به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 41

Threaded View

  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 آذر 89 [ 11:10]
    تاریخ عضویت
    1386-7-02
    نوشته ها
    548
    امتیاز
    13,995
    سطح
    76
    Points: 13,995, Level: 76
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    496

    تشکرشده 507 در 236 پست

    Rep Power
    71
    Array

    بحر در کوره !

    سلام ؛

    بعضی وقتا بعضی ها مثل یک جامعه می مونند با اینکه یک نفرند ولی آدم احساس تنها بودنشون رو نمی کنه و وقتی نیستند احساس می کنی یه جامعه نیست . بود و نبودشون فوق العاده تاثیر گذاره . بعضا مثبت یا منفی .
    حال اینارو بیخیال ...
    1- دانشگاه که قبول شد بهم گفت باید یه فعالیت اقتصادی مشترک با هم داشته باشیم ، منم قبول کردم و گفتم هر کمکی از دستم برآد دریغ نمی کنم و افتادیم دنبال قضیه ...
    1- توی یه سازمانی که هر دومون با افتخار عضو بودیم با اینکه همه ساز مخالف می زدند ، با اینکه هدف مقدس بود ولی هر کسی به نوعی سنگ جلوی پا می انداخت ؛ همیشه همراه و همفکر و پشتوانه ی هم بودیم . عجیب بود که دو آدم اینقدر با هم تفاهم داشتیم ...
    3- شجاع و مستقیم بود ، قهرمان - صاف - صادق - امام - همراه - همغصه - همقصه -همدرد - پهلوان - مومن - سر بزیر - شجاع - زیبا - خوش خلق - منطقی - احساسی و ... انگار همه ی صفات خوب انسانی درش جمع بودند .
    4- اصلا نگاهمون به هم دوستانه یا برادرانه نبود ! ما حقیقتاً عاشق هم بودیم ؛ وقتی با هم بودیم اصلا دوست نداشتیم زمان به جلو بره و وقتی بدون هم ، منتظر زنگ یا دیدار دوباره ... چقدر وحشتناک بود که چند ساعت همدیگه رو نبینیم !
    5- عاشق مردم و بخصوص نوجوونا بود مثل پدر خدابیامرزش شبانه روزش رو برای فرهنگ و دین و آگاهسازی نوجوونا و جوونا میذاشت ... یه بار تصمیم گرفته بودیم جفتمون بریم حوزه ی علمیه و درس روحانیت بخونیم که با مخالفت خانواده هامون مجبور شدیم بریم دانشگاه و رشته های فنی انتخاب کنیم . البته خانواده های جفتمون نظرشون این بود که ما توی این لباس بیشتر می تونیم خدمت کنیم نه اینکه با روحانی شدنمون مشکلی داشته باشند .


    ای بابا من چرا مثل همیشه نمی تونم مطلب رو بیان کنم و هی حاشیه میرم و مقدمه چینی می کنم !!!؟

    حقیقت اینه که هادی یک ماه قبل از عید بهم زنگ زد و گفت که کمی گلوش عفونت کرده و یه مدت باید استراحت کنه و تحت مراقبت پزشک باشه اما یکی دو ماهی گذشت و ما همش شاهد ضعیفتر شدنش می شدیم تا اینکه هفته ی پیش با کلی اصرار بالاخره بهم گفت که باید شیمی درمانی بشه !! انگار تمام یخ های قطب شمال رو روم خالی کرده باشند ولی مجبور بودم به روی خودم نیارم و لااقل بهش روحیه بدم کاری که برام خیلی سخته آخه همیشه عادت داشتم حقیقت رو با همون مزه ی معروف تلخش بازگو کنم اما حالا باید یه تجربه ی جدید رو کسب می کردم و سر معشوق عزیزم رو با دروغ های مصلحتی گرم کنم البته اونقدر توی این کار ناشی بودم که هادی همش مسخرم می کرد . از مادرم و همه ی کسانی که دوسشون داشتم و بهشون و به خلوص نیتشون اعتماد داشتم خواهش ( بخونید التماس ) کردم که براش دعا کنند . چون حالا فقط مسئله هادی نیست !!! اگه دیر بجنبند ما با هم از بین میریم .
    امروز یه دفعه به سرم زد بیام و توی تالار همدردی هم از اعضای سایت التماس دعا برای عزیزترین کس زندگیم داشته باشم . امیدوارم اگه کسی زیارتگاهی یا اماکن مقدس دیگه ای رفت هادی منم از یادش نبره ...
    امیدوارم به حق صلح قهرمانانه ی امام مجتبی (ع) همه ی هادی های جامعه مون از شر تمام امراض روحی و جسمی و مادی و معنوی دور باشند . تا ما همیشه از ارتعاشات نورانی اونها سیراب باشیم . و خدا به فقر ما رحم کنه . «آمین»

  2. 9 کاربر از پست مفید 108 تشکرکرده اند .

    108 (یکشنبه 22 اردیبهشت 87)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.