به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 فروردین 95 [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1391-6-22
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    2,870
    سطح
    32
    Points: 2,870, Level: 32
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بعد 5 سال داره همی چیز تموم میشه.. خاطره هاش نمیره از ذهنم :(

    یه مختصرس از تایپیک قبلیم میگم :(
    5 سال با کسی دوست بودم بخاطر یه سری تغییرات منفی که تو ظاهرو برخورداش ایجاد شده بود دو دل شده بودم واسه ازدواج باهاش. خواستگاری هم اومدن.
    الان مشکل اینجاست که باباش به نظر خیلی زیاد دخالت میکنه.آدم قدی هم هست و اگه کسی نظرشو قبول نکنه انگار بهش بی احترامی شده.یه مرد سالار واقعی.
    مثلا.دوستو میدونست من جلسه خواستگاری چی میخوام بپوشم.اصلا خودش پیشنهاد داده بود.باباش بعد جلسه گیر داده که لباسش مناسب نبود. هر چی هم بهش گفتن فلانی خودش گفته بود و اون میپسنده قبول نکرده.

    یه هفته ای هست ازش خبر ندارم ولی این جوری که فهمیدم،باباش با اینکه من برم سر کار و بخوام ادامه تحصیل بدم. یا اینکه محل زندگیمون یه شهر دیگه باشه مشکل داره.. چیزایی که ما با هم حلش کرده بودیم..
    چند روزه داره با باباش بحث میکنه.ولی از حرفاش چیزی به من نگفته.تقریبا خودشم دیگه نا امید شده.. خیلی هم ناراحته..
    امروز جزوه ها و کتابای ارشدمو در آوردم که بخونم :( هرچند دیر شد.. یکی یکیشونو که در میاوردم... یاد اون می افتادم :(
    پارسال چه روزایی که بخاطر من از تایم نهار و استراحتش میزد از 12 تا 2 میرفت دنبال جزوه ها و کتابای من و واسم پستشون میکزد.. :( چند بار واسه یه کتاب بنده خدا پا میشد 2 ساعت مرخصی میگرفت میکرفت.. :(
    رو خیلی هاشون واسم یه چیزایی نوشته.. دیدمشون و خوندمشون.. ولشمو کردم.پاشدم :(

    نمیدونم از گفتن این حرفا خودم هم چی میخوام.. درد ودل یا راهنمایی.. :(

    راستی fm.mohajer گلم. خیلی دوست دارم.مرسی بابت همه کمکات :-*

  2. کاربر روبرو از پست مفید S_H تشکرکرده است .

    S_H (چهارشنبه 26 مهر 91)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 91 [ 14:32]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    1,931
    سطح
    26
    Points: 1,931, Level: 26
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بعد 5 سال داره همی چیز تموم میشه.. خاطره هاش نمیره از ذهنم :(

    من تجربه خودمو میگم بهت...
    منم همینجوری تو شرایط تو بودم .. چون دوسش داشتم قبول کردم با دخالتای باباش .. اما بعد عقدم تمومی نداشت
    بعدا بیشتر به حرف باباش گوش میکرد چون دیگه از من خیالش راحت بود فکر میکرد سلطه داره.....
    تا وقتی باباش باشه نمیتونه حرفشو گوش نده چه بد چه خوب..
    یه دعوای بزرگ پیش اومد . الان بعد اون دعوا 1 سال و نیم که نیومد سراغم .. با اینکه میدونم دوسم داشت اما باباش انقدر بد میگفت از ما که دیگه خودش نمی تونست تصمیم بگیره..
    الانم فهمیدم که دوسم داره ... اما باباش میگه حرف حرف منه.... کار خودشم کرد....
    تا چند روز دیگه هم جدا میشیم بر خلاف میلمون ...
    من دقیقا چیزایی که گفتی تو دوستی و خواستگاری و .. با هاش داشتم....
    من فقط خواستم این تجربه رو بدونی همین ..


  4. 3 کاربر از پست مفید so0zi94 تشکرکرده اند .

    so0zi94 (دوشنبه 15 آبان 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 فروردین 95 [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1391-6-22
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    2,870
    سطح
    32
    Points: 2,870, Level: 32
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بعد 5 سال داره همی چیز تموم میشه.. خاطره هاش نمیره از ذهنم :(

    مرسی دوست عزیزم که تجربه خودتو گفتی بهم و متاسفم واسه اینکه اینجوری شد واست..
    ایشاا.. هرچی صلاح زندگیته پیش بیاد..
    من کوتاه نمیام بخاطر دوس داشتنش. چون به قول تو میدونم اگه الان کوتاه بیام باباش همینجوری میخواد تو مسائل زندگیمون دخالت کنه :(
    حتی درباره همون لباس هم که اصلا واسم مهم نیست هم نمیخوام کوتاه بیام.فقط واسه اینکه اگه وصلتی شد باباش بدونه حق دخالت تو مسائل شخصی زندگیمونو نداره.. هر چند با این وضع فکر نکنم به اونجا برسیم..
    الان من چطوری با کتابا و جزوه هایی درس بخونم که تک تکشونو اون گرفته واسم.. تک تکشونو میدونم کی و تو چه شرایطی رفت دنبالش :(
    سخته دیدنشون و تمرکز کردن رو درس :(

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 دی 92 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-12-10
    نوشته ها
    251
    امتیاز
    2,517
    سطح
    30
    Points: 2,517, Level: 30
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,315

    تشکرشده 1,426 در 250 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: بعد 5 سال داره همی چیز تموم میشه.. خاطره هاش نمیره از ذهنم :(

    [quote='S_H' pid='236928' dateline='135046

    راستی fm.mohajer گلم. خیلی دوست دارم.مرسی بابت همه کمکات :-*
    [/quote]


    سلام عزیزم اصلا ندیده بودم تاپیک زدی چه طوری خوبی؟ازت بی خبرم ؟چیکار میکنی؟


  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1391-2-28
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    925

    تشکرشده 957 در 224 پست

    Rep Power
    44
    Array

    RE: بعد 5 سال داره همی چیز تموم میشه.. خاطره هاش نمیره از ذهنم :(

    دوست عزیزم سلام ..
    میخواستم بپرسم چرا با خودش صحبت نمیکنی ؟! چرا بهش نمیگی ازش توقع داری اون مرد زندگیت باشه نه پدرش ؟!!
    بهش بگو وقتی میبینم پدرت هنوز چیزی نشده داره جای تو تصمیم میگیره و دخالت میکنه تو زندگیمون ناراحت میشم .. من دوست دارم بتونم تو هر شرایطی بهت تکیه کنم و خیالم از بابت تو راحت باشه .. اگر الان نتونی جلوی دخالتهای بی جای پدرت رو بگیری بعدا چه طور از پس مشکلات بزرگتر برمیای ؟! من دارم با تو ازدواج میکنم نه پدرت ! و دوست دارم که دوتایی با هم همه ی تصمیماتمون رو بگیریم ..
    موفق باشی عزیزم ..


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ** برای رسیدن به همه چیز باید از همه چیز گذشت **
    توسط فرشته مهربان در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 خرداد 95, 21:17
  2. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 تیر 94, 01:23
  3. لبریز از ترس
    توسط سارا بانو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 اردیبهشت 91, 19:11
  4. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 06 آذر 89, 16:00

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.