سلام
مدت 2 ماه است که با دختر داییم عقد کردم من و خانومم ساکن دو شهر مختلف هستیم با 700 کیلومتر از هم فاصله داریم من مهندس برق و 25 سال سن دارم و هنوز سربازی نرفتم خانوم من 21 سالشه و در حال تحصیل در دانشگاه هست.
همه مشکلات از روزی شروع شد که شب مراسم عقدمون با همدیگه خوابیدیم صبح که شد همه یه متلک میزدن خونه ما خیلی شلوغ بود خانوم من از متلکها عاصی شده بود ولی من دلداریش می دادم که اشکال نداره تموم میشه.
گذشت این روزها خانوم رفتن خونشون منم با هینکه بهش عادت کرده بودم هر روز زنگ میزدم تصمیم گرفتم برم خونشون رفتم یه هفته خونشون بودم هی از ماجرای اون شب گله گذاری میکرد با هم صحبت کردیم راضیش کردم دم از ناسازگاری میزد خانوادت از من خوششون نمیاد تو منو دوست نداری تو منو حمایت نمیکنی تو به اونا اجازه میدی به من توهین کنن ...
با این توضیحات همه کاسه و کوزه ها سر من میشکست بمن بد بیراه میگفت شخصیت منو خورد میکرد جلوی جمع خانوادگی بی احترامی میکرد من فقط سکوت میکردم و جوابشو نمیدادم با پدرش صحبت کردم که با اون صحبت کنه و مشکل حل بشه فایده نداشت بازم رفتم خونشون گفتم من بزرگم بذار من پا درمیانی کنم ولی بازم بی احترامی .. نمی گذاشت بهش دست بزنم چه برسه پیشش بخابم رفتیم پیش مشاور یه جلسه خانوم یه جلسه من و خانوم رفتیم ولی بازم لجباز یه دنده هست...
الانم میگه منو طلاق بده بیا طلاق توافقی بگیریم ولی من حاضر نیستم طلاقش بدم خانواده من از این موضوع با خبرنیستن.
من 4 روز دیگه میرم سربازی ولی از لحاظ روحی ذهنم مشغول هست
من و خانوم قبل از عقد عاشق هم بودیم در ضمن خانوم من یه خاله داره که 24 سالشه و دوتا فرزند داره و مطلقه هست با اون خیلی صمیمی هستند بطوری که فقط حرف خالشو قبول میکنه خوهشا راهنماییم کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)