سلام برهمه
حدود یک سال و نیمه که با پسری دوست هستم.جفتمون 21سالمونه.هردو تهرانیم دانشجو ام هستیم.از اولم حرفمون ازدواج بود.نامزدمم کم کم شرایطو اماده میکرد سربازی که معاف شد.کارم یه جای دولتی بسیارعالی بطور رسمی مشغول بکار شد(پارتیش باباش بود)کم کمم پول جمع میکرد تا اینکه 50تومنی جمع شد.چون از قبل ام کار میکرد.پسر خودساخته و پخته ایه.هرسری تصمیم به ازدواج گرفتیم مادرش مخالفت کرده.چون مذهبی و تحصیلکردست و از دوستیمونم خبر داره بشدت مخالفت میکنه میگه دختری که با تو دوست بوده بدرد ازدواج نمیخوره.این دختر لابد با پسرای دیگه ام بوده و هست واسه تو دام پهن کرده.این زن ندیده داره با من مخالفت میکنه من خودم چادری ام ازلحاظ زیبایی و شخصیتو متانت اگه تعریف نباشه سرآمدم.حتی میگه من خاستگاری نمیام اگه بیام آبروریزی درمیام.این زن اصلا اصلا به حرف هیچ کس گوش نمیده.حتی مشاوره ام بردنش اما راضی نمیشه اصلا.از هیچ کسم حرف شنوی نداره خودشو عقل کل میدونه و رضایت به این ازدواجم یعنی شکست مقابل خواسته من و نامزدم.پدرشم خودشو کشیده کنار میگه نامزدم خودش حل کنه.ما خودمون همه جوره بهم میخوریم هیچ مشکلی ام سدراهمون نیست جز این زن.نامزدم از اولم روپا خودش بود مامانی ام اصلا نیست.اما سر این قضیه، این زن کینه به دل گرفته.هرکاری کردیم راضی نشده حتی چندبار به مدت چندشب از خونه زده بیرون اما اصلا فایده نداشته یه روزم رفت بیمارستان اما این زن اصلا نیومد ملاقات.بویی از احساسات مادرانه نبرده.نامزدمم باهاشون قطع رابطه کرده الان یه خونه اجاره کرده میخاد تنها زندگی کنه چون هیچ وابستگی مالی به خونواده نداره و سر این قضیه ام از دستشون بشدت دلخوره میگه دیگه خونواده ای ندارم.مادره ام گفته برو بسلامت .واقعا بریده نامزدم .الانم که تنها شده خونواده ام طردش کردن.ما بشدت بهم علاقه داریم .حالا شما بگید چه کنیم؟چجوری راضیش کنیم؟این زن حتی با مادر خواهراش قهره.با برادرش مشکل داره.دیگه چه برسه بمن:(توروخدا کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)