سلام به همه عزیزان
حسین، دریایی هست بیکران، که هر انسانی به اندازه فهمش و به اندازه وسعش از آن بهره می گیرد.
حسین، مربوط به یک زمان و به یک مکان نبود،
حسین
متعلق به همه اعصار و در همه مکانهاست.
حسین ، یک اندیشه ناب هست،
حسین، نمود یک انسان هست، انسانی که مسجود فرشتگان هست. و مورد فخر خداوند.
حسین، بی نهایت عشق را معنیست، حسین فانی شدن عاشق در معشوق را عملیاتی می کند.
حسین، پاره کردن ریسمان هرگونه تعلقی را نه با گفتار، نه با رفتار که با خونش، به ما می آموزد.
حسین، هم در زمان خودش غریب هست، و هم اکنون غریب تر، چرا که آنروز به فریاد خواسته هایش را جار می زد و با رفتارش نمازگزاری در بحران را برای ما الگو بود. لیکن امروز گریه امان برای حسین هست، اما رفتارمان شبیه نیست، ناله امان برای حسین هست، ولی اندیشه امان شبیه نیست، سینه زدنهایمان برای حسین هست، اما منش ما حسینی نیست، اندیشه ها و الگوی ناب حسینی را گاه با همهمه احساسات خود به حاشیه می رانیم. تمام شکل کربلا که برای زنده نگه داشتن محتوای کربلاست را پاس می داریم، اما محتوای کربلا آنقدر سنگین هست که ناهوشیارانه شاید، بی توجهی می کنیم.
حسین به ما می آموزد که نه ظالم باشید، نه نظاره گر ظلم باشید، نه ظلم را یاری دهید، نه در برابر ظلم سکوت کنید، بلکه در جهت عقب راندن ظلم از همه چیز خود، از وجود خود مایه بگذارید. و اینکه ظلم چیست؟ هزاران مراتب و درجه دارد. و ما باید مواظب خود باشیم که اگر در برابر ظلم نیستیم، خودمان فاعل انجام ظلم نباشیم.
حسین، هدف گرا نیست، صرفا معظوف به نتیجه نیست، حسین وظیفه شناس هست، حسین جهت شناس هست، حسین تلاش گر است، حسین امیدوار است، حسین ظاهر بین نیست که به ظاهر شکست ها را ببیند و به باطن پیروزیها بی توجه باشد.
حسین می آموزد به ما که کسی که عاشق اوست، فریادش در همه اعصار بلند است و هیچکس یارای خاموش کردن آنرا ندارد.
حسین به ما می آموزد که عشق اصیل به مبدا آفرینش، چنان فرد را محبوب می کند که خود معشوق همگان می شود.
و اکنون نیز حسین زنده هست.
فراموش نکنیم، که ما این پست ها را نمی زنیم که حسین زنده بماند، به حسین احترام بگذاریم، نه هرگز.... ما این پست ها را می زنیم که خودمان زنده بمانیم، خودمان احترام پیدا کنیم، خودمان هدایت شویم، خودمان مشق عشق تمرین کنیم، خودمان با حلوا حلوا دهانمان را شیرین کنیم که ما کجا و آن بزرگ مرد کجا......
حسین خود را، فرزندان و خانواده را ، همه و همه را فدا کرد اما بزرگتر از همه شد. بدون همه چیز بالاتر از همه چیز شد، چرا که او وصل به وجود لامتناهی حضرت حق شد.

حسین با چنین زندگی به ما آموخت، دردهایمان، رنجهای کودکانه امان، به خاطر اهداف بچگانه امان هست، به خاطر رفاههایی هست که حسین آنها را به عقب می راند و ما آنها را آرزو می کنیم.
حسین به ما می آموزد که وقتی هدف سترگ، عشق عظیم و تعلقی گسیخته از همه اشیاء و افراد پیدا کنی، همه دردهایت پایان می پذیرد، همه خواسته هایت کامل می شود، همه ناآرامی هایت عقب رانده می شود و همه وجودت شکوفا می شود و در مقابل وجود بی نهایت حقیرمون با گره به وجود حضرت دوست ، جاویدان می شود. و دیگر محتاج دویدن به دنبال سراب آرامش در رفاهیات نیستیم.
اما ما کجا و حسین کجا
چرا امشب این به ظاهر ابوالفضل از حسین می نویسد.... حسینی که مجنون حق بود و اکنون خود لیلی خلق هست...

آری ....
گفت مشق نام لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم
ناچشیده جرعه ای از جام او
عشقبازی می کنم با نام او »










.