سلام دوستان
دوستان اول از همه عذر می خوام این نام تاپیک می دونم همتونو خسته کرده خودم می دونم ببخشید اخه دیگه نامشو نمی خوام تغییر بدم
تشکر از دوستانی که همه جهاته به من یاری رسوندن خیلی ممنون از همتون
دیشب به مورخه 6/04/92 قرار شد برای بار چندم بریم خواستگاری خلاصه دوستان گفته بودم تو این تاپیک:http://www.hamdardi.net/thread-28778.html
که ما سوالاتی اماده کردیم که قرار شد بپرسیم و اینا
رفتیم جاتون خالی با استرس کم شایدم اصلا استرسی در کار نبود واقعا از جهاتی ادم خوشحاله دیگه خواستگاریشه می خواد سر و سامون بگیره رفتیم حدود ساعت 8.30 بود رسیدیم من چون همه روز شرکتم برام سخته اواسط هفته برم جایی بخاطر همین 5شنبه میزارم که بهتر باشه خلاصه رفتیم گرم برخورد کردن مثل همیشه انگار یه جوری که خوشحال خوشحال بودن حقم دارن داماد به این خوبی گیرشون اومده نمی خوان خوشحال باشن(اغراق)
به هر حال گذشت ساعت 9 بود بعد از خوردن چای از دست دختر خانومشون اجازه دادن بریم اتاق ایشون برای صحبت اینا سوالات تو جیب کتم بود اما بخدا خجالت می کشیدم اخه سوالاتش موجب خنده میشد نشستیم یکم احوالپرسی کردیم و اینا گفتم از کجا بحث و وا کنیم گیر دادیم به چادرش گفتم قشنگه و اینا از کجا خریدیش و اینا یکمی بحث جنبه خنده و شوخی گرفت و گرم شد خاطره گفتیم جوک... اون میون به هر چی میومد الا خواستگاری بعد ایشون سوالاتش شروع شد یکم جا خوردم سوالاتش خوب بود اما چند تایش اذیتم میکرد میگفت تو شرکتتون چند تا دختر دارین که پیش شما کار می کنن به طور مستقیم پرسید گفتم حدود 25 30تا هستن که تو شرکت من هستن می خواستم دروغ بگم ولی پشیمون شدم گفتم من که کاری نکردم تا دروغی بگم یا سوالات دیگه اش مثلا بهم گفت شما تا به حال شده با دختری برید مسافرت و از این جور حرفا نمی دونم اون استرس داشت این سوالات و می پرسید یا من نفهمیدم دوستان سوالتش یعنی چی؟؟؟؟؟
بعد من شمارشونو گرفتم ایشون هم گرفتن امروز صبح هم بهم اس ام اس داد و اینجور حرفا و قرار شد که امروز بعد از ظهر بریم بیرون خانواده ها در جریانن قرار شده که با ماشین برم دنبالش ولی می ترسم باز هم سوالاتی بپرسه من یکم دیدم نسبت بهش عوض شه نمی دونم یعنی چی این سوالاتش
مرسی از دوستان گل
علاقه مندی ها (Bookmarks)