به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 33 , از مجموع 33
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 مرداد 89 [ 20:55]
    تاریخ عضویت
    1389-3-10
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,995
    سطح
    26
    Points: 1,995, Level: 26
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    مریم جان چه کردی؟به مشاور مراجعه کردی؟بیا و از تصمیماتت بگو

  2. #32
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    سلام دوست عزیز. من واقعا نمی دونم باید چی بگم ,بگم به همسرت بگو, شاید عواقب خوبی نداشته باشه و روش بیشتر تو روت بیشتر باز بشه و علنی این کار و بکنه و احتمالا غرورشم جلوی تو می شکنه. بگم با اون دختر صحبت کن و از طریق او به همسرت انتقال بده که فهمیدی شاید این خودش راه ارتباطی بین اونا رو باز بکنه مضاف براینکه اون دختر گناهی نداره و الان محل شوهرت نمی ذاره. بگم با خانواده ها صحبت کن, نمی دونم شاید این راهم درست نباشه.
    تو یا زندگیت دوست داری یا نداری در حالت اول
    اگه بخوای زندگیت و نگهش داری تنها راهت اینه که سکوت کنی, صبر کنی و به این فکر کنی که اون دختر هم بالاخره ازدواج می کنه و دیگه شوهرت از فکرش بیرون میاد. ضمن اینکه به قول دوستان بالا تو از همه به همسرت از لحاظ جسم نزدیکتری پس می تونی با راهکار هایی که مشاور بهت می ده روحی هم نزدیک بشی.
    و اگه زندگیت و دوست نداری و از شوهرت متنفر شدی از طلاق نمی ترسی از بیوه شدن و برگشت به خانه پدری نگران نیستی پس می تونی همه چیز رو علنی کنی احتمالا شوهرت اولش خجالت زده می شه و بعد شایدروابطش و علنی کنه و یا ممکنه هر اتفاق دیگه ای بیفته.
    نمی دونم خداییش شرایطت سخته. اما می تونی صبور باشی و به این فکر کنی که شاید خیلی از مردا قبل از ازدواج دوست دختری داشتن منتها همسراشون خبر ندارن اما تو چون فهمیدی بهت فشار میاد. سرت و گرم کن. تحصیلت رو اگه میتونی ادامه بده. هنری بیاموز. و به شوهرتت به مرور ثابت کنه که شاید تو از اون دختر خیلی هم سرتر باشی اما اون چشمم به خاطر عشق کاذبی که داره ایرادات اون خانم و نمی بین
    اینم بگم که خدا با توست پس به خودش توکل کن و دعا کن. و مطمئن باش که روزی شوهرت پیش وجدان خودش شرمنده خواهد شد.
    [size=medium][size=small]اگر قلوه سنگ های ته جوی نبود ، ترنّم زیبای آب را چگونه می شنیدیم و اگر سختیها ی زندگی نبود ، چگونه خوبیهای آنرا حس می کردیم [/size][/size]

  3. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 91 [ 06:01]
    تاریخ عضویت
    1389-6-11
    نوشته ها
    189
    امتیاز
    3,988
    سطح
    40
    Points: 3,988, Level: 40
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 162
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    562

    تشکرشده 569 در 128 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    مريم جون توي شرايط بدي هستي و فقط خودتو عذاب ميدي.ببين هميشه خداييم بالا سرمون هست كه مسئله هاي بندههاشو ببينه وصداشونو بشنوه پس تو با توكل به خدا و اميد به اون و صبر و تحمل ميتوني با خودت كنار بياي اگه ميتوني كه بهترين راه رفتن پيش روانشناس باليني يا مشاوره خانواده س البته به نظر من بهترين مشاوره خود آدمه حالا اگه تونستي كه يه سري بزن اگه هم نشد.سعي كن با همسرت صحبت كني نه اينكه جريانو به روش بياري نه اما صحبت و با تعريف و تمجيد ازش (نه تعريف بي خودي سخن گفتن راجع به حسن هاي مثبتش)بعد بهش بگو فكر نميكني اگه بهم نزديك بشيم يا اگه رفتارت باهام گرمتر باشه زندگي بهتري ميتونيم داشته باشيم و اينكه اگه ما به رفتاراي هم كاري نداشته باشيم از هم فاصله ميگيريم بگو زندگيمونو دوس دارم نميخوام اينطور بدون شور هيجان بگذره ميخوام واسه زندگيمون انرژي صرف كنم ببين ازت ميخوام يه خورده منطقي تر فكر كني اين زندگي مال هردومونه هر دو به يه اندازه سهم داريم اگه به اين شيوه راضي هستي اما من راضي نيستم دوس دارم بيشتر وقتمو باهات بگذرونم و........... اينم يادت باشه هميشه به پيروزي فكر كن اين يه مسئله نه مشكل كه با توكل به خدا حل ميشه مريم جون فقط سعي كن خودتو هرچه بهتر و زيباتر بيارايي بايد بتوني كمكش كني گذشته رو فراموش كنه [size=xx-large]با توكل به خدا


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.