به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 61
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي

    اولا شما سعي كن ديگه دسته چك نگير چون هميشه به افراد توصيه ميشه مراقب خرج كردن چك ها باشن...قانون چك در سالهاي اخير خيلي تغيير كرده مراقب باشيد...

    ثانيابه نظر من بشين تمام مخارج روزمره رو بنويس تا امار دستت باشه بعد يه روز بدون جنگ و دعوا بشين با شوهرت بررسي كن كه چه قدر از درامد خونه به دوش تو هست....اينطوري خودش هم متوجه ميشه كه چه قدر كمك بيخود به خانوادش و ...به هزندگيش ضربه ميزنه....

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 تیر 90 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1389-1-08
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,565
    سطح
    30
    Points: 2,565, Level: 30
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 15 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي

    سلام
    گلم من همه اين کارا را کردم نشستم همه قسطا را تا چتد ماه آينده روي برگه نوشتم .اما ميگه نميتونم بهپدر مادرم کمک نکنم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط پاييز باراني
    سلام
    گلم من همه اين کارا را کردم نشستم همه قسطا را تا چتد ماه آينده روي برگه نوشتم .اما ميگه نميتونم به پدر مادرم کمک نکنم.

  3. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي

    حالا هيچ كدوم از راهها به جواب مطلوب نميرسه پيشنهاد ميكنم با هر ترفندي كه ميتوني براي مشاوره با يه مشاور خانواده راضي ش كن...اگه دست رو دست بذاري اين پسر مهربون و خانواده دوست كار دست خودش و زندگيش ميده

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 تیر 90 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1389-1-08
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,565
    سطح
    30
    Points: 2,565, Level: 30
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 15 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Exclamation RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي

    سلام دوستان کسي مشاور خوب در شهر اصفهان سراغ داره شرکتي که من توش کار ميکنم . مشاوره زياد داره اما نمي خواهم کسي از محيط کارم مشکلمو بفهمه .

  5. کاربر روبرو از پست مفید پاييز باراني تشکرکرده است .

    پاييز باراني (سه شنبه 24 فروردین 89)

  6. #15
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي

    پاییز بارانی عزیز
    سلام
    به توصیه های نقاب گوش کردید؟
    ایشون خیلی خوب به شماراهنمایی دادند
    کجای کار هستی الان کدام مراحل رو گذروندی؟

  7. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 شهریور 90 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1388-11-20
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,753
    سطح
    32
    Points: 2,753, Level: 32
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 34 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي

    پاييز باراني عزيز
    سلام ،
    مشكلت رو خوندم درواقع بعضي از آنها شبيه مشكلات خودم هست . شوهرمن از اول فقط روزي 2يا3 نخ سيگارمي كشيد اونم هيچوقت تا الان جلوي من اينكارو نكرده ولي من همون اوايل ازبوي سيگار فهميدم كه سيگار مي كشه آخه من آلرژي بسيارزياد به بوي سيگار دارم وازسيگارمتنفرم . هرموقع به شوهرم مي گفتم سيگار نكش همين دونخي رو كه مي كشي بزار كنار . مي گفت خيلي راحت مي تونم اين كارو بكنم ولي من هميشه مواظبش بودم ، ونسبت بهش بدبين بودم تا اينكه كارم به اينجا رسيد . بهت پيشنهاد مي كنم كه سعي كن تا مي توني بهش محبت كن وباعشق و مهربوني ازش درخواست كن كه ديگه سيگارنكشه . اگه زياد بهش گير بدي ولج كني اونم بيشتر لج مي كنه . ازت خواهش مي كنم اشتباهات منو تكرار نكن . خيلي دوست دارم زمان به عقب برگرده تا بتونم اشتباهاتم رو جبران كنم . وسعي كن توي مسائل مالي زياد از خودت مايه نذاري كه براي شوهرت به صورت يه عادت دربياد وديگه كاري به خرج خونه و بقيه مسائل مالي نداشته باشه . اميدوارم كه موفق باشي وبتوني از پس مشكلت بربياي .

  8. کاربر روبرو از پست مفید عروسك تشکرکرده است .

    عروسك (سه شنبه 24 فروردین 89)

  9. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 تیر 90 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1389-1-08
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,565
    سطح
    30
    Points: 2,565, Level: 30
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 15 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي

    هر چي باهاش حرف ميزنم فايده نداره تازه بهم ميگفت عروس اولي گردنبندشو فروخته يک ميليون به مادر شوهرم کمک کرده . منم به شوهرم گفتم من تو طلاهاي هم عروسم هيج کمي نديدم آخه هم عروس من عادت داره هرچي طلا داره را همش استفاده ميکنه .ميگه چند ماه بهم کمک کن .
    نمي دونم بهش پول نمي دم عصبي ميشه .

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 تیر 90 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1389-1-08
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,565
    سطح
    30
    Points: 2,565, Level: 30
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 15 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي

    سلام دوستاي گلم دلم خيلي گرفته
    ديروز عصر تو خونه مادر شوهرم دعوامون شد اون آخر سر به پدر مادر م بد گفت واز اين حرفا منم به مادرش . من ديروز بهش گفتم نرو خونه مادرت اونم ميگفت بايد برم هم موهامو اونجا کوتاه کنم و تشکاي مامانمو بگيرم من ناراحت بودم وگفتم بهش احتياج دارم که بريم خونه و با هم بريم بيرون آخه آخر پدر مادرم به اتفاق فاميل دارند براي تفريح ميرند کاشان. شوهر من هم اون دو روز عصر کاره.چون تعطيلاتن عيد هم بخاطر شيفتي بودن اون جايي نرفته بوديم و منم اين اولين سالي بود که عيدها مسافرت نمي رفتم و خيلي ناراحت بودم . اما گفت ميره منم از سر کار با سرويس هاي اون شهر رفتم خونشون و بهش گفتم که سويچ ماشينو بهم بده. اما دعوامون بيشتر سر اين بود که دوباره يکي از دروغاشو فهميدم . بهم گفته بود که نزديک به 5 ميليون از دايي و عموش طلبکاره اما مادرش گفت همچين چيزي وجود نداره.وخيلي چيزاي ديگه مامانش کفت از اول زندگي چرا اينقدر دعوا ميکنيد منم گفتم آخه پسر شما همش به من دروغ ميگه شوهرم هم به من گفت که مثل بابات پولکي و خيلي حرفهاي بد تر ..خلاصه من از خونه زدم بيرون تا سه ساعت که به من زنگ نزد اونم وقتي ديدم چقدر بيخيال ، با کارت تلفن چند دفعه زنگ زدم به موبايلش گوشيو بر نداشت يه دفعه هم زنگ زدم خونه مادرش ککه مادرش برداشت و قطع کردم و تا بالاخره بهم زنگ زد اون موقع من ديگه تو آژانس بودم و ميرفتم شهر خودمون .بهم گفت بيا خونه و ازم معظرت خواهي کن گفتم نميام .من رفتم خونه و فکر ميکردم مياد خونه اما هر چي منتظر موندم نيومد . بارون بدي ديشب ميومد و من هم از سر درد و قلب درد داشتم ميمردم ساعت 11 بهش زنگ زدم ديدم خونه مادرش هنوز و خواب بوده بهش گفتم بيا خونه اما گفت نميام گفتم تنهام دق ميکنم تا صبح ميگفت تو بيا .گفت سرم درد ميکنه نميام 2 دفعه زنگ زدم هرچي بهش ميگفتم بيا نميومد . بهش گفتم تو غيرت نداري اگه نياي خونه زنت اينجا داره دق ميکنه حتي مادرتم نمي گه برو پيش زنت اگه نياي فردا صبح ميرم و تقاضاي طلاق ميدهم اماميگفت من اونجا ميخوابم خلاصه تا ساعت 12 که نيومد خونه بعد رفتم تو کارت تلفني شماره خونشونو گرفتم گفتم اگه نياي تا صبح تو خيابونم زير بارون خلاصه 15 دقيقه بعدش مادرش زنگ زد که اومد.
    شب اومد خونه اما نه سلام کرد نه حرفي زد رفت يه تشک برداشت و تو پذيرايي خوابيد بهش گفتم من فر دا صبح برم خونه مامانم اينا، گفتم يا بگو (بله يا نه) و لي اون اصلاً براش محم نبود و صبحم که رفت سر کار اصلاً بهم محل نذاشت. من ديشب به خانوادم چيزي نگفتم که دعوامون شد به نظر شما بگم؟ۀ
    خواهش ميکنم نظرتونون بگيد دارم ديونه ميشم امروزخودم مجبور بودم بيام سر کار عصر نميدونم چي کار کنم برم خونه وسايلمو بردارم برم خونه مامانم اين ...نميدونم مخم هنگ کرده .آقاي سنگ تراش کمکم کن؟

  11. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي

    آخه دختر خوب چرا اینقدر رفتارهای احساسی از خودت نشون میدی؟ می دونی وقتی نوشته هات رو خوندم، یاد دوران نامزدی خودم افتادم، اون موقع که پیش مادرشوهرم اینها با شوهرم دعوام میشد؟ اون موقعه که نمی اومد خونمون و باز به هزاران بهانه بهش زنگ میزدم و باز اون سرباز میزد و من بیشتر بیشتر از این که در حضور خانواده اش بهم بی اعتنایی و یا حتی تحقیرم کرده، ناراحت میشدم و باز از سر ناراحتی مدام ازش انتقاد میکردم و اون هم عصبانی تر و این چرخه ی معیوب باز و باز تکرار میشد؟! و من هر روز ناراحت تر و پریشان تر از اینکه این زندگی چقدر در حقم ظلم میکنه و من باید یه جوری از این زندگی فرار کنم؟!!!
    می دونم چه حالی داری؟ می فهمم که دیشب تا صبح چی کشیدی؟ و الان به این فکر می کنی که اگر امروز به خونه ی مادرم نرم، اون شاید دوباره این کارها رو تکرار کنه و یا شاید هم به این موضوع فکر می کنی که یه جورایی بخوای روی همسرت رو کم کنی و نشون بدی که می تونی بدون اون زندگی کنی و یا شاید هم در قلبت احساس می کنی که غرورت شکسته شده و باید یه جورایی تلافی کنی؟
    اما...
    اما دوست خوبم هیچ کدوم از این احساسات زود گذر نمی تونه شما رو به مقصد و هدف اصلی نزدیک کنه و همسرت رو به خونه ی شما و به محبت شما برگردونه و اون چیزی که میتونه این وسط به شما کمک کنه اینه که باور کنی این زندگی ارزشش رو داره که بخوای بخاطرش خودت رو کنترل کنی.
    پس در وهله ی اول به خودت مسلط باش، نیازی نیست به این فکر کنی که به همسرم زنگ بزنم یا نه و یا اصلا نیازی نیست که به این فکر کنی که اون چرا بهم زنگ نزد و یا به ماجرای دیشب! به نظر من امروز شما به خونه ی خودتون میرید، شام هم درست می کنید البته اگر می تونید که با هم غذا بخورید و به خودتون هم می رسید، کاملا در کمال آرامش! همسرتون که به خونه اومد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، اما خب اگر دوست دارید می تونید یه کم باهاش سنگین باشید، اما نه به صورتی که اصلا باهاش حرف نزنید، به رفتارهای خودتون هم دقت کنید نه به رفتارهای همسرتون، اگر واقعا می تونید امشب حرفی از مساله ی دیشب نزنید و سعی کنید که از روی محبت به همسرتون نزدیک بشید و بعدا توی یه موقعیت مناسب حتما با مهارت و سیاست مدارانه پای موضوع اون روز رو به وسط می کشونید و تنها هم از احساسات خودتون میگید، این که اون روز خیلی بهت احتیاج داشتم، اینکه دوست داشتم با هم باشیم، دوست داشتم با هم بریم کاشان، اینکه وقتی نبودی ترسیدم، اینکه چون فکر می کردم تو می تونی آرومم کنی دلم می خواست باهم بریم بیرون و تمام احساسات واقعی که داشتید رو براش بیان می کنید.
    مطمئنم که با این روش بهتر و زودتر به نتیجه ی دلخواهتون می رسید و البته می تونید خیلی زیرکانه حرف حساب و کتاب رو هم بکشید وسط بدون اینکه حرفی از پدر و مادر همسرتون به میون بیاد.
    شما باید بتونید که عاقلانه تر برخورد کنید تا همسرتون هم عاقلانه تر برخورد کنن.
    تمام سعیت رو بکن مطمئنم که می تونی

  12. 3 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (شنبه 28 فروردین 89)

  13. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 تیر 90 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1389-1-08
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,565
    سطح
    30
    Points: 2,565, Level: 30
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 15 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف با همسر و ماندن سر دو راهي

    سلام من چهارشنبه رفتم خونه باهام خيلي سنگين بود اول که بالش تو پتوشو برداشت و رفت تو يه اتاق ديگه خوابيد حالش خوب نبود . ساعت هشتو نيم بلند شد براش چايي درست کرده بودم وسوپ. بعدشم براش شام درست کردم بهم گفت چرا اومدي خونه نرفتي خونه بابات گفتم من خونه دارم .خلاصه معده درد داشت شبم با هم رفتيم دکتر اومديم خونه و شوهرم بعدش خوابيد.پنجشنبه شوهرم عصر کار بود. و من هم تنها خونه بودم وقتي زنگ ميزد ازم ميپرسيد بابات اينا کي ميان ميري خونشون .منم ازش مي پرسيدم برم يا نه .ميگفت هر جور دوست داري خيلي بهم برميخورد . چون نگفت بمون .شب خانوادم اومدن خونمون. و با هاش منطقي صحبت کردند و ازش سوال کردند اشکال کار کجاست اونم ميگفت اخلاق من بده و من به مادرش بي احترامي کردم .منم گفتم روزه اول من سه تا شرط برات گذاشتم دروغ بهم نگي اهل سيگار نباشي و سراغ دودم نري .حالابيخيال اين مسئله ميشم که چقدر در مورد اوضاع ماليت بهم دروغ گفتي اما خواهش ميکنم تو زندگي دروغ نگو . گفتم دلم شکسته محبت ميخواهم از تو و خانوادت . تا يادم نرفته اينم بگم که من پسر عموم و خانومش که نزديک ما زندگي ميکنند همون شب اومدند خونمون و جلو مامانم اينا گفت نمي خواهي ما را دعوت کني اصفهاني شدي مگه ؟(به شوخي )منم براي فردا ظهر دعوتشون کردم چون بعد از عروسي اولين نفري بودند که ما را دوت کردند و ما هنوز نتونسته بوديم دعوتشون کنيم. ساعت 12:45 اومدخونه و رفته بود دست و صورتشو بشوره دختر خاله‌اش به همراهش زنگ زد و گفت که مادر همسرم کار داره و من گفتم که شوهرم فعلاً نمي تونه جواب گوشي بده بعد ميگم زنگ بزنه . قراز شد گوشي به مادر همسرم بده که ايشون صحبت نکردند و خاله همسرم صحبت کرد و گفت براي فردا ظهر دعوتيد منم معضرت خواهي کردم و گفتم که براي فردا مهمون داريم . اما شوهرم وقتي کارش تمام شد اومد و گفت که بايد فردا بريم و منم بهش گفتم که فردا مهمان داريم و اونم ميگفت دعوتمون کردند من ميرم .

    ببخشيد بابت غلط هاي املايي .حواسم نبود چک کنم .
    شب بعد از صحبت کردند شوهرم گفت اگه اخلاق تو درست نکردي برو خونه بابات چون خيلي غر ميزني منم گفتم تو دروغ نگو وسيگار نکش منم اخلاقم خوب ميشه . . خلاصه فردا شد و مهمون دعوت کردم و جلوي پسر عموم و خانومش خيي هواي شوهرمو داشتم و بهش ميرسيدم . ....
    راستش ديشب که شوهرم اومد و خونه و باهاش خوب حرف ميزدم وسط حرفا ازش پرسيدم که کي سيگارشو ترک ميکني . اون در جوابم گفت بايد فکرامو بکنم منم گفتم يه فرصت يه ماهه بهت ميدم که بين زن و زندگيت و سيگار يکي انتخاب کني اونم گفت اول سيگار دوم سيگارو سومي نگفت اشک تو چشام جمع شده بود وقتي ديد خيلي ناراحت شدم گفت بين پيپ و قليون و سيگار يکيو انتخاب کن گفتم هيچکدوم گفت نميشه . خلاصه اينطور که فهميدم همسر من اهل ترک کردن سيگار نيست به نظر شما چي کار کنم .


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.