
تشکرشده 848 در 197 پست
ترانه همه اشتباهات تو یه طرف - دخالت های مادرت یه طرف
اون وقت بیا و بگو مادرشوهرا بدن و مادر زنا خوب.
مادر تو اگر یه ذره نگران زندگی تو بود حتی اگه تو اونقدر حالت بد بود و بهشون زنگ هم زدی ، گوشیو برنمی داشت و به شوهرت هزارتا حرف نمیزد و حرمت دامادشو نگه میداشت . به تو نمیگفت پاشو برو خونه خالت و ....
خیلی متاسفم واسه این رفتار ماردت.
در مقابل مادرشوهرت که چقدر در برابر شوهرت حمایتت کرده و اب از قران رد کرده و داده خوردی.
یاد بگیر و اینو ملکه ذهنت کن که نباید مث یه ..... گوشیو برداری و به خانوادت همه چیز زندگیتو بگی.
شوهرتو کتک زدی گاز گرفتی ناخون کشیدی (حتی اگه دفاع بودن چقدر زننده بوده) بعد میگی من دست خودم نبود؟؟
خواهش میکنم یه بار صادقانه بشین و این رفتارا رو مرور کن. ببین خودت قضاوت کن. دعوا بین همه زن و شوهرا هست . تو همه خونه ها هست اما رفتار تو....
یادت باشه رابطه یه زن و شوهر ، یه قرارداد اجتماعیه و با یه خطبه حلال هم میشن و با یه خطبه هم حرام هم.
اما رابطه پدر و فرزندی یا مادر و فرزندی یه رابطه خونیه و هر کس هر گوشه دنیا هم که باشه و از والدینش دور باشه فقط میتونه یه پدر ومادر داشته باشه.
چطور ازش انتظار داری به کودک سه ساله بیتوجهی کنه؟؟
یه کم به کارات فکر کن.
خیلی برات دعا میکنم که مشکلت حل بشه .
mehrabooni (شنبه 16 اردیبهشت 91)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)