عزیزم بهم ایمیل بده اینجا ممنوع هست شماره تلفن کسی رو بزاریم
تشکرشده 554 در 162 پست
عزیزم بهم ایمیل بده اینجا ممنوع هست شماره تلفن کسی رو بزاریم
تشکرشده 462 در 208 پست
زندگی عجیبی بوده! از اول همه رو خوندم و باید بگم اولش انگار داستان بود، یه داستان باور نکردنی!
پیگیر مطالبت هستم ، الان در چه وضعی هستی؟ اقدامات اون آقا و شما به کجا رسیده؟
و در نهایت باید بگم با تمام وجودم خوشحالم که انقدر محکم پای حق و حقوقت ایستادی ، از دیدن چنین زنانی
واقعاً لذت می برم
راستی ورزشت رو فراموش نکن، دخترای ورزشکار روحیه و فکر بازتری دارند و اعتماد به نفسی بالاتر
*nadia* (یکشنبه 22 آبان 90)
تشکرشده 554 در 162 پست
نه عزیزم داستان نبود...
همون مردی که ی روزی محکم بغلم کرد و گفت الهی قربونت برم که شنبه دارم می آم خواستگاریت...همون که اونقدر عجله داشت واسه داشتن من...همون که نیمه شب اس ام اس می داد کع می ترسم پدرت بگه نه...همون که تو چشمام نگاه کرد و گفت قول می دم خوشبختت کتم...قول می دم اینبار زندگیمو بچسبم...ما با هم خوشبخت می شیم ....همون این بلاها رو سرم آورد...واسه کنار گذاشتنم هم به همون اندازه عجول ...به همون اندازه مصمم...من همون مریمم که خوشبختم کرد و 4 ماهه رهام کرد...اما خوب زود خودمو جمع و جور کردم ...ولی بازم معتقدم اونی که این وسط ضرر می کنه اونه نه من...نادیا جون خیال کردی فقط زنها پریود می شن؟ نه مردها هم می شن...و روز پریودشم که رسید ی نگاهی به پشت سرش می اندازه و می فهمه چه تند رفته و چه خاکی بر سرش شده...اون روزم می رسه...گرچه دیگه اونم دردی از من دوا نمی کنه...
تازه دی دادگاه ترک انفاق داریم...تو دادگاه بدوی رای به نفع من بود...دی میشه 6 ماه که ترکم کرده و به واسطش می تونم دادخواست طلاق بدم...اما من اول حق و حقوقمو بدون 1 قرون بخشش می گیرمو بعد دیگه هر موقع خواست طلاق بده مهمممم نیست...طلاق همیشه دادنی نیست گاهی گرفتنیه...من اون درسی رو که زن اولش نتونست بش بده می دم بش...اینکه با سرنوشت دیگران بازی کردن بها داره...
اینجور مردا نادیا جون می خوان با قهر کردن و ترسوندنت از طلاق هی قدم به قدم عقب نشینی کنی و هی باج بدی و به ی جایی برسی که کامل تسلیم محضشون بشی و همونی بشی که می خوان اما بازم این آخر کار نیست...تو هیج وقت اونی نیستی که اون می خواد و هر روز باید تن به ی حقارت تازه بدی...اینجور مردا رو باید محکم بیاستی جلوشون ...نه باج نه التماس نه کوتاه اومدن بی جا ! حق و حقوقمو می ده و می ره پی دختر باز ی هاش...خلایق هر چه لایق!
اما من تا ابد به ی زندگی سالم فکر خواهم کرد و به ی انتخاب 100 برابر بهتر از قبل و عاقلانه تر...اینبار با مشورت...با صبر و با شناخت بیشتر...
تشکرشده 40 در 25 پست
به نظر من اولاً با موقعيتي كه تو داري نبايد به پسري كه دنبال ماشينت راه ميافته و تقاضاي دوستي ميكنه اصلاً نگاه ميكردي چون اين تيپ پسرها وضعيتشون مشخصه! در ضمن پسري كه 10 سال پيش تجربه زندگي يك ساله رو داشته مطمئناً با توجه به وضعيت مالي و مهمتر از اون سفرهاي خارجي كه داره آدم سالمي نيست و تجربههاي جنسي فوق العاده زيادي داره. چون من چندتا فاميل بازاري ديپلمه خيلي پولدار دارم كه دقيقاً زندگي شوهر تورو دارن زناشون هم تو خونه هستند و از نوع آفتاب مهتاب نديده! شوهراشون حتي سفراي خارجي كه ارضا نميكننشون هيچ تازه تو ايران هم يك خونه مجردي هم دارن واسه خودشون. تازه هر چند وقت يكبار هم آزمايش ايدز ميدن!! كار تو از همون اول اشتباه بوده!!!!!!!!!!!
يه چيزو شرط ميبندم بهت اگه شوهرت تورو طلاق بده، يه دختر بيسواد و غير امروزي و از يك خانواده متوسط ميگيره تا بتونه كاملاً رام خودش كنه و اونو اونطوري كه ميخواد تو دستش بگيره. براي تو هم كه بچه نداري بهترين راه طلاقه چون يا بايد بشيني و دختربازي اونو نگاه كني يا اگرم بچه دار شدي بچت هم يا مثل اون تربيت ميشه يا مثل تو عذاب ميكشه.
هميشه يادت باشه كه دونفر هرگز دست از كاراشون برنميدارن يا خيلي سخت:
1- آدم معتاد 2- آدم مريض جنسي
شوهر تو مريض جنسي هست پولدار هم هست و تاآخر عمر هم همين خواهد بود.
من يكي روميشناختم كه تا 50 سالگي هم مريض جنسي بود.
اميدروارم هرچي به صلاحته همون بشه و تو زندگي پيش روت خوشبخت بشي
هما11 (یکشنبه 28 خرداد 91)
تشکرشده 554 در 162 پست
هما جان کاملا درست می گی...در شان من نبود چنین ازدواجی به چنین سبکی داشته باشم...اما خوب ما تاوان اشتباهاتمونو دیر یا زود می دیم...اون در 3 ماه فاصله از دوستی تا ازدواج نقش ی پسر مظلوم مومن احساسی که دیگه از همه چیز خسته شده و می خواد دیگه خونواده داشته باشه رو بازی کرد اما بعد از ازدواج خیلی زود خود واقعیشو رو کرد و من همون ماه اول تصمیم گرفتم که در فرصت مناسب جدا بشم که خداروشکر 8 ماه بیشتر در اون زندگی نبودم و چون خودش بیرونم کرد از نظر قانونی خیلی به نفعم شد... من تو ی خانواده ی پاستوریزه و مهریون بزرگ شدم که به همه چیز زندگی خوشبین بودم و اعتماد کردم به کسی که نباید می کردم...قدر خودمو ندونستم ...دختری که همیشه قبل 9 شب خونه بود و زندگیش درس و کار بود و ورزش زن آدمی شد که لیاقتش همون دخترایی بود که مثل خودش تا 1 نصفه شب تو خیابون به دور دور هستن...اما خوب کاریه که شده...نباید و ای کاش و اگر ها و ...سودی نداره ...این تجریه هم درسی بود به بهایی سنگین...
اما هما جون این درد جامعه ی امروزه نه درد شوهر من و ...بازاری و پولدار و مطلقه و غیر مطلقه ...وقتی عرضه هست تقاضا هم متعاقبا هست...چه بسیار پسرایی رو دیدم بدون 1 قرون پول هم حتی با معمولی ترین ماشینا به زنشون خیانت می کنن...اساتید دانشگاه متاهلی رو دیدم با یک عمر سابقه مدرک دکترا عاشق شاگرد دخترشون شدند و به اشاره ای قید زن و زندگی و بچه شونو زدن و زندگیشونو از هم پاشیدن...آدمها زوایای وجودی و شخصیتی پیچیده ای دارن ...مردایی رو دیدم بعد از 20 سال زندگی عاشق کس دیگه ای شدند و با اینکه اعتراف می کردن زنشون هیچی واسشون کم نذاشته بازم جدا شدن که با یار جدیدشون باشن...زندگی متاهلی مثل ی گلدونه هر لحظه باید دور و برش بتابی و مواظبش باشی تا از بین نره و پژمرده نشه حتی اگر عاقلانه ترین انتخاب دنیا رو بکنی...من تصمیمم برای جدایی 100 درصده و برگشتی در کار نیست...موضوع الان دیگه طلاقه و اینکه چطور زودتر پرونده ی اون اشتباهو ببندم ...هیچ نسخه ای دیگه واسه اون زندگی نمی شه پیچید...
تشکرشده 554 در 162 پست
من گله دارمممممم....چرا مدیر همدری اینجا روی تاپیک من نظر ندادند...
جناب آقای مدیر خواهش می کنم مهربان تر باشید و یک پست هم به من هدیه بدهید و بعد از آن تاپیکم قفل شود...
با ذکر چند نکته:
1-بنده الان حالم خوب است...شکر
2-البته قصد ندارم بعد از جدایی سریع ادامه تحصیل بدهم آن هم در چند رشته ...و فعلا شاغل هم نیستم...استراحتم می آید تا مدتی...
3-بنده تصمیم ام را برای جدایی گرفتم ...جدا از اینکه همسرم چه تصمیمی دارد...چون به این نتیجه رسیدم ما اختلافات فکری فرهنگی فاحشی داریم...و در ضمن شوهرم میل به ایجاد تغییرات بسیاری در من دارد که جدا از اینکه بعضی از آنها لازم و ممکن است اما تن دادن به برخی دیگر سلامت روحی روانی من را به مخاطره می اندازد...
4-تصمیم گرفتم از راه قانونی کلیه حق و حقوق مالی ام را مطالبه کنم و بر سر آن راسخ ایستاده ام حتی اگر 2-3 سالی گرفتار بازی های حقوقی شوم.
5-تصمیم گرفتم در این میان به روانشناسی مجرب مراجعه کنم و در صدد درمان مشکلات شخصیتی خودم هم بر آیم ... و تا مشکلات خودم را حل نکردم ازدواج نکنم
6-دریافتم آدم عجولی هستم و باید تمرین صبر بکنم البته نه صبر منفعلانه بلکه مدبرانه
7-دریافتم که وارد شدن در زندگی مشترک یعنی آماده شدن برای یک رابطه پر تنش و برای مدریت آن نیاز است به دانش!
8-دریافتم که چقدر مریم را دوست دارم...
9-فهمیدم نباید در به در گشت دنبال آرامش...آرامش یک محصول فرعی هست...محصول درست هماهنگ شدن با روند زندگی...محصول انتخاب درست...و خیلی چیزهای دیگه...
9-فهمیدم چقدر این سایت همدردی به درد بخور بود کاش زودتر اینجا می آمدم
آدم مشکلات دیگران را که می شنود تحمل مشکل خودش انگار آسان می شود...می فهمی چقدر به نظرت مشکلاتت بزرگ می آمده اما در مقابل مشکلات خیلی ها خیلی کوچک است و باز باید گفت :شکر
10-همه ی اونهایی که روی تاپیکم نظر دادند رو دوست دارم و امیدوارم مشکل همتون به زودی حل بشه
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
تشکرشده 37,095 در 7,008 پست
نوشته اصلی توسط maryamp
نوشته اصلی توسط maryamp
نوشته اصلی توسط maryamp
نوشته اصلی توسط maryamp
نوشته اصلی توسط maryamp
با سلامنوشته اصلی توسط maryamp
به نظرم شما با توجه به اینکه پدرتان مشاور بودند آگاهی های لازم را داشته و دارید. لذا تاپیک های این چنینی در زمینه آگاهی زیاد کمکی به شما نخواهد کرد.
علت این تاپیک جلب هم حسی و موافقت اعضاء در برابر مردی هوسباز بود که با توضیحاتی که دادید به نظر موفق هم شدید. تصورم اینست که یک یا دو نفر هم تصمیم داشتند به موضوع نگاه دیگری بکنند، که به لشکر طالبان پیوندشان داده و از مسیر به سادگی خارجشان کردید.
اما در پست آخرتان نتایج کلی که همان آگاهی های اولیه بود را فهرست کردید.
دقت کنید داشتن آگاهی با بکار گیری آگاهی تفاوت دارد.
شما همه پستهای این تاپیکتون را پس از ازدواج زده اید که به گفته خودتان هوشیار شده اید. اما به عنوان نمونه در بالا فهرستی از اشتباهاتی که هنوز هم مرتکب می شوید برایتان قرار داده ام.
شما با احساس ازدواج کردید و با احساس هم جدا می شوید.شما و همسرتان در مشکلی که با آن دست به گریبان هستید هر کدام 50 درصد مقصر هستید.نوشته اصلی توسط maryamp
و شاید حتی گفت سهم شما بیشتر هست.
شما 50 درصد مقصر هستید چون شما او را انتخاب کردید.
اما چرا سهم شما حتی بیشتر از 50 درصد می شود. چون شما در انتخاب بیشتر اشتباه کردید و فرد نامناسبی انتخاب کردید و او انتخاب بهتری نسبت به شما داشته است.
می دانم که سهم اشتباه خود را در انتخاب می پذیرید اما نگرانی که هنوز هست اینست که این اشتباهات برای شما تمام نشده است ، حتی با این طلاق بیشتر هم خواهد شد.
من با فهرستی از اشتباهاتتان این پست را زدم ، تا متوجهتان بکنم. اگر بررسی دقیق تری داشته باشید. هنوز هم سوار بر مرکب خواستن می تازید. و خواستن از جنس احساس هست.
خلاصه:
اینها به معنی آن نیست که باید طلاق نگیری یا بگیری.
اینها همه به معنای اینست که شما همان اشتباهاتی را که قبلا داشته اید اکنون هم در وجودتان هست و با طلاق شدت خواهد گرفت.
خویشتنداری ، صبر ، کنترل احساس، و شناختن خطاهای شناختی و اصلاح آنها مهمترین رکنی هست که باید تمرین کنید نه اینکه بدانید.
===========
پاورقی:
- زبان تند و بدون هم حسی بنده عمدی بود که بیشتر در خاطرتون مسائل پایدار بماند.
- با توجه به اینکه تصمیمتان در مورد طلاق در حال اجراست بنده در این پست در رابطه این مسئله حل شده مشاوره ندادم.
فدایی یار (شنبه 30 آبان 94), مدیرهمدردی (شنبه 05 آذر 90), Yas_A (جمعه 07 مهر 96)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)