به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 آبان 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    54
    سطح
    1
    Points: 54, Level: 1
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow تو رو خدا کمک کنید داریم میمیریم

    سلام من امين هستم23 ساله دانشجوي کارشناسي فوق العاده احساسیم از روز اول دانشگاه عاشق هم کلاسيم شدم ولي نميدونستم چه جوري ابراز کنم چون تابحال هيچ دوست دختري نداشته بودم تايکماه اول هيچکاري نکردم چون دانشجوي فوق العاده درسخون وزرنگي هستم هميشه پاي تخته بودم تا اينکه متوجه شدم اونم هراز گاهي نگام ميکنه يه فرصت پيداکردم بهش گفتم ميخوام باتون درباره يه موضوعي صحبت کنم و...دراولين تماسم خودموخالي کردم وگفتم عاشقتم وقصدمم ازدواجه اونم بعدچندروزصحبت کردن رضايت دادباهام بمونه تاخانوادموراضي کنم من ازهمون روزدست به کارشدم اونم چون ديد واقعا قصدم ازدواجه اونم احساساتش رانشون داد واينجا عشق دوطرفه ماشروع شديکسال باهميم خيلي وابسته هم هستيم واقعا ميخوامش 6ماه پيش ازهرراهي وارد شدم خانوادم رضايت ندادندتابا اشک وتهديد و... مامانم زنگ زد خونشون اما خيلي سرد صحبت کرد وقرارگذاشت برند خونشون اما باز نرفتند اينجامشکلات ماشروع شد ودوستم دلش شکست وازمامانم کينه به دل گرفت باهاش صحبت کردم تاباز باهم باشيم قبول کرداما1ماه پيش يک خاستگاره خوب اومد براش وخانوادش رضايت دادند دوستم فقط گريه ميکرد مهريه هم بريدندمنم گفتم مقاومت کن اونم کاري به سرشون داد خانواده اونارفتندوخرد به هم منم دوباره خانوادم رامجبورکردم برند اينقدر اصرارکردم و...که بالخره دوتامون لو رفتيم که دوستيم مامانم زنگ زد خونشون حسابي فحششون داد بعد چند روز از فشار طناب آويزيون کردم وداشتم خودمو دار ميزدم که خانواده رسيدند بعد از اينکه تو بيمارستان بستري شدم وحالم خوب شد خانواده ام راضي شدند برند خاستگاري بابام رفت درمغازشون اجازه بگيره اماباباش گفته چون مامانم زنگ زده وچنين رفتاري داشته قبلاقرارگذاشته و...اجازه نميدم بياييد ...گوشي دختره هم گرفتند وترم تابستونم درس باهم گرفته بوديم امانميذارن بياد دانشگاه بعد چند روز بايک گوشي گفت خانوادم بيچاره هم کردند ومنم همه چيزو شکستند هرجوري شده بيا و....اما مارفتيم اجازه نميدند خانواده دوطرفمون مخالفند فقط ماهمديگر راميخوتييم من ميتونم به زور خانوادم راراضي کنم اما اونارا نميدونم خيلي حالم بده چندروز نديدمش وارتباطي باهاش ندارم کارم شده گريه بدون اون نميتونم بامامانشم صحبت کردم قبول نکرده نميدونم الان کجاست ضمنا اينقدر باهم خوب شديم که حاظر شد بهش دست بزنم اما کسي نميدونه واقعا هميديگر راميخواييم ...دارم ميترکم شايد باز خودمو بکشم نميتونم يه جابند بشم تمرکزندارم غذانميتونم بخورم ميدونم اونم حالش از من بدتره تورو خدا اگه ميتونيد کمکم کنيددارم از دست ميرم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 09:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-06
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,812
    سطح
    25
    Points: 1,812, Level: 25
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 353 در 123 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام آقا امین. می دونید کجای کاره ما جوونا اشتباهه؟ بی اطلاعی خانوادست.. منطورم کاش وقتی با این دختر خانم وارد رابطه شدید حداقل 2 ماه بعدش به خانوادتون می گفتید. بهشون می گفتید که من از یه نفر خوشم اومده و قصد ازدواج دارم یعنی روابطتتون با اطلاع خانواده بود. حالا گذشته ها گذشته.. اولا خودکشی کار آدمای ضعیفه که زود از کوره در میرن. پس اون فکر اشتباه رو از ذهنتون دور کنید . اگفتید دانشجو هستید من تا اونجایی که می دونم کمتر دانشجویی امکان ازدواج و تشکیل زندگی براش هست مخصوصا تو این دوره زمونه. اگه واقعا امکان ازدواج براتون هستو یه شب مثل یه مرد با پدر و مادرتون حرف بزنید و بگید من الان می تونم رو پای خودم وایسم و این خانم هم شایسته ازدواج با منه. هیچ پدر و مادری بدی فرزنش و نمی خواد . تو این شرایط فقز خانواده می تونه طرف مقابل رو راضی کنه تا کوتاه بیان. به نظر من شما زیادی احساساتی هستید . اونا قرار نیست که دخترشون رو زندونی کنن و یام بدیش و بخوان هر چی باشه اونام نگرانه دخترشون هستند . دخالت شما و حرف زدن با مادر این دختر خانم اشتباهه تو این مسائل باید خانواده ها دخالت کنند. یکم به خودتون و اون دختر خانم وقت بدید . خوب چه ایرادی داره چند روز حرف نزنید. ایشون که نرفتن جنگ یا جایی زندونی نیستن که شما نگران باشید تو خونشون و پیش خانوادشون هستند . بهترین کار اینه که خانواده ها این موضوع رو حل کنند نه شما

  3. کاربر روبرو از پست مفید deniz90 تشکرکرده است .

    ویدا@ (دوشنبه 24 تیر 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    22
    Array
    سلام
    اصلا ناراحت نباش این بچه بازی ها هم بزار کنار تا خانوادت بفهمن بزرگ شدی به مادرت کمی حق بده تو رو با هزار ارزو بزرگ کرد حالا تو چشماش نگاه میکنی میگی فقط یا اون یا خودمو میکشم این درست نیست یک راه منطقی رو پیش بگیر شما بچه درس خونی بودی حتما منطق خوب بلدی بشین دو دو چهارتا کن ببین مادرت حق نداره . بنظرم خونسردیتو کامل حفظ کن با ارمش کامل برو پیش مامانت حواست باشه صداتو بالا نبری این خیلی مهم از مامانت بخواه دلایل مخالفتشو بهت بگه اون را خوب گوش کن و حرفی نزن بگو بزارین منم فکر کنم بعد دلایل مانتون رو اینجا بنویسید تا با هم یک جواب منطقی براش پیدا کنیم توجه داشته باش برای مامانت موضع نگیر کامل با ارامش . نگرانم نباش دوستتونم چیزیش نمیشه اگه بهت زنگ زد ازونم بخواه همین کارو بکنه بزارین یکم خانواده ها ارم بشن یک مدت ارم پیش برید

  5. کاربر روبرو از پست مفید niloo1 تشکرکرده است .

    ویدا@ (دوشنبه 24 تیر 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 آبان 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    54
    سطح
    1
    Points: 54, Level: 1
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مرسي که جواب دادي اول بذار يکم ازدوستم بگم ازنظر ظاهري زيبا وخوشتيپ است وفن بيان بسياربسياربالايي داره و زير بار حرف زور نميره منم از اين رفتاراش خوشم مياد اما ما تو شهرستان زندگي ميکنيم واينها را براي يه دخترنميپسندندمامانمم ميگه چون تو زبون داري واونم زبون دار است باهم نميسازيددليلشم اينه بعد يکسالي که مامانم فقط خون به دل ماکرد زنگ زد وفحش داد و به مامانش گفت دخترت خياباني است دوستمم گوشي را از مامانش گرفته بود از خودش دفاع کرده
    وهمچنين ميگه چرالباس آنچناني ميپوشه تو بايد دختري بگيري ساکت باشه دختري که دوست بشه زندگي نميکنه درصورتي که اون فوق العاده تک پربوده همه جوره امتحانش کردم حتي چند تا از دوستاي خودمم قبل از اينکه من باهاش دوست بشم رفته بودندباهاش دوست بشند اما تو پوزي خوردنداما درمورد اينکه شرايط ازدواج دارم بستگي به خانوادم داره اگه راضي بشند شرايط ازدواج دارم کنار بابام که کار ميکنم برا خودم حداقل حداقل ماهي 1000000دارم خونمونم دوطبقه است و مجزا وطبقه دوم خالي است اما خانوادم ميگند ما ازنظر مالي ازاونا برتريم کلا ميشه گفت دلايل مخالفتشون اينها است 1-دختره زبون دار است 2 خانوادشون از ماپايين ترند3-دختري که دوست بشه زندگي نميکنه4- داداش بزرگتر داري که زن نداره داداشم 32 سالشه اونم اينقدر گفتند اين خوبه اين بده وحاظرم قسم بخورم 50 جا خواستگاري رفتند ولي هنوز مجرده ميگند ميخواييم يکي پيدا کنيم خوب باشه من نميخوام مثل اون بشم ....اما از راه منطقي خيلي پيش رفتم ريش سفيد واسطه کردم اما مخالفت کردند راستي يکي از دلايل اصلي مخالفتشون اينه که باباي دوستم 25 سال قبل بايکي ديگه نامزد بوده ولي وقتي مامان دوستمو ميبينه عاشق اون ميشه و نامزدي بهم ميخوره مامانم ميگه دختره مثل مامانش جووناي مردم را از راه به در ميکنه درصورتي که دوستم تعريف ميکنه چه طور مامان باباش بعد25 سال چطور عاشقند وگوشي را يواشکي ميذاشت رو بلندگو مي شنويدم چه طور بعد اين مدت باهم حرف ميزنند واقعا عشق ما پاکه و باهم کامل ميشيم اوني که سالها دنبالش بودم را پيدا کردم اما نميشه که نميشه درمورد اينکه گفتي زمان بده هم باشه يه چند وقت صبرميکنم خوشحال ميشم دوباره جواب بدهيد

  7. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array
    سلام دوست عزیز

    به تالار همدردی خوش آمدی

    اولین پیشنهادم به شما انتخاب یک نام کاربری مثبت هست و دومین خواندن پست های زیر.



    عدم تفاهم خانواده بر سر شخصی که من برای ازدواج انتخاب کردم


    مراجع گرامي ، معمولا پدر و مادر به لحاظ تجاربي كه در اينگونه موارد مشاهده كرده اند، سوگيري خاصي دارند كه تا اندازه اي حق هم دارند. و نبايد متاسف باشي كه آنها را در جريان قرارداده ايد.
    به نظر مي رسد شدت احساسي كه روي اين مورد نشان مي دهي و اصرار و دليل و برهانهايي كه مي آوري خانواده شما را بيشتر در موضع تقابلي و مانع تراشي قرار مي دهد.
    توصيه مي كنم موضع خود را ملايم كرده و به آنها بگوئيد كه خيلي هم روي اين فرد خاص اصرار نداريد.
    ممكن است آنها پيشنهادهايي هم داشته باشند. آنها را نيز به آْرامي بپذير و بررسي كن.
    (‌اين به معني تسليم شدن نيست، بلكه نشان مي دهي كه هيجانات و احساسات خود را مي شناسي و آنها را كنترل مي كني و تصميم و انتخابت منطقي است.)
    در نهايت اگر حرفهاي شما را از زبان يك متخصص بشنوند، احتمال بيشتري دارد كه كوتاه بيايند.
    لذا به آنها بگو كه اصراري روي اين شخص نداري.
    اگر به اتفاق هم به يك مشاور خانواده مراجعه كرديد و پس از جمعبندي و مشورت با او ، آن شخص مناسب نبود شما نيز صرفنظر كنيد.
    از آنها قول بگيريد كه اگر پس از بررسي همه جانبه توسط خود آنها و مشاور خانواده ، مشخص شد كه شرابط آن شخص مناسب هست، براي خواستگاري اقدام نمايند.

    ( در ضمن بد نيست به آنها بگوئيد كه تصميم قطعي براي اين شخص نگرفته ايد تا به كمك خانواده ، مشاور و تحقيقات لازم، از تناسب او يقين حاصل كنيد. ، بدينوسيله خانواده مطمئن مي شود كه علاوه بر اينكه شما منطقي هستيد ، به نظر آنها هم در انتخاب همسر اهميت داده ايد.)


    ما همدیگر را دوست داریم ولی خانواده هامون نمی گذارند با هم ازدواج کنیم

    ***
    يکي از شرايط مهم ازدواج استقلال است.
    يعني شما براي زندگي خود بايد تصميم بگيريد. و ديگران نمي توانند به زور شما را مبجور به رفتن به خواستگاری و یا مجبور به قبول يا رد خواستگارتان بکنند واگر اين کار را کردند در صورت استقلال شما مي توانيد تبعيت نکنيد. اما اين بدان معنا نيست که نظرات مشورتي آنها را در نظر نگيريم و صرفا احساسات غير قابل کنترل خود را مرکز تصميم گيري قرار دهيم.


    ***
    از مهمترين خطراتي که « ازدواج با احساسات انفجاري » موجب مي شود، شکاف بين واقعيت و خيال است.
    خيال احساس محور شما زندگي ايده آلي با اين شخص را براي شما رسم کرده است. و در واقعيت با مسائل ديگري روبرو هستيد يا خواهيد شد. همين افسردگي و تنش که اکنون با آن روبرو هستيد اولين ثمر و ميوه چنين تصميمي هست. شما در خيال ارتباط ايده آلي با اين شخص داريد ولي در واقعيت با درگيرهاي مختلفي روبرو هستيد که انرژي شما را مي بلعد و زندگي رويايي شما را تحت تاثير خود داده است.


    ***
    چنين ازدواجي با سماجت و پيگيري هر دو شما ممکن است انجام شود، ولي بايد آمادگي پذيرفتن هزينه ها ، و مسئوليت هاي آن هم باشيد. به عنوان نمونه يکي از اين هزينه ها همين درگيري هايي هست که اکنون شاهد هستيد. و اگر همانطور که اشاره کرده ايد تمام واقعيت هايي را که بر رابطه شما حاکم است فهرست کنيد، هر کدام هزينه و انرژي زيادي از شما تلف مي کند.

    ***
    وابستگی قبل از ازدواج ،از آفت هاي عشق و رابطه است، و نکته منفي براي ازدواج محسوب مي شود.


    نتيجه: تمام مسائل و مشکلاتي که هم اکنون دارید نمونه اي از مسائلي است که در زندگي با آن روبرو مي شويد يا از طرف خانواده ايشان در زندگي شما ايجاد خواهد شد، با اين وجود اگر شما مصمم هستيد که در دنيا فقط با ايشان خوشبخت مي شويد:

    اول: اطلاعات شما منحصر به گفته هاي اين شخص هست که در ازدواج اينگونه اطلاعات کامل نيست.

    دوم: بايد حتما به همراه اين شخص، حضوري با يک مشاور خانواده مراجعه نمائيد و جزئيات بيشتري را نسبت به هم به دست آوريد.

    سوم: از هم اکنون بايد تمام انرژي ها و تلاشهاي خود را جمع کنيد تا پي در پي با تنش ها و اختلافها دست و پنجه نرم کنيد. و اگر آنقدر ضعيف هستيد که از هم اکنون اضطراب ، افسردگي و ... را جايگزين تلاش و ... مي کنيد، به نظر نمي رسد چنين راه سختي را بپيمائيد.


    و در نهايت شما مهمترين انتخاب زندگي خود را در پيش رو داريد، سعي کنيد روشي را انتخاب کنيد که توان ادامه دادن و کنار آمدن با مسائل آنرا داشته باشيد.
    مسائلي مثل : تنهايي و غربت، تفاوت فرهنگي و رسم و سوم آدب، خراب شدن ارتباط با والدين و از آن سو مطمئن نبودن به رابطه ديگر، مواجه شدن با واقعيت و فروکش کردن اين احساس فعلي، و ضعيف شدن ارتباطات دوستي ، فاميلي، شغلي و... .



    من فقط با این شخص خوشبخت می شوم


    فراموش نكنيد كه انسانها نيازهايي دارند كه بايد از طريق مناسب به آنها پاسخ گويند. به عنوان مثال شما وقتي
    تشنه هستيد، فقط به آب نياز داريد ، اما در دسترس نبودن آن يا مانع داشتن در برابر آن منجر به خيالبافي و رشد اين نياز مي شود. (‌مثلا روزه بودن افراد در تابستان كه تشنگي و خيالات مربوط به آن را افزايش مي دهد ،‌به هنگام افطار انواع شربت و نوشيدني سر سفره مي آورند) با اين توضحات مسئله احساسي شما نسبت به ازدواج است نه يك شخص خاص، اما اكنون در وجود او متبلور شده است.


    ‌براي نجات از تبعات اين مشكل بايد بدانيم كه هر چقدر ما حول و حوش يك هيجان و احساس مي گرديم و به آن فكر مي كنيم در واقع مثل اينست كه به يك بذر آب مي دهيم و آنقدر رشد مي كند كه ديگر توان كنترل و از بين بردن آن را نداريم.
    فلسفه خيالات ما مانند ايجاد بهمن است كه ابتدا يك ذره كوچك هست آنقدر حول خودش مي چرخانيم و بزرگ مي كنيم كه بنيان بر افكن مي شود. لذا نياز است كه شما اوقات خود را با فكر به اين موضوع پر نكني.


    ‌براي فراهم شدن شرايط براي بند قبل، شما بايد علاقمنديهاي خود را گسترش دهيد، پارك، سينما، تفريحات، مسافرت ، مهماني، باشگاه ، درس خواندن ،‌مطالعه و ....، همچنين تنهايي هاي خود را با دوستان و خانواده پركنيد.

    ‌ اگر تصور مي كنيد كه احساساتي نيستيد و منطقي هستيد براي اين مسئله يك فرايند منطقي و يك روش عقلاني اتخاذ كنيد، مثلا با خانواده خود مطرح كنيد، و به آن شخص اطلاع دهيد و مسائل را از طريق عرفي و عقلاني پيگيري كنيد.

    ‌ معمولا مسائل بسيار هيجاني و احساس نياز به يك متخصص خارج از گود دارد كه بتواند شما را حمايت و راهنمايي كند. پيشنهاد مي دهم به يك مشاور خانواده مراجعه كنيد تا خطاهاي شناختي و هيجاني شما را روشن سازد و مراحل حل مسئله را با توجه به اطلاعات دقيق و ريزي كه از شما اخذ مي كند ، براي شما آشكار سازد.



    میشه به زور خانواده ای رو به ازدواج راضی کرد



    مراجع گرامي، از شرايط ازدواج ، اينست كه فرد بتواند حل مسئله كند و انعطاف پذير باشد و مستقل باشد. شما بايد براي شخص مورد نظرت روشن كني كه بايد به شيوه منطقي رضايت خانواده خود را جلب كند نه اينكه با آنها درگير شود.
    به هرحال، هر خانواده نگراني هايي دارد و اعتقاداتي دارد كه مي توان از همان دريچه به برطرف كردن آنها اقدام كرد.
    متاسفانه من چيزي از خلق و خو و ارزشها و ...،‌خانواده ايشون نمي دانم تا بر اساس آنها راهنمايي كنم، اما پيشنهاد مي كنم شما به اتفاق ايشون نزد يك مشاور خانواده رفته و ضمن ارزيابي دقيق خود و خانواده هايتان، راههاي كنار آمدن با خانواده ايشون را دقيق و از نزديك بررسي كنيد.
    از آنجا كه پدر ايشون تصمیم گیرنده نهایی هست، شايد خشك و منطقي باشد، شايد ارجاع مسئله به يك متخصص(‌مثل يك مشاورخانواده)‌ راه ميانه اي باشد كه خانواده ايشون بپذيرد.
    ارتباطات ‌شما و شخص مورد نظرتون بدون رفت و آمد خانوادگی ممکن است سطحي باشد و دلايل ديگري غير از خانواده در كوتاه آمدن او دخيل باشد، اين مسئله وقتي جدي مي شود كه خانواده هاي شما دو نفر رفت و آمدي داشته باشند ، يا زمينه آشنايي بيشتر و حضوري شماها فراهم گردد.
    چنانچه خانواده آنها فقط مخالفت خود را با يك ذهنيت از شما و خانوادتون اعلام مي كنند، در حاليكه اين براي شما يك زندگي واقعي است، بنابراین، بايد با شخص مورد نظرتون صحبت كنيد و از او بخواهيد جديت به خرج دهد و زمينه ملاقات بيشتر خانواده شما را با خانواده خود فراهم كند.

    اما اگر به هر بهانه اي ايشون كوتاه مي آيد و حرف هاي نااميد كننده مي زند( مثلا فایده ای نداره، پدر و مادرم قبول نمی کنند،بیا بی خیال ازدواج بشیم تا مجبور نشم با زور وادارشون کنم و ...)باید عرض کنم که ایشون تحت تاثير شديد خانواده بوده و پدر سالاري دارند و او براي زندگي و انتخاب همسر و ازدواج و ...، زير نفوذ پدرش هست.و ‌با عرض معذرت به شما توصيه می كنم كه از هم بگذريد.

    در اينجا بايد با توجه به شرايط وابستگي او به خانواده اش و مشكلات احتمالي در آينده لازم است براي خوشبختي خودتون از اين احساساتتون بگذريد. مگر اينكه او نيز به اندازه شما استقلال داشته باشد و گامهاي عملي و پيگيرانه اي را در جهت وصل شما بردارد.




    O.o°•♥خـــٌـدایــا راز دل با تــو چـہ گویَـم ڪِہ تــو خــود راز دِلــــی ♥•°o.O


    http://gifportal.ru/data/smiles/cveta-674.gif

  8. کاربر روبرو از پست مفید ویدا@ تشکرکرده است .

    hamrahi (دوشنبه 24 تیر 92)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 آبان 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    54
    سطح
    1
    Points: 54, Level: 1
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ویدا جان سلام ازت ممنونم خیلی کامل جواب داده بودی وپست هایی هم که گذاشتی کامل است فردا حتما میرم پیش مشاور وبا اونم صحبت میکنم انشالله که درست بشه بازم ازت ممنونم

  10. کاربر روبرو از پست مفید امین بدبخت تشکرکرده است .

    ویدا@ (دوشنبه 24 تیر 92)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1392-3-28
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,793
    سطح
    38
    Points: 3,793, Level: 38
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    146

    تشکرشده 406 در 140 پست

    Rep Power
    30
    Array
    امین جان الان بهتری؟

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مرداد 92 [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1392-4-21
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    71
    سطح
    1
    Points: 71, Level: 1
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه بازی در نیار عروس زوری میشه خار تو چشم.
    اختلاف خواهی داشت همیشه با خانوادت چون اونو نمیخواستن

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 آبان 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-23
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    54
    سطح
    1
    Points: 54, Level: 1
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانوادم اونو ببینند و دوستمم محبتشون کنه درست میشند مشکل در رسیدن ما دوتا بهم هست

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    126
    امتیاز
    790
    سطح
    14
    Points: 790, Level: 14
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 82 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امین اقا خودکشیت خیلی کار اشتباهی بود دیگه سعی کن تکرارش نکنی ولی اگه شما دو نفر همدیگر رو بخواید و سعیتون رو بکنید موفق می شید یک دختر اگه صد تا خواستگار بهتر از شما رو هم داشته باشه اگه دلش پیشه شما گیر باشه هیچ وقت تن به ازدواج نمی ده سعیتون رو بکنید البته با منطق نه با احساست و خودکشی از این کار به این دلیل می گم سعی کن بزار فردا حسرتش تو دلت سنگینی نکنه که چرا بهش نرسیدمو چرا قسمت هم نشدیم (خواستن توانستن است ،خیلی دلم می گیره یعنی او نخواست که نشد)

    - - - Updated - - -

    امین اقا خودکشیت خیلی کار اشتباهی بود دیگه سعی کن تکرارش نکنی ولی اگه شما دو نفر همدیگر رو بخواید و سعیتون رو بکنید موفق می شید یک دختر اگه صد تا خواستگار بهتر از شما رو هم داشته باشه اگه دلش پیشه شما گیر باشه هیچ وقت تن به ازدواج نمی ده سعیتون رو بکنید البته با منطق نه با احساست و خودکشی از این کار به این دلیل می گم سعی کن بزار فردا حسرتش تو دلت سنگینی نکنه که چرا بهش نرسیدمو چرا قسمت هم نشدیم (خواستن توانستن است ،خیلی دلم می گیره یعنی او نخواست که نشد)

  15. کاربر روبرو از پست مفید سان آی تشکرکرده است .

    سپیده خانم (سه شنبه 25 تیر 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  3. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  4. تو انتخاب کمکم کنید تو تصمیم درست مرددم روحیم داغونه
    توسط mona_joon در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 دی 89, 14:23
  5. لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 فروردین 87, 04:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.