به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 08:56]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    52
    سطح
    1
    Points: 52, Level: 1
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بحث مان از آنجایی شروع شد که ...توروخدا کمکم کنید

    بحث آخری ما از آنجایی شروع شد که گوشی همرا مامامنم خونه ما جا موند مامانم با شوهر تماس گرفت و از شوهرم خواهش کرد که گوشیشو براش ببره و شوهرم با دلایل مختلف نبرد مامانم هم ناراحت شد البته می دونم کار اشتباهی کرد زنگ زد به مادر شوهرم و این موضوع که شوهرم یعنی پسرش به مامانم بی احترامی کرده به مادر شوهرم گفت و هزار حرف دیگه که پسرت به جای اینکه شبا بره شب کاری و دخترمو تنها بزاره روزا به جای دوست رفیق بازی به کاراش برسه و شب دخترمو تنها نزاره اونم جواب مامانمو داد و گفت پسرم یا داره واسه دختره تو کار میکنه یا دنبال کارای پدر زنش وقطع کرد و مامانم دوباره زنگ زده و گفته خوب شناختمتون

    - - - Updated - - -

    و در آخرم گفت گوشیرو بده دخترم با آژانس برام بیاره
    اونم همون موقع زنگ زد به شوهرم و همه چیزو گفت حتی گفت دخترشو براش بفرست با آژانس پول آژانسشم نده بزار خودشون بدن . با منم حرف زد کلی ازش معذرت خواهی کردم و گفتم مادرم اعصبانی شده یه چیزی گفته شما به دل نگیر اونم آخرش گفت پسرم دنبال کارای بابات (بابام به خاطر مسائلی که براش پیش اومده بود رفته بود زندان و من اصلا دوست نداشتم کسی بفهمه و ما کسی رم جز شوهرم نداشتیم که کارای دادگاهی بابامو انجام بده و از اون خواهش کردیم که ای کاش نمیکردیم )وقتی شنیدم که اون موضوع رو میدونه خیلی ناراحت شدم انگار سقف خونمون رو سرم خراب شد (کلی از من سوال میکردن بابات کجاست منم بهشون دروغ میگفتم رفته شهرستان پیش پدر بزرگم چون قرار نبود خیلی زندان بمونه و کاراش زود تموم میشد با اینکه میدونستن هی از من سوال میکردن که خودم سوتی بدم )

    - - - Updated - - -

    اون شب مهمون داشتیم دوستامون بودم یکی از دوستامون با خانومش منم توی اتاق خواب داشتم با مادر شوهرم حرف میزدم که شوهرم رسید دقیقا موقعی رسید که من از اینکه مادر شوهرم میدونه خشکم زده بود و بعد گوشی رو زود قطع کردم و به شوهرم که داشت کمی لبخند میزد توپیدم که چرا گفتی (روز قبلش بهش گفته بودم مطمئنی چیزی به مامانت نگفتی گفت آره نگفتم )منم با اعصبانیت گفتم چرا گفتی اون الان مدونست آبروی منو بردی چرا اینکارو کردی و بعدش از اتاق رفت بیرون حالم خیلی بد بود اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم شوهرمم جلوی دوستاش گفت مامانت گفته بری خونشون پاشو برو منم بغضم جلوشون شکست و هی ازش سوال کردم چرا گفتی اونم هی جوابمو داد بجای اینکه یه جوری از اعصباتیتم کم کنه بیشترش کرد که بابات فلان بابات بیسار منم بهش گفتم بجای اینکه درکم کنی حالم خیلی بده بابام که یه روزی واسه خودش کسی بود الان بی پولو بدبخته بابام کفش 100تومنی و پول توجیبی 200 بهم میداده حالا چی دارم خرد شدنشو آب شدنشو میبینم حالا باید از دست تو هم بکشم کلی بهش گفتم اونم بهش بر خرد و بعد از یه ساعتی پاشد و با دوستش گوشی مامنمو برد و از اونجا عقدناممو با شناسناممو آورد دوستش زود تر اومد بالا تا اون ماشینو پارک کنه بهم گفت عقدنامتو قایم کن کاری نکنه منم خیلی ناراحت شدم چون با همه کارایی که در حقم کرده هیچوقت نگفتم که نمیخوامش .(من الان 21 سالمه خودم دانشجوی لیسانس حسابداریم و توی دانشگاه کارمیکنم و شوهرم 24 سالشه و دیپلم و تولیدی کارت عروسی داره )

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-29
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    238
    سطح
    4
    Points: 238, Level: 4
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب!!!!
    از شوهرت چیزی نگفتی! چند ساله ازدواج کردی؟ یکم از خودت و شوهرت برامون بگو و اینکه تو این حرف و حدیثا که پیش اومد شوهرت چی میگفت؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 08:56]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    52
    سطح
    1
    Points: 52, Level: 1
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از فردا صبح نه دیگه بهم زنگ زد البته قبلا روزی یکبار به زور زنگ میزد الان که دیگه هیچی الان 1ماه که باهام قهر وکم محلی میکنه جلوی همه ضایم میکنه و با کارشو و حرفاش ناراحتم میکنه

    - - - Updated - - -

    آذر 89 عقد کردیم و خرداد 91عروسی کردیم

  4. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-29
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    238
    سطح
    4
    Points: 238, Level: 4
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی چی؟؟؟؟ عقد نامه قایم کنی تا کاری نکنه؟مثلا چی کار می خواست بکنه؟ یکم ارومتر هنگ کردم به خدا!!!! فاصلتون تا خونه مامانت چقدره؟

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 08:56]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    52
    سطح
    1
    Points: 52, Level: 1
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شوهرم میگفت تو جلوی اونا آبروی منو بردی من اصلا خسته شدم تو جلوی همه بامن این کارو میکنی هرچی میگم تو باعثش شدی تو جلوی اونا حرف مامانمو گفتی(همون با آژانس بفرستو )تو جلوی همه منو ضایع میکنی و میگفت من حاضر نیستم از تو بچه دار بشم تو میخوای مامان بچه هام بشی و هزار تا بی احترامی دیگه چند روز بعدشم شب با دوستاش رفتن بیرون و تاساعت 12 خرده ای نیومد نه جواب تلفنو داد نه فهمیدم اصلا کجا بود تا اون موقع همش گریه کردم و همش فکر کردم با زن بیرون بوده ولی فهمیدم نه با پسر بودن

  6. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-29
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    238
    سطح
    4
    Points: 238, Level: 4
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چند تا خواهر برادرید؟قبلا هم بی احترامی از شوهرتون نسبت به خونوادت دیده بودید؟ رفتارت با خونواده شوهر؟

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 08:56]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    52
    سطح
    1
    Points: 52, Level: 1
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فاصلمون با ماشین 5 دقیقه هست واسه همین ناراحت شدم واسه خواهرش که عبدل آباد میشینه همه کار میکنه در صورتی که اونا یه قدمم واسه ما برنمیدارن

    - - - Updated - - -

    آره مثلا وقتی شام اونجا دعوتیم دیر میاد ولی خونه خودشون 5 اونجاست

    - - - Updated - - -

    2 خواهریم از من 2 سال کوچیک تره

    - - - Updated - - -

    اونا هم واسه خودشون اذیت کردنایی دارن

    - - - Updated - - -

    تا اونجایی که خودم فکر میکنم احترام گذاشتم ولی اصلا ندیدم
    مثلا عقد بودیم سیزده بدر بود شوهرم رفته بود مشروب بخور و سوئیچ ماشینو داد به من منم خواستم برم دستشویی که با ماشین برم ولی خواهر شوهرم گفت نه تو رانندگی بلد نیستی میزنی ماشین داداششششششمو خراب میکنی حالا من کلا تهران ماشین دستمه بعدش من رفتم خواهر شوهرم 6 سال از من بزرگ تره

    - - - Updated - - -

    و بعدش خودشو دختر خالش که از من 2سال کوچیک تره با ماشین باباش اومدن اونا دستشویی کردن و برگشتن که همه به گوشی من زنگ زدن که حمیده (خواهر شوهرم )کجاست بچش شیر میخواد کجائید گفتم من خبر ندارم

    - - - Updated - - -

    یادم رفت جوابتونو بدم عقد ناممو میخواست مثلا بره کارای طلاق بکنه

  8. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-29
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    238
    سطح
    4
    Points: 238, Level: 4
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان اصلا وقت گریه کردن نیست شوهرت نباید هر طور که دلش خواست با خونوادت رفتار کنه مخصوصا الان که بابات نیست و برادر هم نداری!!!تو هم باهاش سر سنگین باش هز دور حواست بهش باشه ولی اصلا خودت رو شاد نشون نده خودت رو به کارای شخصی خودت مشغول کن ولی تو حرکاتت محبت هم باشه چه مستقیم چه غیر مستقیم بهش بفهمون که از دستش ناراحتی و جدی باید با هم صحبت کنید بگو یک لحظه خودش و جای شما بذاره!! البته کار مادر شما هم اصلا درست نبوده درسته که توقع داشته گوشیش رو براش ببره و چون نبرده ناراحت شده ولی اخه چرا به مادر شوهرت زنگ بزنه؟؟؟؟؟

  9. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 08:56]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    52
    سطح
    1
    Points: 52, Level: 1
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شوهرم زنگ زد و گفت نرو ماهم داریم برمیگردیم خونه .حالا مسافت خونه تا اونجایی که نشسته بودیم 5دقیقه راه )وقتی برگشتن همه توی قیافه بودن بد من رفتم بخوابم که دیدم شوهرمو برن تو آشپزخونه و سه تایی مادر شوهرم خواهرشوهرم و پدرشون دارن باهاش دعوا میکنن که تقصیر تو بوده به زنت رو دادی منم با ناراحتی رفتم تو وقتی رسیدم پدر شوهرم داش میگفت زنت منو سگ محل کرده منم گفتم من کی کجا من اصلا قصد همچین چیزی نداشتم که یه هو خواهر شوهرم پاشد گفت مشکل منم با من مشکل داره منم گفتم آره با تو مشکل دارم همه این شرها تقصیر تو همرو پر کردی و وایستاد به جیغ کاری و اینکه من باعث ازدواجت شدم همه کثافت کاریهایی که با شوهرت کردی (ماقبلا باهم 3سال دوست بودیم )کلی گریه م گرفت و جلوی اون همه آدم جلوی کل فامیل آبروی منو برد منم گفتم اگه تو باعث شدی و حمید منو نمیخواد من خودمو تحمیل نمیکنم مهریمم نمیخوام داداشت طلاقم بده و با گریه رفتم بیرون حمیده داشت همون طوری جیغ میزد و خودشو میزد که پدر شوهرم پشت سر من اومد و گفت گمشو از خونه ما بیرون اصلا برنگشتم چون توی اتاقی که به من این حرفو زد همه نشسته بودم که یهو گفتن هههههههههه

    - - - Updated - - -

    خودمم که گفتم کار مادرم خیلی خیلی اشتباه بود ولی کار مادر شوهرمم اشتباه بود مادر من 12 سال از اون بزرگتره نباید زنگ میزد به شوهرم و اونم ناراحت میکرد مادر شوهرم که میدونست شوهرم روش حساس

  10. #10
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-29
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    238
    سطح
    4
    Points: 238, Level: 4
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ولی چقدر مارد شوهرت سوخته از اینکه دست اخر شوهرت گوشی رو برا مامانت برده ها اخه این حرفه که بگه گوشی و دخترش رو لاهم بفرست بره اونم با اژانس!!!!!!!!


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسرم گل ( یه نوع مخدر ) مصرف میکند و دیشب متوجه شدم
    توسط maryam 7165 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 خرداد 97, 14:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.