من احساس میکنم اون از اینکه تو رو از دست بده میترسه شاید بهتر باشه بهش بفهمونی این جوری بیشتر احتمال داره تو رو از دست بده
یه کم به احساست مسلط باش عزیز دلم
تشکرشده 498 در 242 پست
من احساس میکنم اون از اینکه تو رو از دست بده میترسه شاید بهتر باشه بهش بفهمونی این جوری بیشتر احتمال داره تو رو از دست بده
یه کم به احساست مسلط باش عزیز دلم
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
elina (یکشنبه 12 خرداد 87)
تشکرشده 10 در 7 پست
گلپر جون سلام،
راستش مشكلات منهم تا حدودي با شما مشابه است با اين تفاوت كه همسر من نقطه مقابل همسر شماست و اصرار زيادي بر ادامه تحصيل من تا مقطع دكتري دارد و هميشه مثل يك پدر سختگير مراقبه كه من درسهامو بموقع بخونم و جالبه بدوني روزي كه امتحان دارم از محل كارش چندبار زنگ ميزنه و ميخواد مطمئن بشه كه من ساعت امتحان را اشتباه نكردم و يا از آسانسور استفاده نكنم چون ممكنه خراب بشه و من گير كنم بعضي اوقات اين حساسيت و پيگيريهاش واقعا" از حد خارج ميشه .....اينهارو گفتم كه زياد غصه نخوري ....چون اينجوريش هم پيدا ميشه .....
ولي در مورد بيش از حد بها دادن به خواسته هاي همسرت بايد بگم وضعيت منهم مثل خودته ولي تازه كشف كردم كه تقصير اون نيست و اين من هستم كه اين توقع را براش ايجاد كردم يعني خيلي جاها اصلا" لازم نبوده كه ازش كسب تكليف كنم ولي چون مكرر اينكار را كردم براش عادت شده ......با اينحال با نظر آتنا موافقم .....بايد كم كم و از موارد كم اهميت شروع كني كه خودت بتنهايي تصميم بگيري و سعي كني در يك مورد مهم بطور همزمان نظرش رو بخواهي تا موضوع قبلي كمرنگ تر بشه .......صبور باش.
bluesky (پنجشنبه 16 خرداد 87)
تشکرشده 211 در 131 پست
الينا جون خودم هم يه وقتايي اين طور فكر مي كنم
ولي راستش تا حالا اينطوري بهش فكر نكرده بودم
مثلا به حجابم خيلي دقت داره
به علاوه كه گاهي در جمع هاي مردونه يه حرفايي زده مي شه كه شوهرم رو نسبت به من حساس كرده
وقتي مي ريم بيرون همش حواسش به منه مي ترسه يكي چپ بهم نگاه كنه
بهم مي گه خودت رو خوب بپوشون با اينكه من خودم هميشه حجابم كامل و وقتي او مي گه حرصم مي گيره و از دستش كلافه مي شم حتي به تازگي مي گه با تاكسي بيرون نرم و اينكه با گرفتن گواهينامه ام هم موافقت كرده فكر كنم يه دليلش همين بوده
اگه ماشين نداشته باشم و بخوام يه جايي برم بايد بهش زنگ بزنم اگه بيكار باشه از اون طرف شهر پا مي شه مياد دنبالم تا برسونتم با اينكه قبلا اين رفتار رو نداشت
مرسي اميدوارم موفق بشم
تشکرشده 211 در 131 پست
سلام آسمان آبي
خوشحالم كه يكي مثل من پيدا شد
كاش آدمها متعادل بودن اگه شوهر من و تو رو قاطي كنن دوتا ادم درست درمون درست مي شد!!!(شوخي كردم)
مرسي از اين كه باهام هم دردي مي كني خودش باعث آرامش مي شه
آره بايد از يه جايي شروع كنم
خنده داره همين كه از راه مي رسه مياد همه چيز رو به هم ميريزه عين يه بچه
مثلا وقتي مياد تو:
من با لبخند مي رم دم در و در رو براش باز مي كنم
بهش مي گم:سلام خسته نباشي
همسرم مي گه:ناهار رو بيار
سلام!
چرا قاليچه دم در رو صاف نكردي
چرا مبل رو اينجوري گذاشتي
چرا حال رو جارو نزدي
و...
بعد مياد توي آشپزخونه و مي گه:
بذار غذا رو بچشم مي دونم نمك نداره
اون قاشق رو بده
و...
بعد مي ره سر يخچال :
اين چيه؟
چرا اون طالبي رو رنده نكردي ؟
من مي گم:
شربت آماده هست مي خوري؟
مي گه:
نه ناهار رو بيار سيب زميني گذاشتي ته برنج؟
بذار ببينم دم كشيده
و...
اگه بشقابها آماده باشه مي بره توي حال و مي گه :
ناهار رو بيا
سفره و بقيه چيزها رو مي برم
ناهار مي خوريم
مي گه:
نمك نداره
آبليمو نداريم؟
و...
من مي گم:چه خبر؟
با دهان پر سرش رو بالا مي ندازه يعني هيچي
ناهار كه تموم شد مي ره مي شينه روي مبل و مي گه :
خلال دندون كجاست؟
من هم ديگه ناهارم رو تموم كردم و سفره رو جمع مي كنم
معمولا نيم ساعتي بيداره و بعد مي ره مي خوابه
زندگي خيلي شيرينه مگه نه؟
تشکرشده 498 در 242 پست
امیدوارم مشکل تو هم زودتر حل شه
از وقنی اومدم اینجا می فهمم همه یه مشکلی دارن و فقط من نیستم که مشکل دارم
به هر حال یه کم از نظرخواهی هات از شوهرت کم کنی بهتره عزیزم
بگو من دارم میرم خرید
من دارم میرم خونه مامانم اینها
ولی کم کم
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
تشکرشده 498 در 242 پست
من فکر میکنم خیلی به دستوراتش عمل نکنی بهتره
مثلا" وظیفه تو نیست که واسه شوهرت خلال دندون بیاری
ایشان احتمالا" پرتوقع شده اند
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
elina (پنجشنبه 16 خرداد 87)
تشکرشده 211 در 131 پست
اليناي عزيز
مرسي از توجهت
ممنون از اين كه به حرفام گوش مي كني و جوابم رو مي دي
تصميم گرفتم به پيشنهادهاي دوستان عمل كنم تا ببينم چي مي شه
ممنون از همه دوستان خوبم
كاش بجز آقا حامد آقايون ديگه هم نظرشون رو مي گفتن هر چي باشه مردها همديگه رو بهتر مي شناسن
گلپر (پنجشنبه 16 خرداد 87)
تشکرشده 5 در 3 پست
سلام
راستش من تازه تو این فرم ثبت نام کردم و به امید خدا در شرف ازدواج هستم من به شما یک جواب می دم شما خانم ها هم من تازه جوان رو راهنمایی کنید.
ببنید یک مرد غرور داره یعنی مرد بطور غریضی نمی توه قبول کنه که زن اون بخواد بره دانشگاه و بعد به مدارج بالاتر بره و بعد یک دفعه با مدرکش تو سر مرد بزنه از طرفی دیگران هم اون مرد و زن رو مورد تمسخر قرار می دن و می گن لابد چطوری بوده.
در عین حال به خاطر وجود غیرت مردانگی آقایون فکر های مثل اینکه نکنه زن من در دانشگاه با کسی باشه و ... در ذهن مرد تجسم میشه و دقیقا طبیعی هست چون هر کاری که به حریم خانواده اون لطمه بزنه و اینکه فکر کنه زن با این کارها از اون فاصله میگیره کاملا حالت تدافعی به خودش خواهد گرفت.
اما همیشه راه حلی هم هست! من خودم از روش های مهندسی معکوس بعضی اوقات استفاده می کنم و نتایج پر باری گیرم میاد! البته چون مرد هستم مردها رو بهتر درک می کنم.
باید کاری کنی که خودش مجبور بشه حتی تو رو تا دانشگاه بروسنه و بالای سرت وایسه تا درس بخونی! روش این هست که چون مرد می ترسه شما رو از دست بده باید کاری کنی به شما اطمینان پیدا کنه و از طرفی با رفتن شما به دانشگاه علاقه شما به اون بیشتر بشه باید قانع بشه و یک راه حل دیگه البته یکم سخت هست اما احتمال گرفتن این روش خیلی بالاست چون روش روانشانسی هست، باید خانواده های رو پیدا کنید البته به تعداد زیاد که شرایط مثل شما دارند و مردشون قبول کرده که زن درس بخونه و مدارج علمی بگیره. و کاری کنید که این شوهر شما حتما اونها رو بطور غیر مستقیم ببینه وگرنه نقشه از بین میره و بدتر میشه. حالا مرد حالت تدافعی برعکس میگیره چون میبینه زن اون از چیزی که باید داشته باشه محروم هست و داره غیرتش زیر سوال میره و 100% امکان نداره خودش پیشنهاد نده!
حالا شما خانوم های گرامی من رو راهنمایی کنید. من 24 سال دارم و به پیشنهاد خانوادم دارم از فامیل نزدیک خودمون یک دختر 16 ساله رو میگرم از طرفی این دختر در ده بزرگ شده اما خوب خیلی هم شهری بار آمده. آیا به نظر شما این ازدواج مورد ندارد و از طرفی آیا اون دختر من رو درک می کنه؟
sos (پنجشنبه 16 خرداد 87)
تشکرشده 211 در 131 پست
سلام آقاي كمك!
ممنون از راهنماييتون
در مورد پيشنهاد اول:
مهم اينه كه من چطور قدم اول رو بردارم يعني چه جوري اون قبول كنه من درسم رو ادامه بدم تا مراحل بعدي
پيشنهاد دوم:
اصولا شوهرم با كسي رفت و آمد نداره و يك مورد مشابه هم كه تو خونواده مون هست با شدت مخالفه
مثلا مسخره مي كنه مي گه حالا كه چي؟مرده اينقدر بي عرضه هست كه زنش همه جا وله
مخصوصا كه اون خانم مدتيه توي يه شركت هم كار مي كنه و از روزي كه شوهرم فهميده مخالفتش شديدتر شده يه جورايي مي ترسه من هم بخوام مثل اون خانم باشم
ولي بازهم تلاش خودم رو ادامه مي دم
راستش يه كم مي ترسم
حالا بريم سر موضوع شما
اولا شما براي اينكه بهتر جواب بگيرين مي تونين يه بخش جدا براي سوالتون باز كنين
و اما:
شما كجا زندگي مي كنين؟
چرا يه دختر خانم با اين سن كم؟
البته در مورد سنش مي تونه مشكلي پيش نياره من هم در سن پايين ازدواج كردم و حسابي به نفع شوهرم شد!!!
شما با اون دختر خانم صحبت كردين؟
بايد به خيلي مسائل فكر كنين مثل
محل زندگي و...
اي واي
معذرت مي خوام بايد برم بعدا مفصل تر صحبت مي كنم
تشکرشده 211 در 131 پست
سلام مجدد آقاي sos
سوالهاي ديگه اي ازتون دارم:
تحصيلات شما و اون دختر خانم چقدره؟
شغل شما چيه؟
علت اينكه خونوادهتون اون خانم رو در نظر گرفتن چيه؟
شما مي تونين اون رو درك كنين؟!
آيا واقعا به عنوان همسر قبولش دارين يا صرف نيروهاي جووني و خواست خونواده تون اقدام كردين؟
از نظر خونواده در حد هم هستين؟
اگه موضوع رو بازتر كنين بهتر مي تونم جوابتون رو بدم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)