خوندن اين مقاله رو به همه پيشنهاد مي كنم. شايد تو نگاه اول به نظر بياد اين نوشته ها براي دستيابي به شفاي بيماري هاست ولي بخونيد و متوجه خواهيد شد كه هم تو اين زمينه و هم تو زمينه هاي ديگه خيلي از مشكلاتتون رو رفع مي كنه.پاسخ خيلي سوال هاتون رو مي ده. گاهاً باورهايي تو ذهن ما نشسته كه درست نيست.منظورم از اين باورها اينه كه گاهي بيماري ها يا سختي هاي زندگي رو با عنوان جبر خدا مي پذيريم و تلاشي براي درمان و رفع اون ها نمي كنيم. در حاليكه طبق گفته ي برونو گرونينگ خدا انسان را زيبا، سالم و خوب آفريد و اين گونه نيز خواهان اوست. شايد اين مقاله باورهاتون رو به هم بريزه درعوض باورهاي جديد تر و بهتري رو جايگزين مي كنه. و درنهايت از اين كه متوجه خواهيد شد كه چنين قدرت بي نهايتي براي دست يافتن به خواسته هاتون داريد شگفت زده خواهيد شد و از زندگي تون لذت بيشتري خواهيد برد.
تعمق در آموزش هاي برونو گرونينگ
"آموزش من حکمت پُرحاصلی ست، که تا حال با پيروی از آن، خيلی از دوستان موفق و کامياب بوده اند. با پذيرش و پيروی ازاين حکمت، بينش و طرز زندگی اين دوستان متحول گشته و حتی در بسياری از موارد منتهی به شفاء يابی گرديده است."
برونو گرونينگ هرگز آموزش های خود را بر روی کاغذ نيآورد. او خواهان ايجاد يک مکتب جديد فلسفی و يا ايدئولوژی و غيره نبود. تمام همّ و سعی او متوجه يک هدف بود: ياری به دردمندان و درماندگان. او به آنان حکمت ايمانی ميآموخت؛ حکمتی که بر نظريات درسی، و تفکرات و کنکا ش های علوم مدرسه ای پايه گزاری نگشته بود، بلکه ازعلمی معنوی، لدونی و کرامتی نشأت ميگرفت. هرکس که به اين آموزشها به پردازد، به زودی وسعت و ژرفای آن را دريافته، و متوجه خواهد شد که پهنه اين آموزش و حکمت از حدود شفاءيابی صِرف بسی فراتر ميرود. او به انسانها ندا ميداد، که خوبی را باور داشته باشند، و همواره از خوبی پيروی کرده و خوبی را سرمشق اعمال خود سازند. مبنای حکمت او محبت به همنوع ميباشد..
عامل بيماری ها
اکثر مردم به اين عقيده اند که بيماری چيری اتفاقی ست، و بر حسب تصادف و غير مترقبه گريبان گير انسان ميگردد. برونو گرونينگ درست برعکس اين را ميگويد:
"هرچه که انسان از صراط الهی - آگاهانه و يا نا آگاهانه – رويگردان ترشُد، بهمان قدر نيز نيروی حيات کمتری در وجود خود يافت، و اين تحليل نيروی حياتی بحّدی رسيد که عضوهای بدن آنگونه که بايد کار نکردند، و عکس العمل آنها دلخواه اونبود. او ديگر قادر نبود، با نيروی تمام در صحن زندگی عمل نمايد. بشر از منشأ نيرو بدور افتاد، و سر انجام سرچشمه نيروی الهی را گم نمود. او ديگر قادر به دريافت نيروی الهی نگرديد. و بدينسان پيکرش به اوراقی بدل گرديد.
چگونگی بازيابی سلامتی را برونو گرونينگ ذيلاً اينگونه توصيف ميکند
خدا انسان را زيبا، خوب و سالم بيآفريد. و اينگونه نيز خواهان اوست.
در ازل انسان کاملاً با خدا در ارتباط بود، عشق بود و محبت، همخوانی بود و صحت، وحدت بود و يگانگی. ولی زمانی که اولين انسان گوش به شريرمطرود، شريری که بيرون از اين وحدت و يگانگی ميزيست، سپرد و به گفته او عمل نمود، ارتباط بين انسان و خدا قطع گرديد، و از آنوقت بين خدا و انسان فاصله افتاد، و شکافی بس عظيم ايجاد گرديد، و انسان تنها ماند. او به تنهائی هر قدر هم سعی نمايد، هر قدر هم مؤمن باشد و عبادت کند، دير يا زود راهش را شرير خواهد زد، و او را به قعر و تاريکی فرو خواهد کشيد. شما در زندگی به قهقرا سوق يافته ايد، در قعر قرار گرفته ايد. شما در رنجيد، با ناملايمات و دردهای ناعلاج مواجه هستيد. من بشما می گويم: از قهقرا رويگردان شويد. من شما را به بازگشتی سترگ ميخوانم! برخيزيد و از پستی ،از اين دره تاريک بدرآئيد، و من بر روی اين دره، برايتان پلی ميسازم. مَسير درد و آلام را رها کنيد، و طريق الهی را برگزينيد. در اين طريق بد بختی وجود ندارد، درد و حرمان نيست، علاج ناپذير وجود ندارد، مَسير خوبی و سعادت است. راهی ست بسوی خدا.
بازگشت بزرگ
برونو گرونينگ به تکرار، انسانها را به " بازگشت بزرگ" فرامی خواند، و از آنها ميخواست که خوبی را در عمل پياده کرده و عادات بد و ناپسند را فرو گزارند.
مرحله اول برای شفایابی
او در وحله اوّل از مردم ميخواست که فکرشان را معطوف مرض ننمايند. او مرتباً به اين نقطه اشاره کرده و ميگفت، بيماری فراورد شرور است و اهریمنی است. فکر خود را با مرض مشغول داشتن، يعنی همنشين شدن با مرض يعنی چسبيدن از آن و مسدود کردن مسير نيروی الهی."
"مرض به انسان تعلق ندارد!"
"غم و آلام و امراض خود را بمن بسپاريد، بمن واگذاريد! شما به تنهائی از پس آنها برنمی آييد. من آنها را برای شما حمل ميکنم. ولی اين سپردن، بايد داوطلبانه باشد، من آن را نخواهم ربود!"
"هرگاه که شما مرض را رها نمائيد تا من آنرا بردارم، خوب است و مبارک؛ امّا اگر از آن بچسبيد، آنموقع من اجازه عمل ندارم. خداوند در هفتمين فرمان از ده فرمان، ميفرمايد:" تو نبايد دزدی نمائی!" هرگاه من به زور مرضی را بردارم، آنزمان گناه کرده ام. من مجاز به دزدی نيستم. هر کس که بيماريش را دوست دارد، محکم آن را نگه ميدارد. من مرض آنکسی را برميدارم که او قادر به فراموشی آن ست، يعنی قادر به ول کردن مرض است، نه فقط در فکر بلکه همچنين در عمل. شما بايستی گفته های مرا گوش داريد! من نميخواهم که شما را تحت تأثير خود قرار دهم. هرگاه شما ناخوشی ها و مرض را ول نمائيد، آنگاه من تمامی آلام شما را از وجود شما مرتفع می سازم!"
برونو گرونينگ به بازگشت معنوی انسانها اهميت بسزائی قائل بود. اين مطلب را ميتوان در نقل قولی از کتاب دکتر ترامپلر تحت عنوان " بازگشت بزرگ" بخوبی مشاهده کرد:
"من حتی در صحبت های خصوصی برونو گرونينگ نيز بدفعات شاهد بودم، که او مُصمّمانه ميگفت که در مقابل خدا مسئوليت دارد که "شفاء از طريق نيروی محض الهی" را تنها به آن کسانی برساند که حداقل با نيّتی خوب، خواهان زندگی د ر تحت فرامين الهی هستند، و کسانی را که از بدی و شرور فروگزاری نمی کنند، کنار بگذارد.
برونو ميگفت: " من اين امکان را دارم که شفاءيابی توده ای را بدان حد گسترش بدهم، که بگويم تمام بيماران يک شهر و يا يک ديار شفاء بيابند! ولی آيا ضرر اين عمل بيش ازنفع آن نخواهد بود؟ آيا در آن صورت فرومايگان از بدی روی گردان خواهند شد؟ آيا چنين افرادی از سلامتی بازيافته خود سؤ استفاده نخواهند کرد؟ در وحله اوّل، فرد بايستی از ته دل حاضر به بازگشت و توبه باشد، او بايد در اول اين مرحله، هر چه شيطانی ست، از خود بزدايد، و دور نمايد، و در راه خدا گام بردارد. آنزمان است که انسان لايق دريافت شفاء ست."
بياناتی که ذيلاً از برونو گرونينگ ميخوانيد، مطلب بالا را روشن تر نموده، و پيدايش بيماری را توضيح ميدهد:
"چرا کار بدين جا کشيده شد، چرا ميبايست انسان مريض گردد؟ انسان در اصل مريض نبود. انسان به بدی گرايش يافت، به بدی روی آورد، و نسل بعد نسل فاسدتر و فاسدتر گشت. فساد و بدی چنان گسترش يافته است، که در آتيه، زندگی غير ممکن خواهد شد. مشاجره و خصومت در بين فاميل، غلبه جنگ بر روابط صلح آميز بين ملت ها! نگرانی ها وپريشانی ها برای انسانها ارمغانی جز آلام روحی نداشته است، و اين آلام روحی بمرورچنان ريشه دوانيدند، که انسان به ناگزير بيمار گرديد، و بدينسان، هر فرد بر رنج روحی ديگری ميافزايد. انسان بدآموز شده و از راه طبيعی منحرف و دور گشته است. خيلی ها ايمان خود را بخدا از دست داده اند. و امّا هر کس که از راه الهی منحرف گردد، از صحت و تندرستی نيز دور ميگردد."
کسی که خواهان بازيابی صحت خود توسط برونو گرونينگ است، بايد حاضر به کناره گيری از فساد و بدی باشد. او بايد به بدی ، به بيماری پشت نمايد، از آن جدا شود، و ديگر نگويد، "آسم من"، " روماتيسم من" و الی آخر.
اين کار البته ساده نيست، و محتاج يک دگرگونی درونی ست. انسان بايد طرز فکر کردن خود را اساساً تغيير دهد. او ديگر نبايد بنا برعادت، بيماری را قبول نمايد، بلکه بايد به صحت پذيری معتقد شود. او بايستی اين باور را به پذيرد که حتی آلام و بيماری های غير قابل علاج نيزقابل علاج اند.
اين چه خواسته هائيست که برونو گرونينگ از استمدادجويان دارد؟ آيا عقل و منطق در مقابل چنين درخواستی مقامت نکرده و از پذيرش آن سر باز نخواهد زد؟ چگونه ممکن است، مفاصلی که در اثر بيماری روماتيسم تغيير شکل يافته اند، دوباره به حالت طبيعی خود بازگردند، و عضوهای مفلوج دوباره کارآئی خود را باز يابند؟ اصولاً چگونه ممکن است که درد و مرض را به برونو گرونينگ سپرد، بدون اينکه حتی در باره بيماری باو شرح داده شده باشد؟ آيا اين ادعا، اهانت به هر فرد هشيار و متفکر نيست؟
آنچه که برونو گرونينگ عملاً از انسانها ميخواهد، تغيير بينش و بازگشت بزرگی است، که معنی آن، کنار نهادن هر نوع تفکر جهت داده شده از سوی عقل متکی به علوم مرسوم است، و پذيرش قدرت والا و ايمان به غيب است. حکمت و آموزش های او بر پايه هائی غير از پايه های عقلی متداول امروزی متکی به تفکرات مادی، استوار است. لذا او بکرات ميگفت:
"مسلماً، مرا نمی توان تنها از روی عقل فهم نمود."
سَيَلان شفاء
برونو گرونينگ خويشتن را شفيع و واسط نيروئی غيبی و معنوی معرفی مينمود، نيروئی که مستقيماً از سوی خدا ست و شفاء دهنده. او اين نيروی الهی را "سَيَلان شفاء" ميناميد.
او برای توضيح سيلان شفاء، از تمثيلات سود ميجست. او منبع اصلی سيلان شفاء را به نيروگاه برق تشبيه کرده، و انسان ها را به لامپ. لامپ زمانی ميتواند کاربردی که از برای آن ساخته شده است، داشته باشد، که با منبع برق متصل باشد. حيات انسان در تحت نظام الهی وقتی ميسّر است، که او از طريق نيروی الهی تغديه شود.
برونو گرونينگ ميگفت، در ازل بين خدا(فرستنده نيرو) و انسان(دريافت کننده نيرو) ارتباط مستقيم برقرار بود. انسانها در روی زمين در يک هماهنگی کامل با خالق خود ميزيستند. انسان زمانی که روی خود از خدا بگردانيد، همان دم از نظام الهی بيرون افتاده و با رنج و حرمان روبرو گشت. رابطه انسان با خالقش قطع گرديد. بمرور شکاف ايجاد شده چنان عمقی يافت که انسان به تنهائی قادر به برطرف کردن آن نبود.
" انسان ديگر قادر به بازگشت به راه الهی نبود، زيرا پلی که او را با اين راه متصل مينمود، فرو ريخته بود. لذا او راه را گم کرده و آواره و سرگردان گرديد. و چون چنين بود، من پلی ساختم، مرمتش کردم، پلی که به راه خدا ميانجامد. هرگاه شما اين پل را مورد استفاده قرار دهيد، هرگاه از آن گذر کنيد، به راهی ميرسيد که الهی ست، و آنزمان شما شخصاً در ارتباط با درگاه الهی خواهيد بود، و آنوقت است که شما نيروی حقيقی حيات را دريافت خواهيد کرد، و خوب و سالم قادر به ادامه بزندگی خاکی خود خواهيد گرديد."
" و هر کس که بر اين پل بگذرد ، به سوی خدا روی آورد، و به راه حق ادامه دهد، از مشاهدات، و داده های الهی ای که تا به آن وقت قادر به ديد و شناخت آنها نبود، شگفت زده خواهد شد. در واقع آنجاست که شما شخصاً با خلقت و درگاه الهی ارتباط اصلی را برقرار خواهيد نمود."
منبع
http://www.bruno-groening.org/persian/default.htm
ادامه دارد...
علاقه مندی ها (Bookmarks)