سلام ب دوستان همدردی. طاعات و عباداتتون در این ایام قبول باشه انشاالله. همدیگر را دعا کنیم در این روزها.
تقریبا پارسال همین روزها بود ک تایپیک " با پسر عمه سمجم چگونه برخورد کنم" رو باز کردم و دوستان همدردی من را از نظراتشان دریغ نکردند و من هم سعی کردم طبق حرف دوستان عمل کنم. سنگینی رفتارم کاملا بیشتر شد و کلا توی بگو و بخند های فامیلی فاصله خودم را حفظ کردم.
برای این که دوباره ب تایپیک قبلی مراجعه نکنید، من درباره مشکلم توضیح میدم. من و پسر عمه ام هردو 17 ساله هستیم. من از تهران و مذهبی، ایشون از شهرستان و خب بسیار باز تر. از لحاظ اخلاقی پسر خوبیه. ما از بچگی خیلی باهم بودیم. اما از اول دبیرستان یعنی حدود 3سال پیش رفتار و نگاهش عوض شد .شروع کرد با شماره های مختلف اس ام اس دادن و مزاحم میشد و خودش رو معرفی نمیکرد که من بعدها متوجه شدم خودشه. چند دفعه هم با خط خودش اس ام اس داد و خودش رو معرفی کرد که من بار اول بهش گفتم اگر کار ضروری نداری پیام نده، و اونم عذرخواهی کرد و دیگر پیام نداد. ولی باز بعد یه مدت دوباره شروع میکرد. و من دیگه جوابشو ندادم.
تا این که دفعه آخر ایشون پیام داد و دوباره همون حرفای قدیمی. منم طبق یکی از راهنمایی های دوستان ایندفعه قایم باشک بازی رو کنار گذاشتم جوابشوونو دادم و ازش خواستم دلیل این کارهایش رو بگه. بهش گفتم من متوجه این رفتارت نمیشم. این کار شما درست نیست. ما بزرگ شدیم و من این روابط پیامکی رو درست نمیبینم. و باهاش اتمام حجت کردم. گفتم تا الان شاید درست برات توضیح نداده بودم که رفتارت منو اذیت میکنه و دوست ندارم پیامی ازت دریافت کنم ولی از این به بعد دیگه شما کاملا متوجهی. ایشونم دوباره عذرخواهی کرد و قول داد دیگه پیامی نده. و واقعا هم تا دیشب که حدود 8 ماه میگذره نداد.
اما دیشب بعد کلی معذرت خواهی و عذرخواهی پیام داد که یک نفر که از احساس ایشون نسبت ب من خبر داشته، خودشو ب جای من جا زده و بهش پیام داده و خلاصه اعصابش رو بهم ریخته و اذیتش کرده. پیام داد که این یک نفر هم مشخصه آشناست. و باز هم دوباره عذرخواهی کرد که مزاحم شده. و من هم جواب ندادم.
راستش دیگه از این موضوع کلافه شدم. نمیدونم باید چیکار کنم. و نمیدونم حرفی ک میزنه راسته یا نه. کلا دیگه از آخر این داستان میترسم. میترسم با آبروم بازی شه و بشم آش نخورده و دهن سوخته.
در ضمن مادرم هم از این جریان باخبرند ولی پدرم نه. قبلا هم گفتم به پدرم نمیتونم بگم چون متاسفانه خیلی متعصب اند و میدونم که رفتار درستی نخواهند کرد. ولی یک عمو دارم ک عموی کوچک من هستند و رابطه صمیمانه ای هم با من و هم با پسر عمه ام دارند. و فرد قابل اعتمادی اند.
اصلا درسته به کسی این ماجرا گفته بشه یا همچنان ب روی خودم نیارم ؟
پیشاپش از راهنمایی شما عزیزان متشکرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)