سلام همدردی های گرامی
من در آستانه ازدواج هستم
یادمه یه زمونی خانما و آقایون که ازدواج میکردن خوشحال بودن و ذوق داشتن
دنیا چقدر کاممون رو تلخ کرده که هیچ چیز خوشحال کننده نیست ،،
بهتر بگم ، خوشحال کننده هست ،، اما نمیتونه این همه غم رو بشوره ببره
بگذریم ،،
خواستگاری دارم که صحبتای کلی رو انجام دادیم و خانواده ها هم همو پسندیدن و فقط مونده جلسه نهایی و تاریخ عقد
توی این 2 سال اخیر ، بعد از چند جلسه که با آدمای مختلف برای ازدواج آشنا میشدم ، فهمیدم نمی تونم با چند جلسه آشنایی ازدواج کنم
دلیلش مفصله یک دلیلش این بود که حس بدی داشتم از سر قرار رفتن . حتی وقتی قرار ملاقات توی خونمون بود . کلا خیلی چالش داشت و زمانگیر بود و انرژی و درگیری ذهنی هم داشت .
خلاصه از خدا خواستم هر وقت ، که وقت ازدواجم رسید یه نفر باشه ، بشناسمش ( اعتقادات و اخلاق و.. )
بهش اعتماد داشته باشم ، دغدغه هاش باهام یکی باشه ، او هم منو همه جوره قبول داشته باشه ، گذشته منو بدونه ،
روی خانواده ام شناخت داشته باشه خلاصه از دور منو پاییده باشه و تا حدی به نتیجه رسیده باشه
بعد بیاد بگه خوب فلانی میشه منو به غلامی قبول کنید :)
یعنی علاوه بر اینکه شناخت و اعتمادی وجود داشته باشه ، تا حدی تصمیمشو گرفته باشه ، این من باشم که قراره به این پیشنهاد فکر کنم .
حالا دقیقا همچین شرایطیه ،
** یک ساله که او رو میشناسم
** مسئولیت پذیره ، منعطفه ، مشورت پذیره ،
** خودش رو خوب میشناسه
** تحلیل خوبی داره ، قدرت حل مسئله داره و همکارای شرکت باهاش در مسائل مختلف مشورت میکنن
** شخصیت معتبر و قابل اعتمادی داره ( هم در خانواده اش هم در اجتماع )
** میدونه چرا منو انتخاب کرده ، یعنی یه شبه عاشق نشده ، فرافکنی نکرده . معیاراش براش مشخصه
** اعتقادات دینیمون شبیه همه ( افق دیدمون تقریبا یکیه )
** فعالیتهای فرهنگی و اجتماعیمون به هم نزدیکه
** تیپ شخصیتیمون به هم میخوره ( تفریحات و اوقات فراغت و علاقمندی ها )
** قبل ازینکه پیشنهاد ازدواج بده ، با مادرشون مساله رو مطرح کردن و مادرشون دورادور با من ارتباط گرفتن و رضایت کامل دارن
** منو یک ساله میشناسه ، چهرۀ رنگ و رو پریده و خسته و سردرد و همه جوره منو دیده
( من ظاهرم خیلی معمولیه ) .
**تا حد زیادی به فعالیتهای اجتماعیم آگاهه و مشتاقه که ادامه بدم و حتی مایله کمک کنه
** گذشته منو توی این یک سال میدونست ، و هیچ مشکلی باهاش نداره - با ازدواج سابقم
** به انتخابش ( این ازدواج) اصرار داره و آدم پیگیری هست
مشکل من :
او از من یک سال کوچکتره + قبلا تجربه ازدواج نداشته
یعنی اگه قبلا تجربه ازدواج داشت شاید این یک سال کوچکتر بودن خیلی برام مهم نمیشد
بیشتر هم با سنشون مشکل دارم و مدام هر دومون رو تصور میکنم که 45 سالمون شده
میدونم من ادمی هستم که زود پیر میشم . توی این دو سال اخیر هم سرعت پیر شدنم بالا بوده
****** میدونم با شناختی که از خودم دارم نمیتونم جلوشو بگیرم
میدونم الان شما میگید این روزا خانمها دیگه 5 تا بچه نمیارن و کلی کار نمیکنن که زود پیر شن بلکه خانمها خیلی جوانتر میمونن
برو به خودت برس جوون بمونی
اما مساله اینجاست که من غذای سالم میخورم ، هر سال دندانپزشکی میرم و دندونهامو بررسی میکنم
ورزش و پیاده روی و کوهنوردی میکنم این مدلی به خودم میرسم
که توی این دو سال برای این کارها هم حداقل وقت رو داشتم . ولی میتونم بعد از ازدواج زمان این کارها رو بیشترش کنم .
اما اینکه بخوام وقت بذارم که مثلا دور کمرم فلان بشه ، هر روز برم کلینیک زیبایی و مراقبت کنم و پوست صورتم نیافته ، یا هزینه جراحی زیبایی بدم ، نه اینا رو نمیتونم زمان بذارم و نه هزینه
و وقتی سرعت پیر شدنمو دارم میبینم مطمئنم که ادمی نیستم که توی 45 سالگی 5-6 سال جوونتر به نظر بیام
خیلی هنر کنم 5 سال پیرتر به نظر نیام
از دیشب تصمیم گرفتم بگم نه
حالم بده . و باید اعتراف کنم توی این مدتی که پیشنهاد دادن و فهمیدم که به پیشنهادشون اصرار دارن بهشون علاقمند شدم
( میگن محبت ، محبت میاره )
نمیتونم نه بگم
نمیتونمم با این همه دودلی تاریخ عقد رو مشخص کنیم
( یه مطلب دیگه اینکه - یه بنده ی خدایی رو قبلا معرفی کردن - ایشونم موقعیت خوبی داشتن
اخلاق و ایمان و مالی و خانوادگی خوب بودن
و دوست صمیمی و همکارم یکی از دوستانم هستن که خیلی قبولشون دارم
( ولی از لحاظ هم عقیده بودنمون و یکی بودن دغدغه هامون اصلا به پای همکارم نمیرسید یعنی منو همکارم خیلی باهم جفت تریم تا با این اقا )
او کارمند بانک بود - 5 سال ازم بزرگتر بود - قبلا هم یه نامزدی 20 روزه داشت که به هم خورده بود .
خلاصه ایشون پدرشون کرونا گرفتن و عذرخواهی کردن ( چون پدرشون بخش مراقبتهای ویژه بودن )
منم توی این مدت پرونده شون رو بستم
حالا که خانواده همکارم اومدن ، ایشون هم تماس گرفتن که جلسات آشناییمون رو ادامه بدیم
منم حقیقت رو بهشون توضیح دادم و گفتم نمیشه دو نفر رو همزمان بررسی کرد
ایشون تشکر کردن که حقیقتو گفتم و گفتن اگه به همکارم جواب رد دادم بهشون اطلاع بدم
گفتن این موضوع براشون حساسیت زا نیست که یه خواستگار دیگه اومده و داریم بررسی میکنیم
و اگه جواب به همکارم منفی بود او مشتاق هست که ادامه بدیم .
خلاصه این گزینه ی دوم هم هست
استخاره گرفتم هر دو گزینه "خیلی خوب" بود
ولی نمیتونم پا روی دلم بذارم و به همکارم جواب رد بدم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)