به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 بهمن 86 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1386-10-30
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    4,186
    سطح
    41
    Points: 4,186, Level: 41
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......

    همسرم متولد آذر 55
    من متولد اسفند 57

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 بهمن 86 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1386-10-30
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    4,186
    سطح
    41
    Points: 4,186, Level: 41
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......

    آرتميس جان از راهنمايي هايت ممنوم... ببخش كه مجبور شدم سريع بروم.....

    در ضمن من ظاهر روابط را با خانواده شوهرم حفظ ميكنم .. براي همين نمي خواهم با آنها وارد بحث شوم... من نمي توانم پدر شوهر 60 ساله ام را عوض كنم... اگر زرنگ باشم خودم وهمسرم را شايد بتوانم تغييردهم......
    البته در روابط ظاهرا خوب ... من تحت فشار رواني ام... من اذيت مي شوم .. خسته شده ام از بس هركاري آنها خواسته اند كرده ام... خانه فلاني برو.. به فلاني زنگ بزن... اينجا بيا .. آنجا را نرو... چرا اين را خريدي؟ .....
    خسته شده ام

  3. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......

    سلام مریم ،

    خیال می کنم وقتی آدم در شرایطی قرار بگیره که نتونه با همسرش احساس یکی بودن کنه و زندگی خودش رو تحت تاثیر فشار بدونه واقعا احساس خستگی و دلزدگی می کنه ... اما فکر می کنم تو باهوش تر ، قوی تر و با تدبیرتر از اون هستی که بخوای اجازه بدی این احساس زندگی تو رو فلج کنه . این طور نیست ؟

    معمولا وقتی که ما ناراحت هستیم همه اتفاقات و مسائل پیرامونمون رو از دریچه ی همون غم و اندوه می بینیم . یعنی حساسیتهامون بیشتر می شه و حتی گاهی واقعیتها رو ندیده می گیریم یا در صحبت از غم ، اندوه و تنهاییمون غلو
    می کنیم ...
    بهترین راهی که شاید بتونه این وضعیت رو تغییر بده اینه که سعی کنیم مرز واقعیتها و احساساتمون رو تفکیک کنیم و بعد تلاش کنیم بهترین راه رو پیدا کنیم . ..

    مریم جان ،
    نگفتی تاحالا در مورد احساسات و افکارت با شوهرت حرف زدی یا نه ؟ آیا تا حالا از اینکه دوست داری روز تولدت یادش بمونه باهاش صحبت کردی یا نه ؟ و اگر اینکار رو کردی چطوری ؟ و عکس العمل او چگونه بوده ؟ ...

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 بهمن 86 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1386-10-30
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    4,186
    سطح
    41
    Points: 4,186, Level: 41
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......

    اوايل ازدواج مرتب برايش كادو مي خريدم.... حتي يك ليوان تزييني برايش خريدم كه رويش عدد 6 يعني روز تولد من بود.... بهش هم گفتم اين را خريدم تا روز تولد من يادش بمانه... گفتم يك شاخه گل همين .... كادوي گرا نقيمت نمي خواهم ... فقط برايم مهم است كه اين روز را فراموش نكني
    در مورد افكارم بارها با او حرف زدم .... اما او سكوت مي كند و ترجيح مي دهد بخوابد.......... اگر هم من زياد حرف زدن را ادامه بدهم و او مرا بدهد ..كار به دعوا مي كشد .... او به احساسات من اهميتي نمي دهد....

  5. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 بهمن 86 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1386-10-30
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    4,186
    سطح
    41
    Points: 4,186, Level: 41
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......

    او فقط به پول... غذاي سروقت ... اهميت مي دهد

  6. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آذر 96 [ 14:31]
    تاریخ عضویت
    1386-10-22
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    14,912
    سطح
    79
    Points: 14,912, Level: 79
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 438
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    625

    تشکرشده 691 در 187 پست

    Rep Power
    47
    Array

    RE: براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......

    سلام مریم جان
    ....الان فرصتی نیست ولی این رشته سر دراز دارد:P
    ....بیشتر با هم خواهیم بود ...یه نکاتی رو اگه بدونید راحت تر با این قضیه مواجه خواهید شد....و قدرت جذب شما هم متفاوت از این خواهد شد...
    شما حتما شنیدن دارید....
    ادبیات جالبی دارید...:D

  7. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 بهمن 86 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1386-10-30
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    4,186
    سطح
    41
    Points: 4,186, Level: 41
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......

    من در مورد احساساتم غلو نمي كنم..... من داستان تلخي از گوشه اي از زندگيم را تعريف كردم.... لحظه به لحظه عين واقعيت..........من دلم نمي خواهد يك مرد بي سواد كه احترام بزرگي خود را نگه نمي دارد... دز مورد خصوصي ترين مسايل زندگي من دخالت كنه..... پدر من مردي نجيب و سنگين بود... اگرچه راهنمايي مي كرد اما هيچگاه با مسايل ريز زندگي من كار نداشت ... به نظر من آنهايي كه با مادر شوهر مشكل دارند، وضعشان بهتر است چون لا اقل با يك زن طرف هستند نه يك مرد زورگو..... البته مادر شوهر من پشت آن ظاهر مظلوم .... ... ( گزارش كاملي به پدر شوهرم مي دهد) .....
    من دلم نمي خواهد مردي را ببينم كه در حضور من دايم به پدر من كه كاري با او نداشت، فحش مي دهد.
    پدر من الان مرده است .... من دلم نمي خواهد او بي پدري مرا به رخم بكشد..... من فقط نمي خواهم او را ببينم......
    پدر شوهر من به جزئيات زندگي خصوصي من ، كار دارد........... مي فهميد يعني چه؟

  8. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 بهمن 86 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1386-10-30
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    4,186
    سطح
    41
    Points: 4,186, Level: 41
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......

    من همانند خانواده ام ذاتا آدم آرام و سنگيني هستم و با وجود محرم بودن پدر شوهر ، من هميشه جلوي پدر شوهرم روسري سر مي كنم....
    در اوايل ازدواج ، يكبار موهايم را هاي لايت كرده بودم... كمي موهايم از روسري بيرون آمده بود ....
    پدر شوهرم مي داني چي گفت .... پير شدي ؟ موهايت سفيد شده..؟
    من از اين شوخي هاي سبك او خوشم نمي آيد ..... خوشم نمي آيد ، مرد در كارهاي زنانه دخالت كند..... (راستش پدر من و در حال حاضر همسرم ، از اين اخلاقها ندارند)
    راستش اگر مادر شوهرم به من مي گفت غلط كردي موهايت ر ارنگ كردي .... آنقدر ناراحت نمي شدم كه شوخي سبك پدر شوهرم ، مرا ناراحت كرد.....

    البته شوخي هاي از اين دست شوخي در اماكن عمومي و در مقابل غريبه ها ( پسرخاله هاي همسرم) ، زياد به ياد دارم......
    بعضي از رفتارها و حرفهاي او را رويم نمي شود ، بگويم.....
    او روش برخورد با يك دختر را نمي داند .... وقتي به او زياد احترام مي گذارم و هرچه مي گويد انجام ميدهم ... مثلا مي خواهد به من محبت كند و با من شوخي مي كند....و تازه پدر شوهرم و مادر بزرگ شوهرم ، به من مي گويند: چرا از پدر شوهرت فاصله مي گيري و با او شوخي نمي كني!!!! اگر من از شوخي خوشم نيايد ، چه بايد بكنم؟
    چرا من بايد مطابق خواسته آنها ، بايد از شخصيتم هم چشم پوشي كنم؟
    آيا من برده و زر خريد خانواده شوهرم هستم...؟
    در دوستيها آدم اختيار كنار گذاشتن ديگران را دارد .... اما در مورد پدر شوهر، هر چند هم كه از رفتارش خوشت نيايد ، باز مجبور به ارتباط هستي ......


    همسرم نمي بيند نمي شنود و مي گويد چرا از آنها ناراحتي؟ آنها كه كاري نمي كنند.......

  9. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آذر 96 [ 14:31]
    تاریخ عضویت
    1386-10-22
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    14,912
    سطح
    79
    Points: 14,912, Level: 79
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 438
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    625

    تشکرشده 691 در 187 پست

    Rep Power
    47
    Array

    RE: براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......

    با سلام خدمت مریم خانم
    تمام مطالب ها رو خوندم....
    به شما به خاطر این احساس راحتی که در بیان مطالب دارید تبریک میگم...بسیار مفصل مرقوم فرمودید...
    از متون مشخصه خیلی در تنهایی و خلوت خودت به این مسائل فکر کردی و بسیار اذیت شدی...
    هنوز نیاز به شنیده شدن داری.....
    دختر گلم...عزیزم...
    این قبیل مشکلات درزندگی ها وجود داره ولی مهم اینه که تا جایی که از دست ما برمیاد برای رفع اون وبهبود کیفیت زندگی تلاش کنیم ....
    همه ما در زندگی داغ عزیز ترین کسانمونو شاهد بودیم ولی زندگی ما متوقف نشده و حتی علامت سوالی در اذهان به وجود اومده که بنا به فرمیاش ائمه اطهار عبرت بگیریم و از این مسئله به سازندگی خودمونو بیشتر تفکر کنیم...
    پس صبور باش
    من فکر میکنم خانواده شما و همسرتون از نظر شیوه مدیریتی خیلی متفاوت بودند و این مشکلات اخیر شما هم از همین قضیه ناشی شده...
    مواردی رو که مطرح کردید البته که برای یه دختر جوان با این همه احساس و باهوش و برون گرا باعث رنجش بشه....اما اونقدر من در ادبیات منشی و ارتباطی شما رو غنی دیدم که تصور میکنم با کمی هوشیاری راحت بر این مسائل فائق شی.....:D
    دخترم...گلم...
    اونقدر به کاری که در زندگی انجام میدی اعتماد داشته باش که اجازه ندی حتی کسی به غرض چیزی به شما گفت آزرده شی...در حالیکه دید خودتم باز نگر داری...و از قضایا جنبه منفی اونو در نظر نگیرید...مثلا گفتن این عبارت پدر شوهرتون که پیر شدی....شاید یه وسیله ارتباطیه....میخواد نظرشو بگه ....همین که بیتفاوت نبوده برات مهم باشه....اگه همینو پدر خودت میگفت چه برخوردی داشتی؟و چطور به قضیه نگاه میکردی؟
    سبک مدیریتی خانواده همسر شما مبتنی بر پذیرفتن پدر خانواده به عنوان مرکزیت قدرته....اعتماد به نفس ایشون و قدرت مدیریتی و احتمالا موفقییتهاشون در زمینه هایی باعث شده خانواده اعتماد زیادی به ایشون داشته باشن...شما هم اعتماد کنید...یقینا شما هم اگر در زندگی مشکلاتی براتون پیش بیاد ایشون اولین کسی خواهد بود که به یاری شما خواهد آمد..
    من یقین دارم ایشون شما رو خیلی دوست داره چرا حقیقتا دوست داشتنی به نظر میرسید...من اصلا کارایی رو که به هر حال باعث کدورت بشه تایید نمیکنم...ولی میخوام وجود توی نازنین وزندگی قشنگت که با این زیبایی برای خودت درست کردی آسیبی نبینه...لذا دید خودتو کمی عوض کن به این ترتیب که من توانمند تر از اونی ام که گفته کسی لبخند روی لب منو بخشکونه...
    در امورات مالی هرگز وارد بحث با همسرتون نشید...هرگز....نتیجه عکس میده:P گلم....از اینکه شما هم در زندگی تلاش میکنید خسته نشید به زودی آسایش این کارتو خواهی دید ولی مراقب باش زمانی که آسایش به سراغت میاد آرامش بیشترین داشته تو باشه....
    سعی کن با خانواده شوهرت تعاملات خودتو بیشتر کنی....
    ببین دخترم واقعیت اینه که دختران جوان سیاست ندارند ولی گذشت دارند...شما اولویت رو رو بر عکس کنی زودتر به هدفت میرسی(اول سیاست بعد جنبه های دیگر)...شما در هفته گاهی بدون همسرتون به منزل خانواده همسرتون برید...بیشتر جانب خانواده همسرتونو بگیرید تا خودت و رابطه دونفریتونو.....در بعضی موقعیت ها از پدر شوهرتون دفاع کنید....با این کار جایی برای هیچ خلاء عاطفی باقی نخواهد ماند....
    دخترم...من میخوام تو زود به هدف برسی...راهش از این مجموعه که عرض کردم بیرون نیست.....
    در رابطه با همسرتونم :مردان ایرانی قبل از ازدواج تصوراتی از ازدواج دارند مثلا ازدواج کنند با همسرشون خوشبخت شن و این خوشبختی رو به تمام اعضاء خانواده ابلاغ کنند .طبیعتا با این شرایط پیش اومده روحیه ایشون هم کسل شده ولی از فرط علاقه به شما با شوق داره هنوز تلاش میکنه.....
    زرنگ باش و تیز بین...به همسرتون بگید مادر شما از چه عروسی خوشش میاد؟....لب به سخن خواهد گشود.....و بحثو شما با سوال کردن ادامه بده....بذار همسرت فقط صحبت کنه...این کار باعث رضایت ایشون میشه...بحث از خانوادش در ارتباط با شما....
    چند نکته هم در ادامه مطالب خواهم آورد....
    موفق باشی دختر برون گرای و مهربان من

  10. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 87 [ 17:01]
    تاریخ عضویت
    1386-9-22
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    3,862
    سطح
    39
    Points: 3,862, Level: 39
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 32 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......

    سلام به همگي بخصوص فاطيما(psy133) (مطالبتون بسيار زيبا و اموزنده بود)با اجازه چند نكته ديگه رو هم بهش اضافه ميكنم
    مريم عزيز خيلي دلم ميخواست تو ماجراي فوت پدرتون دركتون كنم راستش رو بخواي تصورش هم برام غير ممكن بودولي براتون ارزومي كنم كه شخصي كه ميتونه برات تكيه گاه بهتري باشه رو زودتر ببينيد.
    در رابطه با چند تا از مطالبتون نظرم رو ميگم:
    1-واژه ي اجبارتون كه بارها و بارها ازاون استفاده كرديد:دوست عزيز ما مجبور به انجام هيچ كاري نيستيم بلكه د ر شرايطي متفاوت از شرايط معمول زندگي دست به عاقلانه ترين انتخاب ميزنيم(بين رفتن به خونه ي پدرشوهر يا قهر با همسر يكي رو انتخاب ميكنيم و...)چه قدر زيباتر ميشه اگه پيامد انتخابامون رو هم خودمون به عهده بگيريم يعني اگر كسي چيزي گفت كه با مزاج ما سازگار نبود بدونيم كه اين بخاطر انتخاب من كه بوجود اومده.
    2- محبت و ابراز علاقه هميشه دادن يك شاخه گل-دادن كادو و يا گفتن جملات زيبا و رمانتيك نيست(اگه به اين صورت باشه قطعا ميتونه زيباتر بشه).حتما شما خيلي بيشتر از ما در مورداولين حقوق همسرتون و يا قرض 22 ميليوني به پدر شوهرتون و...فكر كرديدو اينكه چرا بهتون چيزي نگفته و ازتون پنهون كرده؟! شايد همسرتون نخواسته شماهم از انتخابي كه اون داشته اذيت بشيد و اين يعني :
    محبت وابراز علاقه وشايد هم نوعي اعتراف به انتخاب اشتباهش.(اگه احساس ميكرد انتخابش درست حتما مي اومد و با افتخار بهتون ميگفت)
    نوع برخورد شما با انتخابهاي همسرتون خيلي مهم اينكه شما به انتخابهاي همسرتون احترام بذاري و سعي كني دركش كني يا از موضع مخالفت باهاش برخورد كني دقيقا تعيين كننده رفتارهاي بعدي همسرتون با شما ست.
    شايد اگه تو ماجراي اولين حقوقش سعي ميكردي خودت رو جاي همسرت بذاري (لذت دريافت اولين حقوق ونقشه هاي زيادي كه برا خرج كردنش داشتي)تصور كن تحت چنين شرايطي يكي از عزيزترين كسات مي اومد و ازت تقاضاي پول ميكردخودت چكار ميكردي؟!و سخت تر وقتي ميشه كه بدوني فقط تو نيستي كه تو اين پولها سهم داري ديگه حالا يك شريك زندگي هم كنارت.
    3- در رابطه با كادو دادن لطفا يه چند لحظه خودت رو جاي همسرت بذار(بهت كادو ميدم تازه رو كادوم تاريخ تولدم رو هم مينويسم تا تو هم روز تولدم يادت بمونه حالا بعدش هم خودم ميگم كه معني اون عدد چيه.اينكه ديگه كادو نميشه به اين كه ديگه نميگن محبت شايد اسم معامله خيلي بهتر باشه: بهت كادو ميدم تا كادو بگيرم تازه اگه يادت رفت حتما ياداوري ميكنم)اينجاي كار كه هيچ ابراز محبتي نبود من تورو بخاطر خودم كه ميخوام نه خودت.
    4-اما مريم عزيز مهمترين قسمت زندگي اينه كه ما خود حقيقي خودمون باشيم هر چيزي كه قبلا بوديم مهم نيست كه ديگرون در رابطه با ما چه نظري دارند چون اگه قرار باشه براي خوشايند ديگرون مريم تبديل به كس ديگري بشه اون موقع مريم هم از ديگرون انتظار داره كه برا خوشايندش تبديل به انسانهاي ديگري بشن(كادو ميديم تا كادو بگيريم واگه نگيريم بهمون بر ميخوره)
    نوشته بودي كه همسرت تمام سعيش اينه كه براتون خونه بخره و فكر ميكنه كه داشتن خونه برات خيلي مهم پيشنهاد ميكنم در رابطه با احساست نسبت به اينهمه احساس مسوليتش ويا احساساتت در رابطه با رفت و امد با خانواده شوهرت و اينكه تمام رفت و امد ها رو بخاطر همسرت كه انجام ميدي
    (اين ميشه محبت غير شرطي)و... باهاش صحبت كن و بذار همسرت احساس كنه كه كسي هست كه دركش ميكنه و اون رو بخاطر خودش كه دوست داره حتي اگر تصميم و انتخابهايي گرفت كه شما خوشتون نيومدولي مطمئن باش كه اون برا انتخابهاش دلايل زيباتري داره.

    نو شدن حالها...
    رفتن اين كهنه هاست.!


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. خسته شدم دیگه، تصمیمم رو برای طلاق گرفتم
    توسط maryamhasani در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 32
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 مهر 94, 21:13
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. تصمیمی که گرفتم درسته؟
    توسط mosaferkhaste در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 اردیبهشت 90, 10:17
  5. +براي ما تصميم نگيريد ... بگذاريد مستقل باشيم......
    توسط مريم در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: چهارشنبه 20 شهریور 87, 16:38

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.