سلام
من یه دختر 24 ساله هستم که از سن 18 سالگی شاغل شدم. از همون موقع کمک خرج خانواده ام بودم . به غیر از خودم یه خواهر و برادر کوچکتر همراه با پدر و مادرم زندگی میکنیم . پدرم از کار افتاده است . دو سال پیش برادرم که از من بزرگتر بود فوت کرد تا وقتی که اون زنده بود حال و روزمون خیلی خوب بود با کمک هم زندگی رو می چرخوندیم از موقعه ای که اون رفت حال و روزمون خیلی بد شده ... خیلی داغونم .... بخدا دیگه خسته شدم از صبح تا شب کار میکنم به زور میتونم خرج خونه ، اجاره و قسط و ..... رو تامین کنم تازه سر ماه یه چیزی هم کم میارم ... زندگی برام خیلی سخت شده ... خیلی افسرده ام از اول ماه به فکر اینم که آیا از پس همه مخارج بر بیام یا نه ؟تا آخر ماه دوباره همونطور .. البته خدا همیشه باهامه به بزرگی خودش من همیشه وجودشو حس میکنم هیچ وقت تنهام نذاشته.... ولی من هم واسه خودم آرزو دارم از همون بچگیم آرزو داشتم تا جایی که بتونم درسمو ادامه بدم خدا رو شکر در کنار کارم تونستم با بدترین شرایط فوق دیپلممو بگیرم بعد از اون هم واسه کارشناسی چندین بار ثبت نام کردم و هر بار هم قبول شدم ولی بخاطر دیگر مشکلات مالیم نتونستم درسمو ادامه بدم از یه طرف هم حاضرم بمیرم ولی پدر مادرمو ناراحت نبینم ........ با بدترین شرایط روحی که داشتم ولی جلو پدر مادرم خودمو خوشحال نشون دادم و صدام در نیومده ...... بخدااااااااااااا دیگه خسته ام ..... حسرت یه شب رو بدون اینکه بدون فکر و خیال بخوابم تو دلم مونده ... بهترین شرایط ازدواجم رو هم بخاطر شرایط خونواده از دست دادم به این نتیجه هم رسیدم که اصلا به ازدواج فکر نکنم ..... خواهش میکنم راهنماییم کنید که چیکار کنم .. دیگه مخم کشش نداره صبرم تموم شده ..فقط میخوام انگیزه ادامه دادن به این وضعیتو داشته باشم چیکار کنم؟؟
از همتون التماس دعا دارم که خدا بهم صبر بده بتونم زندگیو رو بچرخونم و همیشه دل پدر و مادرمو شاد کنم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)