سلام دوستان
من به همفکریتون احتیاج دارم البته نه در مورد خودم بلکه درمورد دختر خالم
داستان از این قرار :
دختر خاله من وحشتناک احساساتی هست و من از وقتی چشمم رو باز کردم و ایشون رو شناختم به دنبال یک عشق راستین بود و بدبختیش اینه که وقتی عاشق میشه زمین و زمون رو به هم می دوزه و اگه اتفاقی بیوفته هیچی دیگه کارش گریه هست یا ناامیدی و آرزوی مرگ کردن.تا اینکه تصمیم میگیره با یکی که از نظر خودش عشق واقعی هست ازدواج می کنه ولی با چه بدبختی خانواده پسر مخالف بودن و 6 سال درگیری داشتند تا اینکه موافقت شد ازدواج کنن بعد شب عروسی پشیمون شد که این به درد من نمی خوره و با اشک و آه رفت خونه بخت.دوباره 6 سال با درگیری زندگی کرد و کتک و توهین و تنفر تا اینکه 1 سال پیش جدا شد و در این میون باز عاشق پسر داییش شد و اون هم ولش کرد و رفت.تا اینکه من تصمیم به ازدواج گرفتم و گیر داد که الا و بلا من هم یکی مثل شوهر تو می خوام بله سرتون درد نیارم و اون کسی که می خواست پیدا کرد 2 سال از خودش کوچیکتر و ساکن سمنان( ما شیراز هستیم)،وای یک عشقی بینشون به وجود اومده وحشتناک اصلا دوتاشون دیونه هم هستند.پسره با خانوادش در میان گذاشته و پدر پسره 100در 100 مخالف هست و گفته راضی نیست. شاید باورتون نشه دیشب دختر خاله محترم دیدم شده بود عین جنازه از بس گریه کرده بود و غصه خورده بود.در ضمن بگم دختر خالم مشکل خانوادگی هم داره و همش می خواد از جو خانوده فرار کنه.شما بگین مشکل اون چیه؟آیا واقعا مشکل روحی روانی داره؟آیا رفتارش عادی ؟ راهی هست که بشه کمکش کرد؟اشتباه اون کجاست و چه طوری می تونم کمکش کنم تا مثل یک انسان نرمال محکم زندگی کنه؟دلم خیلی براش میسوزه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)