سلام خانم آناهیتا
درد مشترک:احساس گیر افتادن تو مخمصه
اگه خانواده پدرشوهرتون در نگهداری بچه خیلی کمک میکردن،خیلی قشنگ میشد.هم کار میکردین و هم حضور تو یک محیط دیدن همکاراتون و تعامل با اونا و احساس مفید بودن تو اجتماع.به چشم یک مصرف کننده نبودن.اصلا یک حس خیلی قشنگی داره.
این همه خانواده زن و شوهر پا به پای هم کار میکنند و بچه رو هم خانواده های پدریشون نگه میدارن و همه چی اوکی هست.
اگر هم استقلال پسرشون رو حفظ میکردن و برای جزیی ترین مسائل تذکر و نظارت نداشتن که نورعلی نور بود دیگه.
ادم یه طورایی احساس میکنه خودش نیس که داره زندگی میکنه.
و خب ممکنه خیلی جزییات دیگه هم باشه که آزار دهنده بوده و شما از سعه صدرتون اصلا به دل نگرفتین.
با اینحال گزینه ترک کردن اون خونه و رفتن به جای دیگه، قواعدی رو شامل میشه که بنظرم شما هنوز اونا رو تامین نکردین.
برای رفتن باید دلیل داشته باشین
که شما چی به دست میارین؟
(1-ندیدن خانواده ای که براتون حس ازردگی دارند 2-زیرنظر نبودن )
که همسرتون چی به دست میاره؟(1-شما قراره بخاطر اسودگی خاطر دیگه غر نزنید)
که شما چی از دست میدین؟
()
که همسرتون چی از دست میده؟
(1-حمایت پدر در انجام کارهای منزل 2-)
والبته فرزندتون چی از دست میده و چی به دست میاره؟
()
ببینید هنوز پاسخهاتون ناقصه.میخوام پاسخ بدین و خودتون نتیجه بگیرین که ترک اون خونه بخاطر چی داره اتفاق میفته و چه چیزایی براتون به ارمغان میاره.و به نسبت سبک و سنگینی که شما میکنید راه حلهای مختلفی داره.
علاقه مندی ها (Bookmarks)