سلام
من 29 سالمه. 4-5 سال پیش با پسری توی محل کار آشنا شدم. غیر مستقیم فهمیدم دوستم داره. منم فقط اون بود که توی دلم نشسته بود. اما اون هیچ وقت ازم خواستگاری نکرد. منم به روی خودم نیاوردم. اما همیشه توی ذهنم بود. توی این چند سال همه ی خواستگارهام رو رد می کردم. نمی تونستم به غیر از اون فکر کنم. معیارهای اخلاقی خیلی خوبی داره. تحصیل کرده و کاری هست. مومن و با اخلاق. همه ی چیزهایی که من می خوام. تقریبا می تونم بگم کس دیگه ای با خصوصیات اخلاقی اون هنوز پیدا نکردم. الان ایران نیست. ولی سعی کرد از طریق مجازی باهام ارتباط برقرار کنه. چت می کردیم توی چت ها با اندیشه هاش آشنا شدم. خیلی به هم می خوریم. به طرز عجیبی فکر می کنم دقیقا نیمه ی گمشده ی منه. تمام دغدغه هایی که توی جلسات خواستگاری مطرح می کردم و آدما با تعجب بهم نگاه می کردن این آدم خیلی خوب در موردشون تحلیل می کنه و معلومه سال ها روی این موضوعات کار کرده. از طرق مختلف سعی کردم پیشینه ش رو دربیارم فهمیدم سال ها قبل از اینکه با هم آشنا بشیم این جوری بوده و این نوع تفکرات رو داشته. مطمئنم که جلوی من فیلم بازی نمی کنه.
باهام مهربونه. هر کمکی از دستش بر میاد به طرق مختلف برام انجام میده. حضورش توی فضاهای مجازی ای که هستم پر رنگه. تولدم رو تبریک میگه، گاهی اوقات ایمیل میزنه و .... اما هیچ وقت حرفی از ازدواج نزده. هیچ وقت.
تا حالا صبر کردم الان احساس می کنم داره خیلی دیر میشه.
همین الان دو تا خواستگار دارم. هر دو موقعیت خیلی عالی دارن. اما یکی شون از نظر عقیده اصلا به من نمی خوره. ولی میگه تفاوت عقیدتی مون هیج مشکلی ایجاد نمی کنه. دومی هم مورد خوبیه حتی از نظر عقیدتی هم به هم می خوریم.
اما من نمی دونم چی کار کنم. اگه به خواستگار جواب بدم فقط برای اینه که داره دیر میشه و فرصت هام میره و من باید ازدواج کنم. اما دلم با اون یکی هست.
هرکاری هم کردم نتونستم خودم رو قانع کنم برم موضوع ازدواج رو باهاش مطرح کنم. چون می ترسم همه چیز توهم باشه...
ممنون میشم کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)