مسلمان عزیز قرار بود دیشب برام مفصل بنویسی
اما امروز صبح کوتاه وتلخ نوشتی ! اشکالی نداره توضیح میدم
گفتی عشق یعنی علاقه ای که با ایثار همراهه
یه مدته که معنای کلمات رو نمیفهمم نمیدونم علاقه یعنی چی! نمیدونم ایثار یعنی چی ! و هنوز نمیدونم عشق یعنی چی !
قبلا گفتم بازم میگم هزار بار میگم به ریحانم میگم من عاشق نیستم به خدا نیستم لازم نیست تو ثابت کنی خودم میدونم
تو عاشق شدی چند سال قبلو میگم چی دیدی که عاشق شدی صیرت وصورت فرشته گونه؟! نهایتش اینه دیگه
اصلا اون دخترو از کجا شناختی ؟چطور میتونی ادعا کنی عاشقشی ؟ حاضری براش جون بدی؟؟؟؟؟؟؟
این سوالا رو از خودمم پرسیدم جواب میدم
نه من حاضر نیستم جونمو برای ریحان بدم نه تنها جونمو بلکه خیلی چیزای دیگرو
یه مثال میزنم یه مثال بی رحمانه برام مهم نیست چی راجع به من فکر میکنی
فرض کن دختری که عاشقش بودی بیاد وبگه حاضره باهات ازدواج کنه اما مثلا سرطان داره یا تمام بدنش سوخته یا صورتش یا بگه که نمیتونه راه بره
نمیخواد جون بدی فقط باهاش ازدواج کن ! این کارو میکنی ؟؟ هیچوقت!!
با منطقی که از تو و هر ادم عاقلی سراغ دارم هیچوقت این کارو نمیکنی
و اما خودم
چرا باید این کارو کنم ؟ بیا ببینیم چرا من ریحانو دوست دارم
چون خوشگله! چون دختره! چون جسم و روحش پاکه!چون باهوشه !
همین نه بیشتر !!!!!!
خیلی وقته معنای کلماتو نمیفهمم پس سرزنشم نکن بیا واژه ها رو دوباره معنا کنیم !
عشق یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عاشق کیه؟؟؟
وقتی موجودی باشه که فراتر و کامل تر از تو باشه وقتی موجودی باشه که هیچوقت اشتباه نمیکنه وقتی موجودی باشه که هیچوقت فقط وفقط خودشو نبینه این موجود هرجه که باشه سزاوار عشق ورزیدنه
ریحان هیچ برتری نسبت به من نداره جز همون معیارای خودخواهانه احمقانه
وقتی قراره ریحان منو روی ترازوی خودخواهانه معیاراش بذاره وقتی قراره منو با بقیه خواستگاراش مقایسه کنه وقتی قراره بدون هیچگونه احساسی با عقلش منو بسنجه و نه منو بلکه درامدمو! ظاهرمو! تحصیلاتمو!خونوادمو!
و من فقط این نیستم که فقط این میسوزه توی یه تصادف توی یه حادثه !
من منم با تمام افکارم با تمام احساسم با تمام دونسته هام با تمام تجربه هام وبا تمام اشتباهاتم
منم برای خودم ترازو دارم من عاشق نیستم
بله ایثار ! خیلی خوبه خیلی قشنگه اما کی ؟
وقتی با کسی ازدواج کنم حتی اگه به اندازه ریحان دوسش نداشته باشم و فقط یه روز پعد از ازدواجمون همسرم سلامتیشو از دست بده یا معلول بشه تا اخر عمرم ایثار میکنم نه چون عاشقشم چون در مقابلش مسئولم شاید تو این مدت عاشقشم بشم
عاشق لحظه هایی که باهاش هستم عاشق انسی که باهاش گرفتم عاشق ریزترین زیبایی های جسم و روح وفکرش
تازه اینم عشق نیست قشنگ تر از یه عشق اتشینه
عشق دردسره ناارومیه سختی و عذابه در حالی که این انسی که بعد از چند سال ایجاد میشه سرشار از ارامش و جاودانگیه حتی اگه معشوقم معلول باشه
ممکنه ممکنه کسی همون ابتدا عاشق یه انسان معلول بشه پس قطع یقین چیزی فرای ظاهر رو دیده پس عشقش قابل احترامه وباورکردنی
اما اگه با همین معیارای دو دو تا چهارتایی انتخاب کنیم و بعد از مدتی احساس علاقمندی کنیم حق نداریم قبل از ازدواج بگیم عاشق اون معشوق شدیم
چون حقیقت نداره بلکه معشوق یه ظرفه وما عاشق داشته هاش شدیم
و زشت ترین قسمتش اینجاست که خیلی از اون چیزایی که معشوق داره عملا خودش هیچ نقشی در کسبش نداشته مثلا زیبایی خانواده ملیت مذهب نوع تربیت و . . .
مثلا ریحان !!!!! توی این 19 سال چیکارکرده ؟ خیلی راحت تو پر قو بزرگ شده خیلی زحمت کشیده باشه یه سال کنکورشو نشسته درس خونده بهترین خانواده بهترین موقعیت بهترین امکانات
بله فوق العاده است منم دوسش دارم نگاهشو حرف زدنشو طرز فکر کردنشو نوع برخوردشو با مسائل همه رو دوست دارم
ولی چرا من باید بگم عاشقم ؟؟
انتخاب من انتخاب ریحان انتخاب توی مسلمان عاقلانه است و عقل خودخواهه!!! وظیفه صیانت از همه چیز من رو داره من! من!
هممون خودخواهیم عقل سلیم خودخواهه
و اساسا ازدواج یعنی در شروع کسی رومتناسب با خودم رو برای خودم بخوام و بعد از مدتی باهاش احساس یکی بودن بکنم حالا ممکنه عاشق بشم عاشق یه ادم جدید یه ادم که برای من قلبش میتپه و چون برای من ! پس قلب منم متقابلا و عاشقانه میتپه
بعد از ازدواجه که شاید داشته های مادیمون اسم و رسممون دیگه برامون عادی میشه وحالاست میتونیم خودمون رو نشون بدیم جدای از همه چیز اینجا ایثار معنا پیدا میکنه شاید اگه راهشو درست طی کنیم جون دادن اسون میشه !
واماعشق خارج از جنسیت و محدوده ازدواج فقط وقتی ایجاد میشه که معشوقم (زن یا مرد) در همه چیز یا در یک مورد خاص ویژگیها و برتریهایی نسبت به من داره و این عشق انگیزه ای میشه برای رسیدن به اون برتری ویا نه این عشق یه احترام عجیب رو نسبت به معشوق در من ایجاد میکنه
و اگر در همه چیز از من کامل تر و والا تر باشه بی چون و چرا ازش تبعیت میکنم عقل خودخواهمو به زیر میکشم و برای معشوقم جون میدم ! اینجاست که تضاد عقل وعشق دیگرانو متحیر میکنه و من دیوانه نامیده میشم و احمق و خشک مغز
چرا؟ چون عاشق شدم و به عشقم ایمان اوردم و به ضعف های عقلم
چون دیگه نمیپرسم چرا ؟ چون دنبال جواب نیستم فقط میخوام رضایت معشوقمو کسب کنم
درضمن من هیچوقت نخواستم ریحان نجابتشو به خاطر من کمرنگ کنه
ما با هم رابطه خوبی داشتیم بله اون به من سلام میکرد
من استادش نیستم ولی خیلی بیشتر از یه استاد بهش کمک کردم
من گدای محبت و احترامش نیستم
فقط نگرانم
که چرا رفتارش اینقدر تغییر کرده
که نکنه از من بدش بیاد
ریحان تو این 2 ماه خیلی ازارم داد
دلم میخواست برمو دیگه تا اول مهر نرم دانشگاه
ندیدنش برام از تحمل بی توجهیش اسونتره
اگه مطمئن بودم ریحان دوسم داره حاضر بودم تا هر وقت که بخواد صبر کنم
اما الان این صبر داره داغونم میکنه
در مقابل ریحان احساس ضعف میکنم در مقابل هجوم بی توجهیش هیچ سلاحی برای دفاع از خودم ندارم
همه چیو سپردم به خدا
علاقه مندی ها (Bookmarks)