نميدونم با وجودي كه عزيزترين فرد زندگيم مادرمه ولي اينقدر با هم دعوا داريم.
اصلا كوچكترين حرف مادرم ميره روي اعصاب من.
در هر موردي .
بعد دعوا من شديدا از دست خودم عصباني ميشم و ناراحتم و عذاب وجدان دارم ولي مادرم فرداش يا تا چند وقت ديگه همش همون حرفامو تحويلم ميده.
براي مثال مادرم خيلي اصرار به درس خواندن من داره بعضي وقتا اينقدر به من فشار مياد كه شروع به دعوا ميكنم و مادرم تا چند روز ديگش ميگه تو ديكه دختر من
نيستي .درس خوندنت براي من نيست كه براي خودته .
يا مثلا اگر كسي در اشناها ازدواج كنه و مادرم بگه خوشبحال فلاني دخترش رو شوهر داد و راحت شد،همين جمله باعث يه دعواي شديد ميشه.
ويا هر مسئله ي ديگه.
نميدونم جرا اينقدر حساسم و زود رنج.
چه كار كنم.؟
اينقدر روي خودم فشار حس ميكنم.
احساس ميكنم اضافه هستم تو خونه و هر حرفي هر كسي ميزنه منظورش به منه.
خيلي دلم ميخواد خونسرد باشم نميشه.
مادرم همون لحظه حرفي نميزنه ولي بعدش مدام متلك ميگه و اون موضوع رو كش ميده تا دوباره من باهاش دعوا كنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)