سلام
که الان مراحمتون شدم.:)در صورتی که توی حل مشکلاتم بهتون احتیاج داشتم مزاحمتون میشم.
نوشته های من طولانی و ممکنه کاملا پر از تناقض یا بیربط بهم باشن.
1-من عاشق کار کردنم..کار کردنی که منو دقیقا به خواسته هام برسونه
2-خواسته های من شامل مسائل مالی،جایگاه اجتماعی و ارامش حاصل از مستقل بودن میشه
3-با اتفاقایی که تو محل کارام برام پیش اومده دلم میخواد تو خونه بشینم و بخورم و بخوابم..فکر رفتن سر یه کار دیگه یه دنیا استرس بهم میده.اینکه اون روزای پراسترس دوباره برام تکرار شه عین کابوسه برام.
4-حس اندوه عمیق..اینکه 4سال درس خوندی اما عملا به کارت نمیاد ناراحتم میکنه.
5-اینکه یه انتخاب درست چقد میتونست الان کمکم کنه.
6-دوست دارم یه برنامه بلند مدت داشته باشم.چیزی که سالهای دور رو هم توش ببینم.اما چطوری؟نمیدونم.
ارشد؟؟؟ازنو کنکورلیسانس دادن؟؟نمیدونم چی درسته...
7-برادرم میگه ارشد نده..تو عادت به درس خوندن نداری.سر 10 دقیقه از پای کتاب بلند میشی.که البته این حرفش کاملا درسته.متاسفانه.
میگه اگه میخوای برو پیام نور.
8-به هیچ عنوان تو این سالها از پدرم خرجی نگرفتم و کلا اصلا نمیتونم بهش بگم بهم پول بده.و البته برادرم خیلی بام دعوا میکنه که چرا اینکارو میکنم؟
9-هزینه دانشگاهمو باید خودم بدم..البته باز برادرم مخالفه و میگه از پدر بگیر.اما من دلم نمیخواد اینکارو کنم.به هیچ وجه من الوجوه تصمیم ندارم سر هیچ مسئله ای خصوصا مالی باش بحث کنم.اما برادرم میگه خودم بهش میگم...اما من نمیخوام.
10-با این حساب تموم حقوق من باید بره برای شهریه و هزینه های خودم..این حس منفی بهم میده..انگار هیچی کار نکردم.
11-از پیام نور بدم میاد.تو مدرکت میزنن.خیلی فرصتهای کار اونم دولتی رو میسوزونه.و بهم حس خنگی میده.حس میکنم یعنی من اونقد خنگم که دولتی قبول نشم؟؟البته من میخوام تغییررشته بدم.و خوندن از اول برای من که از کلاس اول فقط با گوش دادن سر کلاس نمره هام خوب میشد واقعا سخته.
اما خوب این راه سریعتره.
12-خود انتخاب رشته و انتخاب بین ارشد و لیسانس از اول برام سواله؟؟
13-بشدت همه چی برام مبهمه.
14-فعلا قصد ازدواج ندارم..ذهن من نمیتونه چندتا مسئله بغرنج رو انقد تحمل کنه.اگه من بتونم یه زندگی مستقل با اینده روشن واسه خودم تشکیل بدم برام خوبه.
مهم نیست خونوادم نگران باشن و بخوان من ازدواج کنم.
اینجوری ارومترم.
15-دیگران عین چی مدام جلو پام سنگ میندازن.مسلما هر تصمیمی بگیرم با واکنش..اونا روبرو میشم.
16-تحقیر کردن:پدرم عادت داره همه چی رو تحقیر کنه.و به هیچ بنی بشری از خونواده هم رحم نمیکنه.من ترجیح میدم خودمو کاملا کنار بکشم و جدا بشم که ازش حرفی بهم نخوره..چون در اونصورت...
حالا با این تفاصیل من چیکار کنم؟؟
چیزی که تو این مدت بدست اوردم تجربه های زیاد،مستقل شدن،محکم شدن و ..و در عوض چیز مهمی که از دست دادم زمان و .
موفق باشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)