بلاتکلیفی

[shine]

سلام الينا جان
كمي آرام باش و اينقدر دستپاچه نشو . با اين توصيفي كه از مادر همسرت كردي مشخص است كه نفوذ زيادي در ساير افراد خانواده دارد و اين احتمال هم وجود دارد كه بعد از عروسي و حضور يكماه در خانه همسرت شرايطي فراهم نشود كه از آنها جدا شويد و مستقل شويد يكي از دوستانم كه 3 سال پيش ازدواج كرد همين برنامه برايش اجرا شد و هر بار شوهر و خانواده اش دليلي آوردند و الان بعد از سه سال هنوز درگير است . البته اين امكان هم هست كه طبق گفته آنها فقط يك زمان يكماهه با آنها باشيد ولي مدت زمان "چند ماه " در طول زندگي آدم گم هست و زماني نيست كه بخاطرش ريسك كنيد . با احترام به خانواده همسرت با آنها برخورد كن و از خانواده ات بخواه كه در مورد زمان عروسي و تهيه خانه مستقل با خانواده همسرت مذاكره كنند و عجله هم نداشته باش .

[elina]

ممنون از راهنمایی شما

[elina]

به خدا مثل خر تو گل گیر کردم
از یه طرف میگم به شوهرم بگه من به نو اعنماد دارم و مطمئنم تصمیم درستی میگیری
از طرف دیگه بیشتر از چند ساعت نمیتونم اونجا رو تحمل کنم
تو رو خدا کمکم کنید

[honarmand]

خيلي رك و رو راست بشين با شوهرت صحبت كن بگو كه از اين شرايط راضي نيستي يك كم جدي باهاش صحبت كن طوري كه حساب ببره يك كم بترسه بهش بگو اگه قراره همين جوري ادامه پيدا كنه نمي توني تحمل كني

[elina]

ممنون از همگی
بالاخره موفق شدم
دوستتون دارم

[shad]

سلام الینا جان
واقعا خوشحالم که مشکلت حل شد، بهت تبریک می گم عزیزم
حالا بگو چطوری؟؟

[honarmand]

خيلي خوشحالم الينا جان كه به موفقيت رسيدي انشالله در تمام مراحل زندگي بتوني از مشكلاتت سرافراز و با خوشي بيرون بياي . ولي دوست من يك چيزو فراموش نكن " زندگي متاهلي با دوران مجردي خيلي فرق مي كنه و بايد خيلي مهارت داشته باشي كه بتوني راحت زندگي كني بايد كم سياست داشته باشي . سعي كن كمتر غر بزني و محيط خونه رو براي شوهرت مكاني امن و ارام بسازي تا شوهرت هيج را بهتر از ان نداند . صبور باش و هميشه به خدا توكل كن و ازش كمك بگير رد خور نداره حتما جوابتو مي ده فقط بايد خلوص نيت داشته باشي و باهاش دردو دل كني . اگه سعي كني هميشه شوهرت تو رو دوست داشته باشه و دوست داشتنش بيشترو بيشتر بشه همه كار برات مي كنه .
موفق باشي

[elina]

قرار شد اوایل شهریور عروسی کنیم 2 هفته اونجا باشیم و قبل از مهر بریم تهران
چون من اول مهر باید برم سرکار (مربی مهدکودک)
از لطف همتون ممنونم

[honarmand]

پس بالاخره همه چيز به خيرو خوشي تموم شد
يادت باشه باسه ما هم كارت دعوت بفرستيا
هر چند اون موقع اينقدر سرت شلوغه كه اصلا يادت به ما نيست
پيشاپيش بهت تبريك مي گم

اينها هم برو بچ همدردي هستند سر ميز منتظر شام عروسي هستند
اي بابا مثل اينكه از شام خبري نيست
ولش كن كادومون و بديم و بريم

[elina]

ممنون هنرمند جان
از لطف همتون ممنونم
حتما" واستون کارت میفرستم شاید لااقل اونجا همه همدیگرو ببینیم