به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    57
    Array

    Arrow دارم دیوونه می شم... دیگه خسته شدم


    دیگه چقدر باید غصه بخورم؟ دارم دیوونه می شم, خانواده شده واسم بلای جون, هر قدرم سعی می کنم مثل خودشون بی خیال و بیرحم بشم نمی تونم, تا برادرم کارش روال نیست من می رم تو فکر و غصه می خورم و دیوونه می شم... فکر خورد و خوراکشم, فکر همه چیز, فکر بقیه, نمی تونم خدااااااااااااااااااا نمی تونم فکرشون نباشم هرقدرم فکر من نبودند من نمی تونم فکرشون نباشم, واقعا خسته شدم, تو این 23 سال زندگی همش داشتم تحمل می کردم, چیکار کنم>؟ خسته شدم اینقدر غصه شونو خوردم.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: دارم دیوونه می شم... دیگه خسته شدم

    دوست عزیز
    گریه هاتو بکن
    بعد با ارامش احساستو بنویس
    تا بخونیمشو با هم بتونیم کمک کنیم احساست در مورد خودت و اطرافیانت بهتر بشه
    داستان چیه ؟
    توضیح بده

  3. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    57
    Array

    RE: دارم دیوونه می شم... دیگه خسته شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط خارپشت
    دوست عزیز
    گریه هاتو بکن
    بعد با ارامش احساستو بنویس
    تا بخونیمشو با هم بتونیم کمک کنیم احساست در مورد خودت و اطرافیانت بهتر بشه
    داستان چیه ؟
    توضیح بده

    خارپشت... خودم کم مشغله دارم درس و هزار چیز دیگه باید غصه بخورم که چرا داداشم.... چند ماه پیش با داداشم بحثم شد و الانم زیاد مشکلی با هم نداریم, حالا شدم مقصر که بخاطر من از خونه رفته! کسی که چندین ساله داره از ما جدا زندگی می کنه جالبه نه؟! منم گفتم اونموقع که باید فکر بچه هاتون می بودید نبودیدو زدید تو سر و کله هم حالا شدید به فکر؟ الان دیگه به درد نمی خوره... بی مسئولیتی خودتونو دارید می ندازید گردن من؟ واقعا نمی دونید خیلی وقته رفته؟ خودم هیچی... خیلی دلم واسه داداشم می سوزه, کارش خوابیده و اصلا به خودش نمی رسه و خیلی ضعیف شده... گرچه دلم ازش خونه اما دارم دیوونه می شم, واقعا تحمل ندارم یکی از اعضای خونوادم تو سختی باشه, چکار کنم؟ واقعا حالم گرفتست, نمی دونم کجا رو جمع کنم, همه چیز رو دوشم داره سنگینی می کنه, کمرم خم شده, کمکم کن بلند شم, یه چیزی بگو...




  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: دارم دیوونه می شم... دیگه خسته شدم

    ارررررررررررررروم باش

    اگه دوست داری از احساست بنویسی و درد دل کنی
    اشکالی نداره ولی خب چه کمکی از ماها ساخته است
    جز اینکه برات از اینا بذاریم

    دوست عزیز
    با ارامش بشین و به مشکلات خونوادت
    و نقش خودت
    روابط گذشتتون
    روابط فعلیتون
    و اینده ای که خودت متصوری
    فکر کن
    مشکل اصلی و عوامل فرعی رو پیدا کن و دقیق برای ما توصیفش کن
    امشب فقط میتونی غصه هاتو بگی

    اگه حسابی به مشکلت فکر کردی سعی کن در قالب کلمات اون ها رو برامون بنویسی با ارامش !!!

  5. 2 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    meysamm (چهارشنبه 11 خرداد 90)

  6. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    57
    Array

    RE: دارم دیوونه می شم... دیگه خسته شدم


    مرسی که برام از اینا می ذاری اما من گریه نمی کنم... فقط ناراحت می شم, فقط گاهی دیوونه می شم, فقط گاهی کم میارم, فقط دیگه حوصله ندارم, فقط دیگه خسته شدم...

    چکار کنم؟

    چی بگم؟

    یعنی چه جوری باید بگم؟

    احساس بدی دارم

    چه جوری باید اینو بگم؟

    غصه خوردنم فایده ای نداره می دونم

    نه داداشم می دونه واسش غصه خوردم

    نه اوضاعش درست می شه

    نه بقیه دست از محکوم کردنم بر می دارن

    شرایطم رو می دونی

    کلی برام نوشتی

    کلی کمکم کردی

    ازت ممنونم

    اما نمی دونم از این واضح تر چی بگم

    تورو خدا باهام تند حرف نزن

    جبهه نگیر

    طاقتم کمه

    زود رنج شدم

    یه چیزی بگو

    احساس می کنم خودم نیستم

    احساس می کنم تباه شدم

    دیگه نمی تونم خودم رو ببینم

    محو شدم

    از این دنیا بدم میاد

    دلداریم بده

    راه حل بگو

    ((خداوندا)), نمی دانی که انسان بودن و ماندن چه دشوار است,چه زجری می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.


  7. کاربر روبرو از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده است .

    matin_female_1988 (جمعه 06 خرداد 90)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: دارم دیوونه می شم... دیگه خسته شدم

    دوستان میان بهت دلداری میدن
    راستش من از این کارا بلد نیستم
    ولی
    جبهه چیه دختر خوب ؟
    من در مقابل تو جبهه نمیگیرم و نگرفتم (چون نمیشناسمت ) بلکه در مورد اون چه که درباره افکار واحساست نوشتی در تاپیک قبلی باهات حرف زدم ! همین
    مختصر و مفید راجع به همه اعضای خونوادت بگو
    تحصیلات سن خلق و خو انتظاراتشون
    برادرت کجاست؟ کی رفته ؟چرا ؟

    اخه من چی بگم وقتی نمیدونم مشکل کجاست ؟

    اینم دلداری

  9. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم دیوونه می شم... دیگه خسته شدم

    سلام،

    لطفاً همانطور که خارپشت گفت کمی بیشتر توضیح دهید.
    درد و دل کنید.

    رفتن برادر شما چه ربطی به شما داشت؟ آیا او فقط به خاطر اختلاف با شما خانه را ترک کرد؟
    او چه سنی دارد؟

  10. کاربر روبرو از پست مفید hamed65 تشکرکرده است .

    hamed65 (جمعه 06 خرداد 90)

  11. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    57
    Array

    RE: دارم دیوونه می شم... دیگه خسته شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط خارپشت
    دوستان میان بهت دلداری میدن
    راستش من از این کارا بلد نیستم
    ولی
    جبهه چیه دختر خوب ؟
    من در مقابل تو جبهه نمیگیرم و نگرفتم (چون نمیشناسمت ) بلکه در مورد اون چه که درباره افکار واحساست نوشتی در تاپیک قبلی باهات حرف زدم ! همین
    مختصر و مفید راجع به همه اعضای خونوادت بگو
    تحصیلات سن خلق و خو انتظاراتشون
    برادرت کجاست؟ کی رفته ؟چرا ؟

    اخه من چی بگم وقتی نمیدونم مشکل کجاست ؟

    اینم دلداری

    سلام سلام
    اینم خلاصه ای از...
    برادرم چند ساله از ما جدا زندگی می کنه, چند ماه پیش باهاش بحثم شد و از اون به بعد بندرت به خونه سر می زنه... الان باهاش مشکلی ندارم حتی کمابیش با هم صحبت می کنیم که مطمئنا اگه با ما زندگی می کرد کامل آشتی کرده بودیم اما... چند روز پیش پدرم رفته بود بهش سر بزنه دیده خیلی لاغر شده و به خودش نمی رسه و از این حرفا... که ماجرا ختم شد به من... دلیل رفتنش تو چند سال پیش بخاطر اختلافایی بود که تو خونه بود اما خب پدر و مادر عزیزم مسئولیت کارهای بچه گانه و دعواهای زیباشونو که همیشه خون هم نقش مهمی داشت انداختند گردن من و خودشونو راحت کردن... حالا هم با هم خوب شدن ما شدیم گناهکار که چرا تو این کارو کردی و تو باعث فلان چیزی و... والا منم اگه پسر بودم می رفتم نه تنها از خونه بلکه از این کشور... چون در واقع خانواده وجود خارجی نداشت برامون... ما 3 تا بچه ایم و با فاصله تقریبا 5 سال از همیم من وسطی ام برادرم بزرگه و یه برادر کوچیکم دارم که دبیرستانیه و اون بیچاره هم مثل ما ولی خب شرایطش بهتر بوده... من لیسانس دارم, برادر بزرگم هم فوق دیپلمه ست و کارش آزاده, پدرم هم کارش آزاده و مادرم خیاطه و بخاطر این شغلش زمینه تجاوز به من فراهم شد و حتی خودش نمی دونه چون بالای سرم نبود و منو سپرده بود دست یه آدم آشغال که مواظبم باشه!... حالا شدند دلسوز و مهربان... از دست همشون بدبختی کشیدم, چه مادر و پدرم چه برادر بزرگم و در واقع الان نباید بهشون احساس داشته باشم اما تا می بینم یکی شون یکم کسله یا حتی ناراحته دیوونه می شم و همه کار می کنم تا از اون حالت در بیان... فکر و ذکرم می ره پیششون... اما من هیچوقت دیده نمی شم, این مشکل برادر کوچیکمم هست, بعد از کلی دعوا پدر و مادرم با هم می رن گردش و تفریح, نه نظر ما براشون مهمه نه هیچی... چی بگم؟ اونقدر اعتماد به نفسم گاهی میره پائین که به خودم زجر می دم تا دیگرانو خوشحال کنم تا بهم محبت کنن, اینقدر بی دست و پام که هیچوقت نمی تونم جواب تیکه های دیگران رو بدم... مثل خودشون! محو شدم, فقط دارم سعی می کنم بقیه روخوشحال و راضی نگه دارم... خسته شدم.




  12. 2 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (چهارشنبه 05 مرداد 90)

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: دارم دیوونه می شم... دیگه خسته شدم

    تل می عزیز
    (اسمت یه جوریه راحت نیست یه اسم دیگه بگو با اون صدات کنیم )
    به نظر من روند خوبی رو برای حل مسائلت در پیش گرفتی
    اینکه تاپیک قبلیتو( و به دنبال اون پسری رو که بهش علاقه داری ازدواج و مستقل شدن از خونوادت ) رها کردی (درست میگم ؟؟)
    و در یه تاپیک جدید داری راجع به مشکلات خونوادت (و به زعم من اصلی ترین دغدغه همیشگیت) بحث میکنی
    همه اینها نشون دهنده اینه که رویاپردازی نمیکنی و میخوای واقع بین باشی
    چیزی که خیلی از دخترا از داشتنش محرومن ربطی هم به سن نداره شاید زندگی نه چندان ارومی که داشتی این درس بزرگ رو بهت داده
    که واقعیت هرچقدر هم تلخ و زشت باشه اساس برنامه ریزی ها و تصمیمات بزرگ و کوچک ماست
    بدون در نظر گرفتن واقعیتی که درگذشته (دغدغه دومت )و حال صورت گرفته نمیتونیم به هدف هامون در اینده دسترسی داشته باشیم

    اما قبلش بذار یه خورده با هم شاعرانه اختلاط کنیم
    چند بار توی همین تالار و چندین بار در مکانای مختلف از اینکه سروده های شریعتی خیلی ساده انگارانه تفسیر میشه ابراز ناراحتی کردم
    شریعتی انسان بزرگی بود که بدون درک جامع و درست از تفکراتش نمیشه اثارش رو فهمید


    خدایا کفر نمی‌گویم،
    پریشانم،
    چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!
    مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.


    حافظ میگه
    برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
    که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
    عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم
    کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم
    مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
    که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
    برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
    کارفرمای قدر می‌کند این، من چه کنم
    من اگر خارم و گر گل، چمن آرایی هست
    که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم


    میخوام بگم
    اساسا ما در دایره ای از جبریات محاصره شدیم (هر کدوممون به یه شکلی ) اما این اختیار رو داریم که این جبر رو به عنوان واقعیت های انکار ناپذیر زندگیمون قبول کنیم
    و حالا ازادانه در شعاع اختیاراتمون (البته با فکر و دوراندیشی) دست به انتخاب بزنیم

    در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

    اما حواسمون باشه

    ما در مقابل این انتخاب های ازادانه اما در بستری از اجبار مسئولیم

    " چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر "

    پس دیگه غصه خوردن نداره شکایت نکن
    ما در مقابل انچه میتوانستیم انجام بدیم و ندادیم مسئولیم نه اونچه که از اختیارمون خارجه


    خداوندا تو مسئولی.
    خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن
    در این دنیا چه دشوار است،
    چه رنجی ‌می‌کشد
    آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…


    شریعتی متعهدانه و زیرکانه داره ادمای انسان نما رو محکوم میکنه
    داره میگه ای خدا
    در مقابل این سیل مشکلات این هجوم ناجوانمردانه سختی این حمله گاه و بی گاه درد و رنج
    دارم میشکنم
    دارم خرد میشم
    نمیتونم و نمیخوام که نفس بکشم تو این بی هوایی ظالمانه روزگار
    اما
    من انسانم
    میخوام انسان بمونم
    لا اکراه فی الدین
    امامن هستم تا اخرش هستم
    انسان زاییده در سختیه
    لقد خلقنا الانسان فى كبد
    اخه اگه غیر این بود که انسان بودن معنی نداشت
    چطور میشه ثابت کرد که انسانم
    بدون اینکه درد بکشم درد و به جون بخرم
    نمیخوام خودمو گول بزنم بگم قسمت نا قسمت من این بود
    من بی تقصیرم

    قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
    قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

    تل می عزیز
    همه ما به نوعی داریم سختی میکشیم تو تنها نیستی
    تو پست بعدی راجع به خونوادت بیشتر صحبت میکنیم

  14. 4 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    meysamm (چهارشنبه 05 مرداد 90)

  15. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم دیوونه می شم... دیگه خسته شدم

    tell me عزیز،

    به خاطر مشکلاتی که داشتید و دارید متاسفم.

    با توجه به اینکه مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اید بسیار مهم است که شما مدتی پیش یک مشاور و روانشناس خوب بروید تا به شما کمک کند. البته خوشبختانه دوستان در اینجا به همدردی با شما ادامه می دهند. ولی فکر می کنم لازم باشد که شما پیش یک مشاور بروید تا کمکتان کند با سختی ها کنار بیایید و ضربه هایی که به شما زده شده را فراموش کنید.
    بالاخره یک سایت اینترنتی محدودیت هایی دارد و مانند مشاور حضوری نیست.

    آیا امکانش برای شما هست؟

  16. 3 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (یکشنبه 26 تیر 90)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داریم مستقل میشیم ولی مادر شوهرم دیوونم کرده
    توسط movafagh در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 آذر 95, 18:45
  2. خانواده شوهرم چسبیدن به ما و منو دارن دیوونه میکنن
    توسط sidni در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آذر 92, 17:37
  3. وسواس فکری من و خاستگارم دیوونه کرده البته بیشتر من!!
    توسط arameshe ziba در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 22:38
  4. چجوری برگردونمش؟دارم دیوونه میشم
    توسط marziehh در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 شهریور 90, 15:52
  5. دارم دیوونه می شم
    توسط mush_66 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 شهریور 87, 15:00

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.