سلام خسته نباشید.کلی دلم گرفته و ناراحتم .یه دل سیر گریه لازم دارم .انقدر سرم شلوغه که فرصت نکردم کارت عروسی بعضی از دوستام رو بدم.کلی مشکل داشتم ام نمیخواستم تایپیک جدید باز کنم انا انقده دلم پره که هیچ کاری جز سر زدن به همدردی نداشتم.عمده مشکل من از وقتی شروع شد که برادر شوهر کوچیکم تصمیم گرفت 1ماه بعد از عقد من با دوست دخترش ازدواج کنه.حالا بماند که ما چقد سر مهریه درگیری داشتیم و یه ماه بهد ایشون با مهریه بالاتر عقد کردند .ایشون کار موقت داشتن و در حال حاضر بیکارن و پولی ندارند. همسرشون هم فوق العاده فیس و افاده ایی هستند.چون ایشون پول نداشتن پدر شوهرم تصمیم گرفتن عروسی رو یکی کنن که جاریم مخالف بود اما من مشکلی نداشتم چون واقعا باهاش دوست بودم .حالا با اصرار فراون ایشون راضی شدن و پس فردا مراسمم هست .دیشب حنا بندون اون بود و فردا واسه من.اونا ارکست داشتن و حنا بندون مفصل اما ما قصد داریم حنا رو کوچیک بگیریم.همه گی توی خونه خودمون .برادرم که خیلی موش میدوونه میگفت که هزینه این مراسم هم با داماده که پدرم راضیش کرد که مشکلی نیست من میدم اما کوچیک میگیرم که حرف و حدیث کم باشه. حالا امروز برادر شوهرم زنگ زده به دااشم گفته ارکست بیارید 50 ما 50 شما.داداشم هم گفته هزینه ارکست با داماده و تو برنامه ما نیست.شوهرم زنگ زده میگه م قبول نمیکنم آقایون باید خونه همسایه باشن زشته همه یه جا .حالا بابام بنده خدا خونه همسایه رو هم گرفته. منم اعصابم خورد بود گفتم ارکست با داماده دارید بیارید پول نداری نه .همینی که هست .خلا صه دعوامون شد تلفنی حالا من موندم چه غلطی کنم .اونا چندان دل خوشی از داداشم ندارن منم بابام سنی ازش گذشته همه کارها رو به اون واگذار کرده اونم از هیچ اخمی دریغ نمیکنه خلاصه تمام روزای نامزیم با ترس و لرز سپری شده.حالا من چیکار کنم خیچ کاری نکردم واسه فردا .اونم زنگ نزده .فکر نکم کاری از دست شما هم بر بیاد فقط خواستم تسکین پیدا کنم .مرسی از هز کس که میخونه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)