ارکید بست. به تالار خوش اومدی.
لطفا یه تاپیک با موضوع مشخص برای خودت درست کن و مشکلت رو عنوان کن.
اینجا دوستان نمیتونن راهنمایی کنن.
لطفا مشکلت رو با جزئیات بیشتر اونجا تشریح کن.
تشکرشده 614 در 130 پست
ارکید بست. به تالار خوش اومدی.
لطفا یه تاپیک با موضوع مشخص برای خودت درست کن و مشکلت رو عنوان کن.
اینجا دوستان نمیتونن راهنمایی کنن.
لطفا مشکلت رو با جزئیات بیشتر اونجا تشریح کن.
hamdardi1390 (چهارشنبه 09 فروردین 91)
تشکرشده 554 در 162 پست
اولا شما که جرات طلاق و جدایی رو نداشتی چرا قهر رفتی خونه ی بابات؟ خوب از همون اول التماست رو می کردی...خودت قهر می کنی می ری خونه ی پدر خودت التماس می کنی برگردی خودت برمی گردی...شما اول باید بری خودت رو به یک روانشناس نشون بدی عزیز دل...ایشون هم شمارو دوست نداره ...دیگه چطور بگه نمی خواد برگردی ؟ قفل رو عوش کنه دیوارها رو حصار بکشه...چکار کنه؟ نباید خودت رو به کسی که شما رو نمی خواد تحمیل کنی...باید خویشتن داری و صبر پیشه کنی و یک مدت فقط صبر کنی بی اینکه آویزون بشی و مدام باهاش تماس بگیری و التماس کنی و خودتو از این بیشتر خراب کنی...من فکر می کنم اون دیگه شمارو نمی خواد. باید یک مدت صبر کنی و بعد پیش یک مشاور خانواده بری و تصمیم قاطع بگیری و بعد وکیل ...زندگی مشترک بنا بر خواست دو طرف باید باشه نه فقط خواست شما...هرچقدر بیشتر خودتو تحقیر کردی بیشتر این جدایی درد داره و هیچ وقت نمی تونی خودتو ببخشی...
جدایی واسه همه سخته ....اما بعضی غرور و متانت و سلابت خودشونو حفظ می کنند و بعضی ها به گدایی کردن و التماس می افتند...تصمیمت رو بگیر که می خوای یک زن جذاب باشی یا یک زن ضعیف و درمانده و آویزون...اسم التماس رو هم نزار تلاش برای حفظ زندگی...چون ادامه ی این زندگی با یک غرور بر باد رفته و با سرشکستگی و حقارت صد بار حقیرانه تر از تحمل بار جدایی و طلاق هست...
یک مدت با غرور هرچه تمام گفتی طلاق و فقط طلاق...هرچی ما اینجا گفتیم طلاق سخته...مرد راه اگر هستی اسمش رو بیار...از موفقیت هات گفتی و گفتی اون در حد تو نیست و اهل بحث نیست و اهل کتاب نیست و... پریدی به ما که نه طلاق می خوام...حالا که اومدی از اون زندگی بیرون برمی گردی و التماس می کنی...این بود اون زن مقتدر و قوی و اهل کتاب و تحصیل کرده که می گفتی؟...شما که می گفتی اون زندگی نیست...حالا واسه اونجه به قول خودت زندگی نیست التماس می کنی؟ شوهر شما یک بار این راه ها رو رفته...بلده چطور یک زن فقط اسم طلاق رو می یاره واسه تهدید اما وقتی پاش بیفته چهار ستون بدنش می لرزه...من فکر می کنم بعد از این همه سال هنوز هدف خودت و اینکه از زندگی چی می خوای رو نمی دونی...این همون شوهری بود که می گفتی همه جوره در مقام مقایسه از شما پایین تره...شما در حرف فقط می گفتی اونو نمی خوای حالا اون در عمل به شما می گه شمارو نمی خواد...به نظر من صبر داشته باشید و دیگه تماسی نگیرید...شما که طلاق می خواستید پس سر حرفتون بیستید
این پست برای ارکیدبست بود.
تشکرشده 36,012 در 7,405 پست
هم پرواز عزیز
شما برخلاف قوانین همدردی نه تنها مراجع را دعوت به ایجاد تاپیک مستقل نکرده ای بلکه برخورد و توصیه های شما کاملاً خلاف اصول مشاوره ای و روند همدردی هست و مراجعی که تازه دیروز عضو شده را گویی با مراجعی دیگر اشتباه گرفته ای و وی را به باد حمله گرفته ای .
لطفاً به قوانین توجه داشته باشید و تاپیک آفت های احتمالی در کار مشاوره را مطالعه فرمایید .
پاورقی
=====
این پست و پستهای جدید این تاپیک متعاقباً حذف خواهد شد .
.
فرشته مهربان (پنجشنبه 10 فروردین 91)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)