به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 87 [ 21:38]
    تاریخ عضویت
    1387-7-25
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    3,248
    سطح
    35
    Points: 3,248, Level: 35
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Arrow دوست دارمبا دختر داییم ازدواج کنم اونم میدونه ولی ...

    سلام خدمت همه دوستان
    معرفی کامل خودم
    افشین ، 22 ساله ، فرزند اول خانواده ، ساکن رشت ، دانشجو (یک ترم در دانشگاه معدل 19.34 و معدل کل فوق دیپلمم 17.40) ، دارای ضریب هوشی بالا ، ورزشکار (کشتیگیر و بوکسور) ، خوش اخلاق ، شاد ، کمتر از بقیه مردم ناراحت و عصبانی میشم ، تا حالا با هیچ دختری رابطه نداشتم(البته از کوچیکی میگفتم فلان دختر(الهام) رو میخوام که هرگز هم نخواستم وبهش نگفتم)
    و مسلط به هوای نفس

    معرفی دختر داییم
    سارا ، 21 ساله ، فرزند آخر خانواده ، ساکن قزوین ، دانشجوی روانشناسی ، دارای ضریب هوشی بالا ، خوش اخلاق ، شاد ، اطلاعات دیگری در دست نیست ولی بعضی موقع به صورت محسوسی به نقطه ای خیره میشه

    شرح موضوع
    بذارید خودمونی صحبت کنم(بنویسم)
    عید امسال بود که داشتیم چند ماشینی از جایی به خونه مون میومدیم(داشتم بستنی برای همه میخریدم که دختری خوشگل از بقلم رد شد که من توجهی به او نکردم) سارا متوجه شد وبهم گفت بچه مثبت که
    خلاصه وقتی اومدیم خونه سر بلوتوث دادن چند تا آهنگ شماره تلفن خودم رو بهش سند کردم(پسر امه افشین ) که بسیار شگفت زده شد
    دو ماهی از اون قضیه گذشت که حالا نوبت ما بود بریم خونشون(قزوین) که اونجا بود که 10 دقیقه مونده بود به خداحافظی شماره موبایلش رو ازش گرفتم و فهمیدم که چند روز دیگه جشن تولدشه
    خلاصه روز تولدش بهش یه اس ام اس تبریک تولد فرستادم (تا اینجای کار عاشقش نشده بودم و غقط میخواستم کاری کنم که فکر نکنه ما هیچی ندیده ایم(میخواستم بهش ثابت کنم که اونجور اونجور هم بچه مثبت نیستم))
    از وقتی که بهش اس ام اس دادم کم کم بهش علاقه مند شدم ولی نمیخواستم رابطه خانوادگیمون بهم بخوره
    یه ماه بعد دوباره یه اس ام اس بی ربط بهش دادم شک نکنه.
    یکی دو ماهی ازون ماجرا گذشت زمانی که داشتم خودم رو برای کنکور کاردانی به کارشناسی آماده میکردم(4 روز قبل از کنکور) سارا خانوم هم یه اس ام اس بیربط فرستاد (هر جا یاحسین یا حسین شنیدی برو که دارند شام میدند ولی اگه یا علی یا علی شنیدی نرو که دارند ماشین حل میدند)(از این بی ربط تر هم میشد؟؟)
    که من متوجه اس ام اسش نشدم و 5 دقیقه بعد اس ام اس دوم رو فرستاد (قسم به صداقت پینوکیو ، هوش پت و مت و دوستی موش و گربه که دوست دارم) که متوجه دوتا اس ام اسش شدم که 3-4 ساعت اس ام اس بازی کردیم که وسط های کار بود که اس ام اس های عاشقانشو جواب منطقی میدادم که دیگه فهمید که من دوسش دارم و میخواست موضوع رو همینجا فیصله بده که اس ام اسی نوشت که .....دوخط موازی هرگز به هم نمیرسند من هم جوابشو دادم(یعنی منو تو هم هرگز به هم نمیرسیم؟؟) که ناراحت شد و نوشت اصلا فکر نمیکردم که تو .......
    که دو چند رو بعد که آبها از آسیاب افتاد و کنکورم رو هم دادم واسش نوشتم(عمری دل خود سیاه بار آوردم یک قلب پر از گناه بار آوردم من قابل اعتنا نبودم ای عشق شرمنده ام افتضاح بار آوردم) که با نهایت تعجب جوابمو داد(بابا این حرفا چیه یه چیزی بوده که گذشته)
    همیجنا اضافه کنم که من تمام اس ام اس هام رو از سایت های مختلف میگرفتم و همه جور اس ام اس داشتم(تحت هیچ شرایطی کم نمی اوردم)
    دوباره شروع به اس ام اس بازی کردیم که او سعی میکرد موضوع اس ام اس ها عاشقانه نشه
    روز بعد به سفارش یکی از دوستام که موضوع رو میدونست تا صبح باهاش اس ام اس بازی کردم و حدود 200 تا اس ام اس عاشقانه واسش نوشتم که اون هم گاهی جوابمو میداد و زمانی که دید من کوتاه نمیام و حتی تحدید هم به قطع ارتباط هم کرده بود بالا خره به زانو در اومد(اس ام اسی که به زانوش در آورد = باغبان در باز کن من مرد گلچین نیستم من اسیر یک گلم دنبال هر گل نیستم ) البته اس ام اس های زیبای دیگری هم بهش داده بودم)و اس ام اس ها حالت دیگری گرفتند (انگار که داشتیم با هم تلفنی صحبت میکردیم مثلا مگه تو عاشق الهام نبودی من جوابشو دادم و اون هم متقاعد شد و سر یه چیزی شد که من گفتم مگه به من اعتماد نداری اونم گفت که اگه اعتماد نداشتم که جواب اس ام اس هات رو نمیدادم)
    که خلاصه این تلخی و شیرینی ها ادامه داشت که من پیشنهاد خاستگاری رو کردم که اون گفت که من 30% ماجرا هستم و 70% پای پدر و مادرم در میونه و از این قبیل(البته داشتیم تلفنی صحبت میکردیم) البته یه جور وانمود میکرد که هنوز 30% هم قطعینشده که مامانش اومد خونه و مجبور شد گوشی رو قطع کنه
    منم فردایی هی بهش زنگ میزدم که دوباره با هم صحبت کنیم که احتمالا جون پدر و مادرش خونه بودند گوشی رو ور نمی داشت که یه اس ام اس دادم (از این که گوشی رو ور نمیداری هم جزو اصول روانشناسی هست؟)
    که چند ساعت دسگه بهم زنگ زد که دیگه بهش فکر نکنم و از این حرفا (فکر کنم که اس ام اسم ناراحتش کرد چون فکر میکرد چون رشتش روانشناسی هست من خواستم سربه سرش بذارم
    ولی من کوتاه نیومدم و روز های بعد هم بهش اس ام اس دادم که اون واسم نوشت که دیگه بهش فکر نکنم و نوشت که ما هیچ نقطه مشترکی برای رسیدن نداریم و.... اسمتو رو هم از گوشیم پاک میکنم راستم میگفت چون وقتی یبار گوشیش رو ورداشته بودم دیدم اسمم نیست
    البته اضافه کنم که روابط عشقی ما فقط با موبایل بود و وقتی هم دیگر رو میدیدیم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده
    دیگه هم بهم اس ام اس نداد و لی من تو همون زمانی که هنوز اسمم رو از گوشیش پاک نکرده بود واسش نوشتم که هر شنبه با آغاز هفته یک اس ام اس بهت میدم که بعد از چند هفته شاکی شد ولی دیگه الان فکر کنم که بیخیاله و من هم 2-3 ماه هست که هر شنبه بهش اس ام اس میدم
    به نظر شما من باید چیکار کنم و یا کجای کار من اشتباه بوده

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اردیبهشت 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    8,567
    سطح
    62
    Points: 8,567, Level: 62
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 281 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوست دارمبا دختر داییم ازدواج کنم اونم میدونه ولی تاخچه بالا گذ

    عشق اس ام اسی ؟؟؟؟؟؟ مگه می شه دوست من ؟
    درسته که هر دو تا تون آدم های موفققی هستید به نسبت سنتون ولی هنوز برای آغاز این روابط به نظر من زوده مخصوصا توی فامیل.
    روی هر پله که بایستی خدا یک پله ازت بالاتره. نه به خاطر اینکه خداست. به خاطره اینکه دستتو بگیره...

    هر شب درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا واگذار کن و آسوده بخواب. به هر حال او در تمام شب بیدار است ...

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 87 [ 21:38]
    تاریخ عضویت
    1387-7-25
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    3,248
    سطح
    35
    Points: 3,248, Level: 35
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوست دارمبا دختر داییم ازدواج کنم اونم میدونه ولی تاخچه بالا گذ

    میگید چیکار کنم

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اردیبهشت 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    8,567
    سطح
    62
    Points: 8,567, Level: 62
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 281 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوست دارمبا دختر داییم ازدواج کنم اونم میدونه ولی تاخچه بالا گذ

    هیچ کار. به درست بچسب . بذار اونم درسشو بخونه. اگه واقعا عاشقی عشقتو تو دلت نگه دار تا به مرحله ای که به بلوغ فکری و توانایی اداره کردن یک زندگی رسیده باشی.
    روی هر پله که بایستی خدا یک پله ازت بالاتره. نه به خاطر اینکه خداست. به خاطره اینکه دستتو بگیره...

    هر شب درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا واگذار کن و آسوده بخواب. به هر حال او در تمام شب بیدار است ...

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 87 [ 23:38]
    تاریخ عضویت
    1387-8-23
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    3,122
    سطح
    34
    Points: 3,122, Level: 34
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوست دارمبا دختر داییم ازدواج کنم اونم میدونه ولی تاخچه بالا گذ

    سلام خدمت همه دوستان مخصوصا نازنین خانم که به همه تاپیک ها سرمیزنه و جواب میده
    ببینید دوستان من فکر میکنم که اون فکر میکنه من مثل پدرم هستم و اخلاقم هم مثل پدرمه(180 درجه با هم فرق میکنیم)
    ولی اینو بگم که من تا حالا 3 مرحله از زندگی رو پشت سر گذاشتم
    1 طفولیت
    2 دوران آشوب (9-16 سال ) که شانس آوردم به بیراهه کشیده نشدم
    3 مرحله اصلاح فکر
    که قرار شد در مرحله سوم آدم بشم . که 2 راه رو در پیش داشتم
    1 اصلاح ظاهری
    2 اصلاح درونی
    دومی رو انتخواب کردم دوستان ، من اینقدر به هدفم نزدیک شدم(انسان شدن) که خیلی چیزهای غیر عادی در من اتفاق افتاد(دروغ نگفتن (کلا 1 دروغ مصلحتی که ای کاش اون رو هم نمیگفتم) عصبانی نشدن به هیچ وجه ، اعتماد به نفس در حد اعلا و البته عاشق شدن به معنی واقعی کلمه... البته غرور کاذب هم شکل گرفت که با هزار مکافات درستش کردم
    نازنین خانم من بچه نیستم
    گفتی عشق اس ام اسی نمیشه
    قبول اما راه دیگه ای نداشتم
    الان هم راهی جز رو در رو حرف زدن رو ندارم
    آیا اگه برم پیشش و صادقانه همه چیز رو بگم بهتر نیست؟

    (من همون افشین دایویکس هستم با این نشون که ایمیل هردوتا arshivxp2000@yahoo.com هستش
    چرا نمیشه با اسم کاربری قبلیم وارد بشم؟
    من رمز ورود رو 84112035 انتخواب کرده بودم ولی به ایمیلم چیز دیگری اومده بود ونمیشه با اون رمز وارد شد
    دوستانی هم که ابزار ویرایش دارند لطفا رشت و قزوین رو از متن اولیه حذف کنند)

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 آبان 88 [ 12:54]
    تاریخ عضویت
    1387-6-07
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,197
    سطح
    41
    Points: 4,197, Level: 41
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 33 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوست دارمبا دختر داییم ازدواج کنم اونم میدونه ولی تاخچه بالا گذ

    افشین جان سعی کن به جای پیدا کردن یه راه حل اول بفهمی چرا یهو این حرفو بهت زده
    چرا یهو از این رو به اون رو شد

    دلیلش چیه

  7. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 آذر 90 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1387-2-15
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,345
    سطح
    41
    Points: 4,345, Level: 41
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 16 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوست دارمبا دختر داییم ازدواج کنم اونم میدونه ولی تاخچه بالا گذ

    دوست خوبم افشين نميدونم تايپيكهاي قبلي منو خوندي يا نه ولي من اعتقاد دارم كه پسر ودختر پس از پيدا كردن فرد مورد نظرشون بايد خانوادههاشون رو مطلع كنند چون راهي رو كه ما در ابتداي اون هستيم اونها قبلا رفتند و تجربه كردنند براي من كه اينطور بوده الان شما هم كه كار بدي نميخواي انجام بدي وبه قول خودت بچه هم كه نيستي پس اگر واقعا دختر دايت رو دوست داري به پدر ومادرتو بفرست جلو

  8. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 87 [ 23:38]
    تاریخ عضویت
    1387-8-23
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    3,122
    سطح
    34
    Points: 3,122, Level: 34
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوست دارمبا دختر داییم ازدواج کنم اونم میدونه ولی ...

    در جواب سوال gharibe
    چون دختر خیلی احساساتی هست و فکر کنم که وقتی من بعضی موقع اس ام اسی باهاش شوخی میکردم ناراحت میشده

    در جواب Fallah
    دوست عزیز فکر نمیکنی که چون ما فامیل هستیم (دختر دایی پسر عمه) با فهمیدن خانواده ها روابط خانوادگی دو خانواده تیره میشه؟

    راستی ادامه ماجرا
    سر یه مساله خونوادگی که بین من و پدرم مشکل پیش اومده بود سارا رو درجریان گذاشتم(ازش مشاوره خاستم)
    اونم برای اینکه نشون بده به من فکر نمیکنه تمام قرار های اس ام اسی و تلفنی رو با موبایل دیگران میذاشت و به من مشاوره میداد
    نمیدونم چطور شد که (چون من هر شنبه به رسم وفاداری بهش اس ام اس میدادم ولی بعد از پیدا شدن مشکل خانوادگی و در جریان گذاشتن ساراخانم و برای اینکه مساله عشق و مشاوره رو مخلوط نکنه 2 هفته بهش اس ام اس ندادم ودر گفت و گو ها هم بهش علاقه نشون ندادم تا فکر نکنه الکی دارم ازش مشاوره میگیرم (در صورتی که واقعا راهنمایی هاش کمکم کرد))
    ساعت های اخر همین شنبه بود که یه اس ام اس از گوشی خودش بهم داد
    فردایی من اس ام اس دادم که (نیدونی چرا خدا زمین رو گرد آفرید؟ برای اینکه هر موقع فکر کردی که به آخر خط رسیدی بدونی که هنوز در نقطه آغز هستی) اونم با کمال ناباوری جواب داد(هرگز نمیگیرد کسی در قلب من جای تو را .. حیجان زده نشیا ، پشت کامیون نوشته بود)
    حالا موندم چیکار کنم
    (من شترنج رو خوب بلدم ولی اینقدر سریع بازی میکنم(حد اکثر چند ثانیه بعد از حرکت حریف) که طرف مقابل رو هم وادار میکنه سریع بازی کنه که همیشه شکست میخوره در صورتی که اگه کسی پشت دست نشسته باشه میفهمه که حرکت های من بهترین نیستند ولی چون به طرف مقابل فرصت فکر کردن نمیدم همیشه شکست میخوره)
    که متاسفانه من در رابطه عشقیمون هم ناخاسته مرتکب این اشتباه شدم
    دیگه نمی خوام عجله کنم و مرتکب اشتباه بشم لطفا کسانی که پشت دست نشستند راهنمایی کنند

  9. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 آبان 88 [ 12:54]
    تاریخ عضویت
    1387-6-07
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,197
    سطح
    41
    Points: 4,197, Level: 41
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 33 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوست دارمبا دختر داییم ازدواج کنم اونم میدونه ولی ...

    دوست عزیز همیشه وقتی میشه رک حرف زد چرا با کنایه ؟؟؟ حرف دلتو راحت و سریح بگو ببین تکلیفتو معلوم کن

  10. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 مرداد 88 [ 09:50]
    تاریخ عضویت
    1387-7-11
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,358
    سطح
    47
    Points: 5,358, Level: 47
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 192
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 216 در 84 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوست دارمبا دختر داییم ازدواج کنم اونم میدونه ولی ...

    اول ببین عشقت واقعیه یا نه یه احساس زود گذره آخه واسه منم یه همچین چیزی پیش اومد طرف واقعا از من خوشش اومده بود ولی من میخواستم تفریح کنم. کم کم اینو بهش فهموندم الانم هیچ چیزی بین مانیست. تو هم خوب فکراتو بکن هنوز خیلی جوونی و اول راهی.
    بعد باید با خانوادت مطرح کنی. اصلا موقعیت ازدواج رو داری؟ ازنظر مالی و. . .
    اگه موقعیت داری از طرف خانواده که مطرح بشه حتما میتونی با صحبت نظرشو عوض کنی.
    اما خودت تنهایی و سر خود کاری نکن چون فامیلید.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ازدواج با دوست دختر رفیقم.راهنماییم کنید
    توسط amin_love در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 شهریور 95, 10:43
  2. مخالفت خانواده برای ازدواج با دوست پسرم (از خانواده سطح پایین)
    توسط atoosaa در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 خرداد 94, 10:16
  3. من دختر داییم و دوست دارم اما با۱۰۰ تا مشکل که میخوام خودکشی کنم
    توسط yosef در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 مهر 91, 13:25
  4. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: جمعه 07 مهر 91, 17:47
  5. +آیا داشتن دوست دختر باعث پایین آمدن ایمان میشه ؟
    توسط TECH در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 30 فروردین 88, 22:17

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.