به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 97
  1. #61
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    سلام آسمان آبي،
    با چه سرعتي پيش مي ري و جمع بندي مي كني...
    پست 55 رو خونديد؟


  2. 5 کاربر از پست مفید sci تشکرکرده اند .

    sci (سه شنبه 22 آذر 90)

  3. #62
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    سلام به بلو اسکای عزیزم
    تولد نی نی کوچولوت رو تبریک میگم
    معذرت میخواهم ازت که دارم اینجا پست میزارم
    میخواستم اگه آقای sci اومدن تو پست شما پیغام منو ببینن
    آقای sci گرامی در مورد پست بنده http://www.hamdardi.net/thread-19345.html سوالات دیگه ای خدمتتون پرسیدم میشه لطفا راهنمایی کنید؟؟؟

    بازهم از بلو اسکای نازنین معذرت میخواهم و ارزو میکنم مشکلش زودتر حل شه

  4. 2 کاربر از پست مفید yekta_b تشکرکرده اند .

    yekta_b (سه شنبه 22 آذر 90)

  5. #63
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    دوستانی که لطف کردید از پست 61 من تشکر کردید، من دقیق متوجه منظورتان از تشکر نشدم. آیا منظورتان اینست که من ابعادی رو که در نظر گرفتم، کامل است؟
    اگر مطلب جدیدی به ذهنتان می رسد که فراموش کردم رو خواهشا بهم یادآوری کنید.

    آقای sci گرامی من پست شما رو خوندم.
    یک نکته بگم که من زود تصمیم نگرفتم، شاید 4 سال پیش می خواستم این تصمیم رو بگیرم ولی هربار به امید اصلاح زندگیم منصرف شدم. ولی هیچ وقت تغییری حاصل نشد. حتی اونباری که من خودم رو زیر پا گذاشتم، به امر مادرش گفت که من نمی تونم گذشته رو فراموش کنم! حالا من تو گذشته زجر کشیدم!

    اما آیتمهایی که شما فرمودید؛
    متاسفانه خیلی شامل حال من نمی شه، چون اولا من کلا دوستان زیادی ندارم که بخوام باهاشون معاشرت کنم و کلا اهل رفت و آمد با دوست نیستم.
    اما مواردیکه مربوط به ارتباط با همسرم بود، فکر می کنم که یا من نگفتم یا شما نخواندید، شوهر من فعلا از من طلبکار است و منتظر یک فرصت است که من را گیر بیاورد و شروع به مشاجره کند. خلاصه که حسابی شمشیر را از رو بسته است!
    فکر می کنید من دلم نمی خواست در این دوران که فقط یکبار در زندگیم تکرار میشه با همسرم به گفتگو و گردش می پرداختم؟ فکر کنید دلم نمی خواست که هرسه در کنار هم بودیم؟
    این همسر من است که اینبار هم مانند تمام سالهای قبل دعوا و دلخوری بوجود آورده و به قهر رفته است!
    و من هم تصمیم گرفتم که این جنگ اعصاب را ربای همیشه تمام کنم.

  6. کاربر روبرو از پست مفید هستی تشکرکرده است .

    هستی (پنجشنبه 24 آذر 90)

  7. #64
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 فروردین 91 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1390-5-17
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    3,638
    سطح
    37
    Points: 3,638, Level: 37
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,831

    تشکرشده 1,872 در 398 پست

    Rep Power
    52
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    بلواسکای عزیزمن همه تایپیکاتودنبال کردم ببینم اخرش به کجامیرسی.توی این تالارجمله های تاکیدی که ازهمه کارشناسان دیدم ،طلاقواخرین راه موجودمی دونستند.اگه فکرمیکنی همه راههایی که برای زندگیت لازم بوده رو رفتی وهیچ راهی نمونده که فرداروزی خودتوبخاطراون راه نرفته سرزنش کنی حرفی نیست طلاقتوبگیر.

  8. کاربر روبرو از پست مفید mahi91 تشکرکرده است .

    mahi91 (جمعه 25 آذر 90)

  9. #65
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 04 مرداد 93 [ 18:17]
    تاریخ عضویت
    1389-10-29
    نوشته ها
    221
    امتیاز
    3,401
    سطح
    36
    Points: 3,401, Level: 36
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    465

    تشکرشده 473 در 146 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    سلام بلو اسکای جونم

    تبریک می گم مامان شدنت رو، فکر کنم اسمت رو بذاریم مامان بلو اسکای!
    بعد از مدتها یه سری به تالار زدم و تاپیکت رو دیدم.
    خیلی خوشحالم که به سلامت وضع حمل کردی و فرزندت به سلامت به دنیا اومده.
    مادر شدن نعمت بزرگیه، اون فرشته کوچولو رو از طرف من بوسه بارونش کن
    توی نیم ساعت پستهای تاپیکت رو مرور کردم، بعضی ها رو خوندم از روی بعضی ها هم گذشتم. این وسط پستهای بعضی دوستان دوتاشاخ روی سرم سبز کرد!!! مثلا آنی جان و نقل قولشون از عصرحجر!!! بگذریم.

    بلو اسکای جونم، واقعا متاسفم برای مادر و خواهر شوهرت، اگه به بچگیشون یا زمان بعد از ازدواجشون برگردی، می بینی که رفتارهای امروزشون نتیجه سختیهایی هست که توی دوران کودکی یا بعد از ازدواجشون داشتند.چه بسا که مادرشوهر شما به دلیل محبتهایی و ازخودگذشتگی هایی که در روزگار دور در حق شوهرت انجام داده، امروز توقع داره از کوچکترین جزئیات زندگی شما مطلع بشه! شاید مادرشوهرت، مادرشوهری داشته که خیلی بهش ظلم کرده و امروز داره همین رفتارها رو با عروسش انجام می ده!

    هدف من از این نقل قول این بود که آینده خودت رو ببینی، تو هم فردا مادرشوهر خواهی شد. فرزندت رو در یک محیط سالم بزرگ کن. خوبیها رو بهش یاد بده. بهش یاد بده که از کسی متنفر نباشه و به همه عشق بورزه.
    جایی خوندم که از نظر روانی باید روزی 50 بار به فرزندتون بگید که دوستش دارید. این کار رو انجام می دی؟
    بهش عشق بورز نه به دید اینکه فرزند شوهرت یا نوه مادرشوهرت هست. به این دید که از تو تغذیه کرده، تو پرورشش دادی، توی رحم خودت.
    باهاش خوش بگذرون. با خنده هاش بخند، مبادا جلوش اخم کنی یا گریه کنی! مواظب باش، اون از من و تو بیشتر می فهمه، داره شیرت رو می خوره تمام احساساتت بهش منتقل می شه. پسرکوچولوت رو عاشقانه بزرگ کن و با تمام وجودت بهش عشق بورز.
    بلو اسکای جونم من نمی خوام بهت بگم به زندگیت ادامه بده یا طلاق بگیر، چون اصلا صلاحیت این اظهارنظر رو ندارم وکسی می تونه در این مورد اظهارنظر کنه که هم تو و هم شوهرت رو خوب بشناسه و بیطرفانه به قضیه نگاه کنه.

    فقط نظرات شخصی خودم رو می نویسم:
    1- هیچ مردی، هیچ مردی حق نداره روی زنش دست بلند کنه، حتی اگر اون زن بدترین زنها باشه. حتی اگر اون عصر، عصر حجر باشه که چه عشقهایی در همون عصر حجر بودند.
    2- هیچ فرشته ای نباید در یک محیط پرتنش بزرگ بشه و ذهن قشنگش پر از درگیرهای بین مادر و پدرش باشه. کما اینکه تو خودت مواردی رو سراغ داری که علیرغم حفظ ظاهر زندگی، از دورن از هم پاشیده بودند و فرزندانی که از این خانواده ها به جامعه تحویل داده می شوند، فرزندانی با روح و روان سالم نیستند.


    بلو اسکای جونم من قویا معتقدم که شخصیت بچه در 7 سال ابتدایی زندگی شکل می گیره، هوای فرزندت رو داشته باش و از این فرشته کوچولو خوب مواظبت کن.

    من تجربه بارداری و زایمان رو نداشتم ولی می دونم که افسردگی بعد از زایمان به سراغ خیلی از خانمها می یاد، یکی از دلایلش شوهرهایی هست که نمی دونند بعد از زایمان چطور با همسرشون رفتار کنند، کما اینکه خیلی هاشون نمی دونستند که قبل از زایمان چطور باید رفتار کنند!!!! ولی راستش راه حلش رو نمی دونم، این موضوع رو هم مدنظر داشته باش، شاید مشورت با پزشکت در این مورد بد نباشه.

    بلو اسکای جان نمی دونم اصل 10-90 رو می دونی یا نه، ولی اینجا برات می نویسمش:

    اصل 10-90

    ما نمیتوانیم جلوی خرابی ماشین را بگیریم یا هواپیما تأخیر دارد و تمام برنامه ها یمان بهم میریزد و... یا وقتی یک راننده وسط ترافیک جلوی ما می پیچد. ما بر این 10درصد است که هیچ کنترلی نداریم،90 درصد بقیه متفاوت است – شما هستید که آن 90 درصد را مشخص میکنید.
    چگونه؟ با عکس العمل خودتان، یا نوع برخودتان با مسائل – شما کنترلی بر چراغ قرمز ندارید، گرچه عکس العمل خود را میتوانید در کنترل خود داشته باشید.
    اجازه ندهید کنترل زندگیتان در دست دیگران باشد.
    شما هستید که نوع برخوردتان را کنترل میکنید.

    حالا بیائید یک مثال را با هم مرور کنیم:
    شما مشغول صرف صبحانه با افراد خانواده هستید و ناگهان دست دخترتان به لیوان چای خورده و تمامی آن بر روی پیراهن شما میریزد. شما اینجا هیچ کنترلی بر آنچه رخ داده ندارید. اتقاقی که بعداً می افتد بستگی کامل به نوع برخورد شما با مسأ له ( عکس العمل شما ) دارد. شما با عصبانیت شروع به پرخاش به دخترتان میکنید و او هم ناراحت و گریان میز صبحانه را ترک میکند. حتی شما ناراحتی خودتان را به سر همسرتان خالی میکنید و او را مقصر می بینید که چرا لیوان چای را لب میز گذاشته بوده است! با سرعت به اتاق خواب رفته و پیراهن را عوض کرده و بر میگردید ولی...
    اکنون دختر شما که با آن شرایط میز صبحانه را ترک کرده بود، برای سرويس مدرسه نتوانسته آماده شود وهمسرتان هم که عجله دارد و شما هستید که با دلخوری و عصبانیت می باید دخترتان را به مدرسه ببرید در راه از سرعت مجاز بعلت عجله تجاوز کرده و یک جریمه هم میشوید. حالا با یک ربع ساعت تأ خیر به مدرسه دخترتان رسیده ولی او که هنوز دلخور است بدون خداحافظی در را باز کرده و راهش را کشیده و با شانه های افتاده بطرف مدرسه میرود. حالابا 20 دقیقه تاخیر به سر کار تان میرسید. تازه متوجه میشوید که در این گیرو دار کیف کارتان را هم در منزل جا گذاشته اید. روز شما خیلی بد شروع شد و بطوریکه پیش رفته بدتر هم شده و حالا شما منتظرید تا زودتر بتوانید به خانه برگردید. وقتی بر میگردید، با فاصله نا مطلوب بین خود و همسر و دخترتان که از صبح تا به حال از دست شما ناراحت بوده اند، روبرو میشوید.

    چرا شما یک روز بد داشتید؟
    (الف) لیوان چای باعث شده؟
    (ب) دخترتان باعث شده؟
    (ج) مأمور راهنمایی رانندگی که شما را جریمه کرده باعث شد؟
    (د) یا خودتان باعث آن بودید؟


    شما بر اتفاق ریختن لیوان چای هیچ کنترلی نداشتید.
    آنجه در آن 5 ثانیه گذشت، چگونگی عکس العمل شما با واقعه ریختن چای بود که روز شما را خراب کرد. چیزی که میشد اتفاق بیافتد و میشود اینگونه باشد چنین است:
    دختر شما آماده گریه است. شما آرام میگوئید: اشکالی ندارد عزیزم، دفعات بعدی بیشتر دقت کن.... در حالیکه یک حوله برداشته و چای ریخته را پاک میکنید، به اطاق خواب رفته و لباس خود را عوض کرده و بموقع بر میگردید و می بینید که دخترتان در حالیکه به طرف سرویس می رود به شما نگاه تحسین آمیز و محبت بار میکند، دست تکان میدهد و خداحافظی میکند. بموقع به سر کار رسیده و با روحیه خوب به همکاران صبح بخیر میگوئید.

    تفاوت را می بینید؟
    دو سناریو که هر دو شروع یکسان ولی پایان بسیار متفاوت دارند.

    چرا؟
    چون عکس العمل شما متفاوت بوده.
    شما بواقع بر10 درصد وقایع زندگی کنترل ندارید ولی 90 درصد با نوع برخورد خودتان با مسائل رقم میخورد.
    حالا به چند مورد اصل (قانون) 10/90 اشاره کنیم:
    اگر کسی راجع به شما کلام منفی بر زبان آورد، مثل اسفنج که آب را بخود میگیرد نباشید، بگذارید مثل قطره باران بر روی شیشه ماشین به پایین برود. شما هستید که نمی گذارید کلام منفی شمارا تحت تأثیرقرار دهد.
    بدرستی برخورد کنید تا روزتان خراب نشود و بدانید که یک عکس العمل غلط میتواند باعث شود تا یک دوست را از دست بدهید، از کار اخراج شوید، یا تمام وجودتان را استرس پر کند و هزار و یک درد جسمی و روحی پیدا کنید....
    حالابا خود بیاندیشید دفعه آینده که یک راننده در ترافیک جلوی شما پیچید شما چطور بر خورد میکنید؟
    آیا کنترل اعصابتان را از دست میدهید؟ آیا با آن راننده کورس میدهيد؟ فشار خونتان بالا میرود؟
    چه فرقی میکند، چه اهمیتی دارد که شما 10 ثانیه دیر برسید؟
    قانون( اصل)10/90 را بیاد بسپارید و نگران نباشید:
    به شما گفته میشود که از کار بر کنار شدید...
    چرا خواب و خوراکتان را از دست بدهید؟
    چرا اعصابتان را خرد کنید؟
    همه چیز درست میشود... درست میشود... فقط اگر تمام انرژی را در جهت جستجوی شغل دیگر بکار ببرید.
    هواپیما تأ خیر دارد، شما دیر میرسید... چرا ناراحتی را بر سر مهماندار خالی میکنید؟ او هیچ مسئولیتی در ارتباط با آنچه شده ندارد... بی تقصیر است. وقت را به مطالعه بگذارانید، با همسفرتان صحبحت کنید، چرا خلق و خوی خود را بهم زنید؟ عصبانیت همه چیز را خراب تر میکند.
    حالا می بینید وقتی که اصل 10/90 به کار برید چطور از نتایج آن متعَجب میشوید.
    شما با بکار بردن این اصل هیچ ضرری نمی کنید. ولی فقط تمرین کنید و تمرین کنید که تمرین کنید....
    اصل 10/90 خارق العاده است، تعداد معدودی از این اصل مطلع هستند و آن را بکار میبرند.



    نتیجه؟
    شما خود نتیجه را خواهید دید و زندگی را نوع دیگر تجربه میکنید. میلیون ها نفر از استرس نا خواسته و نا حق رنج میبرند و جز دردسر و سر درد چیزی ندارند. خوبست همگی اصل 10/90 را درک کرده و بکار بریم که میتواند زندگی ها را تغییردهد لذت آن را ببرید. فقط نیاز به اراده دارد تا به خود فرصت تجربه را بدهیم.
    بواقع هر کاری که ما میکنیم، هر چه ما میدهیم، هر چه میگوئیم و حتی هر چه فکر میکنیم مثل بومرنگ است که به خود ما بر میگردد. اگر خواهان دریافت هستیم، بیاموزیم که اول لازم است دهنده باشیم. شاید دستمان خالی بماند، ولی قلب ما سر شار از محبت و عشق خواهد بود.



    به عنوان پایان پستم: و از تو چه پنهون گاهی احساس می کنم که بچه های تالار وقتی کسی رو از طلاق منصرف می کنند، به نظر خودشون کار خیلی بزرگی انجام دادند!!! و ظاهرا خط مشی تالار بر این اصل هست که بساز و زندگی کن، حتی اگر در عذابی!!
    آدمهای تالار نه در زندگی تو بودند و نه به زندگی تو خواهند آمد و حتی ممکنه تنها نخ ارتباطی تو با اونها که همین تالار هست روزی از هم گسسته بشه.
    ولی شاید برای تصمیم گیری نهایی لازم باشه کمی به خودت فرصت بدی.
    مواظب خودت باش گلم و اون فرشته کوچولو رو هم از طرف من ببوس و از طرف من 4 تا دوستت دارم بیشتر بهش بگو!
    می بوست مامانی گل

  10. کاربر روبرو از پست مفید lonely sky تشکرکرده است .

    lonely sky (پنجشنبه 24 آذر 90)

  11. #66
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    اما آیتم اول آقای sci "آزاد بودن درد دل برای من" بود.
    خوب این یکی رو می خوام حسابی گوش کنم.

    چند وقت پیش شوهرم اومده بود مثلا بچه رو ببینه، فقط چند دقیقه طول کشید. من از وقتی اومدم خونه خودمون رفتم تو اتاق خواهرم مستقر شدم. لذا برخی وسایل خواهرم هنوز تو اتاقشه، یه عکسشم (البته نه عکس بدون حجاب) توی اتاق هست. شوهرم رفته بود سراغ اون عکس و با یه حالت حسرت به اون نگاه می کرد، مخصوصا جوری که متوجه شم!
    می دونم فقط قصدش در اوردن حرص منه، ولی تو همون چند دقیقه هم از هیچ کاری برای آزار روحی دادن من دریغ نمی کنه!
    آخه این حرف رو غیر از همدردی کجا میشه گفت. حتی اینجا هم که سرتاسر سانسوره، اما از روی بی کسی مجبوری یای اینجا درد دل کنی!


    نمی دونید چقدر دلم برای خونمون و استقلالم تنگ شده! من اینجا خونه بابام راحت نیستم، هرچند که غالب روز تو اتاقم.
    می دونم که همه این روزها رو باید تحمل کنم. چقدر باید صبر کنم تا تصمیمم رو اجرا کنم، نمی دونم. تکلیف پسرم چی میشه نمی دونم. بعد از اون چقدر باید تحمل کنم تا مستقل بشم نمی دونم.
    برام دعا کنید که خدا بهم صبر بده!

  12. #67
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 دی 91 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1389-4-19
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    4,259
    سطح
    41
    Points: 4,259, Level: 41
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    299

    تشکرشده 302 در 134 پست

    Rep Power
    44
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    شوهرم رفته بود سراغ اون عکس و با یه حالت حسرت به اون نگاه می کرد، مخصوصا جوری که متوجه شم!
    مگه قضیه ی خاصی بوده؟ بینشون

  13. کاربر روبرو از پست مفید hektor تشکرکرده است .

    hektor (جمعه 25 آذر 90)

  14. #68
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟


    بلو اسکای عزیز ، چقدر خوب هست که الان ذهنت و افکارت منسجم شده اند و واقعا جای تقدیر داره که تونستی اینقدر خوب بر اوضاع مسلط بشی
    تصمیمی که برای زندگی ات گرفته ای ، مقداری زمان می برد و تا عملی کردنش و رسیدن به خواسته ات مسلما مشکلات و تنش هایی رو هم متحمل می شی
    به همین خاطر سعی کن خودت رو بیش از این قوی کنی تا اون مشکلات رو هم بتونی پشت سر بگذاری

    مثلا یه پیشنهاد :

    نقل قول نوشته اصلی توسط blue sky

    لذا برخی وسایل خواهرم هنوز تو اتاقشه، یه عکسشم (البته نه عکس بدون حجاب) توی اتاق هست. شوهرم رفته بود سراغ اون عکس و با یه حالت حسرت به اون نگاه می کرد، مخصوصا جوری که متوجه شم!
    عزیزم ، حالا که اون آقا ( پدر فرزندت) این قدر مصمم هست به آزار شما ، تو خودت سعی کن به خودت آرامش بدهی و نگذاری که که از جانب ایشون به تو تنش و ناراحتی وارد بشه
    حالا که اون آقا مخصوصا اون رفتار رو میکنه که تو متوجه بشی
    تو اصلا به روی خودت نیار ، میدونم خیلی زجر دهنده هست اما با خودت شرط کن تا طی شدن مراسم رسمی طلاق و آزادی از اون زندگی زجردهنده ، من فقط مثبت فکر می کنم تا حداقل بیش از این آسیب نبینم در این مورد خوب مثلا میتونی بگی این آقا چقدر برای خواهر من ارزش و علاقه قائل هست ، چقدر من و اعضاء خانوده ام باارزش و محترم هستیم که اکنون که دیگه پس از این نمی تونه ما رو خویشاوند خودش بدونه و عملا از این خانواده محروم میشه ، به عکس خواهرم چقدر با حسرت نگاه میکنه



    نقل قول نوشته اصلی توسط blue sky

    نمی دونید چقدر دلم برای خونمون و استقلالم تنگ شده! من اینجا خونه بابام راحت نیستم، هرچند که غالب روز تو اتاقم.
    می دونم که همه این روزها رو باید تحمل کنم. چقدر باید صبر کنم تا تصمیمم رو اجرا کنم، نمی دونم. تکلیف پسرم چی میشه نمی دونم. بعد از اون چقدر باید تحمل کنم تا مستقل بشم نمی دونم.
    برام دعا کنید که خدا بهم صبر بده!
    حتما برایت دعا می کنم که خدا بهت صبر بده
    شما که این همه سال خوب صبر کرده ای این یه مدت رو هم با علم اینکه مشکلات بیشتری نیز خواهی داشت با صبوری طی کن
    هرچقدر تو قوی تر و توانا تر بشی ، مدت زمانی رو که باید صبر کنی تا تصمیمت رو اجرا کنی کمتر میشه
    در خصوص پسرت هم اون مطالب و شرح هایی که در مورد دایی هایت داده بودی در مورد شما گویای مطلب بود ، البته شاید برای دیگران خلاف این باشه ولی مهم الان شما هستی!
    البته یه جورایی هم باید خودت رو برای این شرایط هم آماده کنی که احتمالا اون آقا پسرت رو نذاره پیش تو بمونه و فقط طبق آنچه دادگاه تعیین میکنه حق دیدار پسرت رو داشته باشی و احتمالا توی اون زمان ها هم باز از آزار و اذیت تو دست برنداره
    به همین خاطر سعی کن تا زمان عملی کردن تصمیمت خیلی خیلی قوی بشی اونقدر که هیچ کس و هیچ رفتاری از طرف هیچ کسی حتی پدر و مادرت و یا پدر پسرت نتونه به احساسات تو لطمه بزنه


  15. 7 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (جمعه 25 آذر 90)

  16. #69
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,671

    تشکرشده 36,012 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    بلو اسکای نازنین

    عزیزم

    مهمترین نیاز تو الآن آرامش هست . پس روی این متمرکز شو ، فقط به اینکه آرامشت رو حفظ کنی .

    گام اول :

    برای حفظ آرامشت اولین و مهمترین گام توقف فکر و ذهنت از هر خاطره ، و هر موضوع ناراحت کننده ای هست ، حتی از تصور همسرت ( فکر کن همسر نداری و با پسرت تنها زندگی می کنی برای خودت و پسرت آرامش مهیا کن )

    گام دوم :

    از موقعیت های تنش زا پرهیز کن . حتی از شنیدن درد دل افرادی که دچار مشکل و مسئله هستند و سنگ صبوری می طلبند . خیلی محترمانه رد کن .

    گام سوم :

    به آنچه تجربه کردی بهت آرامش و نشاط و لذت می دهد بپرداز و از آنها بهره بگیر ( بستر سازی آرامبخش ) .


    گامهای بعدی را به مرور خواهم گفت ،

    عزیز دلم ترو خدا اما و اگر نیاری ها ... باشه ؟ قول بده شروع کنی به اجرا

    هر وقت هم فرصت کردی تاپیک زیر رو بخون . خیلی می تونه بهت کمک کنه ( البته به نظر من )


    http://www.hamdardi.net/thread-10711-lastpost.html

    پاورقی
    ======

    این پست کارگاهی هست . و می تواند به درد هر کسی بخورد ( به فراخور مسائلی که با آن درگیر است و نیاز به آرامش دارد ).


  17. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (جمعه 25 آذر 90)

  18. #70
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    هکتور جان بعید می دونم چیز خاصی باشه، بیشتر تصور من اینه که می خواد آزارم بده، پیشترها هم در مورد دیگران رفتارهایی ازش می دیدم که فکر می کردم یا دیوونه است یا می خواد من رو دیوونه کنه!
    همونطور که بالهای صداقت گفت اصلا به روم نیاوردم و عکس رو همونجا گذاشتم بمونه که مطمئن بشه من متوجه چیز مهمی نشدم.

    خواهر من 11 سال از من کوچکتره و 17 سال از شوهرم. من و خواهرم اصلا باهم صمیمی نیستیم و نه اون و نه من باهم درددل نمی کنیم و من در دوران مجردی همیشه یه تصویر الگو و بزرگتر تو خونه داشتم. حالا اط بعد طایمان که مدام بد من رو می گفت، حتی پیش خواهرم هم داشت از من و زندگیش می گفت و من طاقت نیوردم باهاش درگیر لفظی شدم و گفتم وای به حال ما که خواهرم که جای بچه توست باید برامون قضاوت کنه و راهمار بذاره.و اونم گفت که به این نیست این شعورش بیشتر از از تو می رسه، اصلا همه خانواده شما خوبن جز تو! حالا در صورتیکه چندسال قبل تو خونمون که نزدیک خونه بابام اینا بود کلی داد کشید که خواهر و مادرت بدکاره اند. صدا هم که قشنگ بیرون می رفت و در و همسایه هم که شناس!!! واقعا برای من توهین آمیز بود. من با خانوادم خیلی رودربایستی دارم.
    خلاصه که حال بابام بد شد و خواهرم هم بلند بلند داد می زد که هرجفتتون از این خونه برید بیرون. بی شعور هم خودش رو تحقیر کرد و هم من رو!
    از این حرفا بخوام تعریف کنم، زیادن!!!!!! بگذریم.


    اما پسرم!
    کاش موقع تولد تحویل پدرش می دادم تا مهرش به دلم نیوفتاده بود.
    الان جدای مهرش دلم براش می سوزه، اگه پیش خانواده پدرش بزرگ شه، یه لات و چاقوکش و دخترباز مثل عموش و یا پسرعموش میشه!
    پسرم حق داره که راه درست و پیشرفت براش فراهم بشه. با اینکه ظلم به منه ولی دلم می خواد پیش خودم بمونه.
    از خدا خواستم که بهترین رو نصیب پسرم کنه، بخاطر معصومیتش و بخاطر وجود خودش و اونرو پاسوز گناههای پدر و مادرش نکنه.
    ازتون خواهش می کنم که شما هم برای پسرم و سرنوشتش دعا کنید.

  19. 2 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (جمعه 25 آذر 90)


 
صفحه 7 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.