به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 66
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    پیش همسایه ها واقعا آبرو ریزی شد

    سلام دوستان
    ببخشید اگه تاپیکم طولانیه ولی به راهنماییتون نیاز دارم
    من در تاپیک قبلی در مورد خساست همسرم ازتون راهنمایی خواستم در ارتباط با همین موضوع من از طرف یکی از فامیلامون به جشن دعوت شدم و چون واقعا هیچ لباس رسمی نداشتم از همسرم خواستم یه لباس ساده برام بگیره با هزاران مکافات قبول کرد و گفت از صد هزار بیشتر نباید باشه روز خرید اخلاقش کلا عوض شد و توی ماشین قیافه گرفته بود و می گفت اگه صد و یک هزار باشه نمی خریم البته خودش اولش گفت بی حوصلگیم بخاطر یه طلبکاره که زنگ زده ( البته شوهرم اصلا ندار نیست) خلاصه جلوی فروشگاه نگه داشت و گفت برو ببین صدتومنی چیزی داره منم رفتم مغازه و اومدم گفتم آره داره بیا ببین تو می پسندی چشمتون روز بد نبینه پیاده شد و جلوی چندین فروشنده بلند داد زد موهاتو بزار تو ده ساله میگم حجابت رو رعایت کن هنوز به جایی نرسیده دو تا فروشنده مرد دیدی داری خودت رو نشون میدی و ... واقعا خجالت کشیدم همه نگاه میکردن حجاب من مثل همیشه بود زود برگشتم ماشین ولی شوهرم میگفت وقتی رفتی مغازه خودم دیدم روسریت رو کشیدی عقب . اینو که گفت منم واقعا عصبانی شدم و گفتم این از فکر خراب توست و ... که یهو یه سیلی محکم زد روی چشمم منم دیگه واقعا قاطی کردم و داشتم بلند بلند گریه میکردم طفلک بچم خیلی ترسیده بود از فردای اون روز بدنم کلا لرزش داشت رفتم دکتر به شوهرم تاکید کرد که به هیچ وجه نباید اضطراب ببینه تا بررسی بشه و برام آزمایش نوشت ولی شوهرم نمیبره آزمایشگاه فقط جر و بحث میکنه و از مشکلات دوران نامزدی با خانوادم میگه و ... دیشب خونه بودیم منم اصلا حال نداشتم گفت از بابات بگیر برو آزمایش به من ربطی نداره من به زن زبون دراز و بی حجاب و بد اخلاق یه قرون هم نمیدم . منم گفتم باشه از بابام می خوام ولی تو رو اصلا به عنوان همسر قبول ندارم که یه دفعه اومد نسخه آزمایش رو پاره کرد واقعا ترسیدم برگشت گفت انشاالله بعد تو یه خانم زیباتر از تو میگیرم آخه دکتر یواشکی به من گفت خانم تا شش ماه زندست . اینو که شنیدم از ضعف عصاب دوباره زدم زیر گریه همش بلند بلند گریه می کردم که بهو دیدم همسایمون در رو میزنه گفت چرا خانمت اینطوری گریه میکنه و ... اینم مسئله رو کشید به حجاب و منو کلا مقصر جلوه داد البته خانومه میگفت که آخه خانم شما معمولیه اونقدر هم که بد حجاب نیست اینم می گفت نخیر در حد انتظار من نیست و ... اصلا مسئله حجاب نبود پول آزمایش بود خلاصه پیش همسایه ها واقعا آبروم رفت از خودش اونقدر دروغ ها گفت و ... الان آزمایشم شب دیر وقته موندم چیکار کنم اینم گفته نمیبرم مامانم میگه خودم میام دنبالت می برمت اینم میگه اگه بری برگشتنی کلید در رو عوض می کنم و بچه رو هم ازت می گیرم . به نظرتون چیکار کنم حالم اصلا خوب نیست

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام دوست عزیز

    الان در حال حاضر هیچ کاری نکن.ازمایش رو هم فعلا دست نگه دار.با چند روز تاخیر هیچ اتفاقی نمیفته.خانوادت رو دخالت نده.اصلا.ممکنه کار به بی احترامی و ...برسه..
    اگر میبینی همسرت دوست داره که تو حجاب بهتری داشته باشی چرا این کار رو نمیکنی؟این نوعی از خودگذشتگیه..شاید بتونی با این کار اروم ترش کنی.
    چرا وقتی همسرت عصبانیه باهاش جر و بحث میکنی؟سکوت کن تا اروم بشه و در یک موقیعت مناسب باهاش صحبت کن.
    هیچ کار خاصی نکن...فقط دم کرده گل گاو زبونی چیزی بخور و خودت رو اروم کن.بحث نکن.پای خانوادت رو هم باز نکن.
    جو رو متشنج نکن
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    Erica (دوشنبه 11 دی 96), Quality (جمعه 03 فروردین 97), tavalode arezoo (یکشنبه 10 دی 96), بی نهایت (یکشنبه 10 دی 96), بانوی آفتاب (سه شنبه 12 دی 96)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام

    من نمی دونم این آقا چقدر با حجاب خانم مشکل دارند و یا اینکه از اون برای توجیه کارهاشون استفاده می کنند. ولی به خانم محترم توصیه می کنم حجاب شون رو در حد نرمال و کافی مراعات کنند. اولا که رعایت شرع رو نزد خدا کرده اند. و دوما بهانه رو از از همسرشون بگیرند. یه مدت بگذره ببینند بازهم بهانه های دیگری دارند یا خیر.
    یه هرحال کم حجابی یا هر چیز دیگری دلیل توهین، تحقیر و کتک زدن نمیشه. اسلام هم همچین حقی برای مرد قائل نشده. آخر آخرش خیلی ناراحتی طلاق بده. نه اینکه جلو مردم بزنی. آخه آدمی که واقعا غیرت داشته باشه به خاطر حجاب زنش رو نمی زنه. نصیحت، تشویق، تنبیه ملایم زبانی، رفتاری و ... و آخرش نمی تونه تحمل کنه شما رو به خیر ما رو به سلامت. خانم ها هم مقصر هم هستند. یکی به دلیل رعایت نکردن حساسیت های همسر و هم به دلیل کوتاه آمدن های بیجا.
    اگر این مسئله به دفعات تکرار میشه از خانواده تان کمک بخواهید. ضمن اینکه بازهم میگم اگر همسرتان حساسیت دارند ولو اعتقد هم ندارید وظیفه همسری حکم می کنه رعایت حساسیت و اعصاب ایشان را بنمائید.

    آخرش هم درست نفهمیدیم آقا خسیس هستند یا یا از روی ناراحتی و برای تلافی کردن خرج نمی کنند، یا هر دو؟

    موفق باشید

  5. 4 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 17 دی 96), Erica (دوشنبه 11 دی 96), tavalode arezoo (سه شنبه 12 دی 96), بانوی آفتاب (سه شنبه 12 دی 96)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از مریم جون و جناب یه دوست بابت وقتی که برام گذاشتید . جو خونه الان طوری نبود که بشه تحمل کرد من بعد از اون سیلی که توی ماشین خورد بدنم یه جوری شده از همه چی می ترسم و حساس شدم همش گریم می گیره حتی خال و حوصله غذا درست کردن هم نداشتم شوهرم هم همش بالای سرم ایستاده بود و فقط ناله می کرد که چرا من باید پول دکتر و آزمایش هات رو بدم پس بابات و برادرات کجا قایم شدن الان که جواب آزمایش ها بیاد همشون پیداشون میشه . من واقعا ضعف کرده بودم خونه هیچی برای خوردن نداشتیم بعد آزمایش خون و ام ار آی خونه بجز پنیر هیچی نداشتیم وقتی هم به همسرم می گفتم می گفت به من ربطی نداره روز اول که بهم سیلی زد یکم میوه خرید که ای کاش نمی خرید هزار بار برای مامانم . همسایه ها و ... گفته که من برای این خانم از وقتی مریض شده پانزده مدل میوه خریدم شیر خریدم و یه عالمه ویزیت دکتر دادم هیچ کس جلو نیومد . جناب یه دوست فکر می کنم هر دو مورد باشه هم بشدت خسیسه هم در مورد من تلافی میکنه

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    عزیزم پست آخر شما جوری نوشته شده که گویا الان منزل پدرت هستی آیا حدس من درسته؟

    عزیزم به نظر من مشکل شوهر شما با شما سر مسائل مادی و بخاطر خساست شدید ایشونه نه حجاب یا رفتار بدی در شما.
    الان که رفتی دکتر و ام آر آی هم انجام دادی نتیجه مشخص شده؟ مشکلت چیه که از اون سیلی اینطوری شدی؟ نتیجه آزمایش خون کی مشخص میشه؟
    اگر مشکل جسمی خاصی پیش نیومده مسئله روحی هست و باید حتما پیش مشاور بری یا با پول شوهرت یا پول پدرت فرقی نداره چون سلامتی شما به همه مسائل دیگه مقدم هست. و اگر همسرت نده باید از خانواده ت کمک بگیری فعلا.
    در مورد همسایه اصلا ناراحت نباش اونی که آبروش میره در این رفتارها در نهایت همسرت هست هیچ کس نمیگه وای چه زن بی آبرویی داره گریه میکنه!!! میگن ببین شوهرش چی کارش کرده که اینجوری گریه شو درآورده.
    و مهم هم نیست شوهرت به در و همسایه چی میگه.
    اگر حالت واقعا خیلی بده و شوهرت هم مایحتاج و مواد غذایی کافی تهیه نمیکنه اگر تا الان منزل رو ترک نکردی حتما برو خونه پدرت چون حتی اگر بری و ایشون ازت شکایت هم بکنه شما مدرک پزشکی داری که خونه برات امن و تامین نبوده و برای سلامتیت مجبور شدی اینکارو بکنی و این جز بندهای قانونی هست که میشه منزل رو ترک کرد.
    اول حالتو خوب بکن بعد ببین با مشورت خانواده و حتی مشاوره باید با خساست های همسرت و این مال دوستی که حتی از سلامتی شما هم براش مهم تر شده باید چی کار کنی. اولویت اول الان برگشت سلامتی شماست.
    همسرتون وظیفه شرعی و قانونی داره که مایحتاج زندگی و امنیت شمارو فراهم کنه حتی اگر مجبور بشین از طریق قانون ایشون رو به وظایفشون آشنا بکنید. راجع به خساست هم من فکر میکنم باید ایشون رو مجبور به درمان و تغییر بکنید چون به نظر نمیاد خودشون حاضر به پرداخت هزینه مشاوره برای درمان بشن. مرد خسیس یکی از مواردی هست که از زمان قدیم میگفتن باهاش نمیشه زندگی کرد و کنار مرد معتاد و دست بزن دار قرار میگرفت.
    ویرایش توسط Fariba.89 : سه شنبه 12 دی 96 در ساعت 17:57

  8. 4 کاربر از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده اند .

    maadar (سه شنبه 12 دی 96), maryam123 (چهارشنبه 13 دی 96), Ye_Doost (سه شنبه 12 دی 96), جوادیان (سه شنبه 12 دی 96)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم فریبا جون
    بله من الان از دیروز خونه پدرم اومدم . اصلا محیط خونه مناسب یه بیمار نبود . من بعد اون سیلی مثل یه مرده متحرک شدم که همش گریم می گرفت و یه طرف بدنم به طور غیر ارادی کلا میلرزه . توی این شرایط فکر کنید نه ناهار داشته باشی نه شام و... البته اگه بود هم بخاطر اضطرابم هیچ اشتهایی نداشتم . شوهرم همش بالا سرم بود و می گفت من چرا باید پول ویزیت دکتر تو رو بدم انشاالله جواب آزمایش و ام ار ای مثبت باشه تا من یه زن زیباتر از تو بگیرم که محجبه هم باشه . من قبل از ازدواج با تو با صد تا دختر دوست بودم الان میرم با چند تاشون صیغه می کنم تا ازش پسر داشته باشم تو نتونستی بهم پسر بدی . خلاصله توی خونه خیلی بد بود مجبور شدم با مامانم بیام خونشون .
    ولی الان همه ترسم جواب ام آر ای و آزمایشمه دارم از ترس می میرم میگم نکنه اون سیلی باعث شده اتفاقی توی مغزم رخ داده که چند روزه پام میلرزه چند روزه شب ها نخوابیدم دارم از اضطراب دیونه میشم

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    115
    Array
    اگر واقعا اینقدر شرایط شما حاد است که در منزل فقط پنیر داشته اید اولا از خانواده تان کمک بگیرید. و دوم اینکه از راه قانونی وارد شده و تقاضای حقوق مادی و معنوی تان رو بکنید. قبل از آن ببینید اگر لازمه نکاتی رو رعایت کنید، مثلا از درمورد مشکلات تون استشهاد محلی تهیه کنید، اگر کتک زده اند با حکم دادگاه به پزشک قانونی مراجعه کنید و ... حتما با وکیل هم مشورت کنید.
    متاسفانه فراموش کرده ام مهریه تان چقدر است. اگر امکان دارد قسمتی از آن (نه همه) را به اجرا بگذارید و همسرتان رو مجبور به تعدیل رفتار کنید.

    درمجموع باید به خودتان تکان بدهید. نه اینکه بنشینید ناله و زاری کنید و اینجا پست بگذارید.

    موفق باشید

  11. 4 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    Erica (چهارشنبه 13 دی 96), Happy.girl.69 (سه شنبه 12 دی 96), maadar (سه شنبه 12 دی 96), جوادیان (سه شنبه 12 دی 96)

  12. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    بی کران عزیز

    فعلا فقط ارامشت رو حفظ کن و هیچ کاری نکن.الان هیچ چیز جر سلامتیت مهم نیست.
    این حالتهایی که برات پیش اومده احتمال 90 درصد بخاطر شوکی بود ه که اون لحظه بهت وارد شده و انشالله چیزی نیست.با یک سیلی اتفاقی نمیفته.

    اصلا حرفهای همسرت رو برای خودت مرور نکن...فقط ارامش داشته باش تا بدنت به حالت عادی برگرده.وقتی ارامش گرفتی در مورد بعدا تصمیم درستی میگیری.الان هیچی و هیچی.فقط ارامش و سلامتی

    سعی کن داروهای گیاهی و جوشونده بخوری تا به ارامش برسی...بهار نارنج و گل گاو زبون و ....
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  13. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    Erica (چهارشنبه 13 دی 96), Happy.girl.69 (سه شنبه 12 دی 96), maadar (سه شنبه 12 دی 96), Quality (جمعه 03 فروردین 97), جوادیان (سه شنبه 12 دی 96)

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام

    امیدوارم حالتون بهتر شده باشه. من هم مشکل اضطراب دارم . متاسفانه در سال دوم ازدواج وقتی که دیگه توان تحمل شکنجه های رو حی رو نداشتم دچار دردهای سایکوسوماتیک شدم و چندین ماه ازمایشات زیادی انجام دادن و متخصص های زیادی من رو ویزیت کردند . احتمالات زیادی مفروض بود مثل روماتیسم و ام اس و ... . خوشبختانه تمام ازمایشات نشون میداد من از نظر جسمی مشکل نداشتم و در نهایت دردهای عصبی عضلانی با نام فیبرومیالژی تشخیص دادند که علتش اضطراب شدید هست. من هم مثل شما دیگه قادر به انجام کارهای روزمره نبودم و حتی شغلم رو هم از دست دادم و مثل یک مرده بودم و با این احوالات رفتم خانه پدری و تمام تماسم رو باهمسرم قطع کردم و بعد از دوهفته دیگه دردی نداشتم . انگار معجزه شده بود. تا الان هم که چندین سال گذشته هنوز هم پیش روان شناس میرم و درمان ادامه داره .من بعد از سه ماه ترک خونه باگرفتن امتیازاتی مثل خرید خونه و قطع رفت و امد با خانواده همسرم و مشاوره گرفتن همسرم برای کنترل خشم برگشتم. الان چندین سال هست که مشاوره ها و درمانها ادامه داره و من حالم خوبه. هرچند هنوز مشکلات زیادی هست ولی درکل زندگی نسبتا نرمالی داریم. به احتمال زیاد علایم جسمی شما هم نشانه فشارهای روحی شدید هست و تنها بخاطر یک سیلی نیست. در شرایط فعلی بهترین کار دور بودن از شرایط استرس زا و قرار گرفتن در یک محیط ارام و امن هست. تنفس عمیق و تنرینات ارامبخش انجام بدید . یوگا و شنا خصوصا غوطه ور شدن دراب بسیار مفید هست. بی تحرک نباشید اگر بتونید پیاده روی کنید خصوصا در دل طبیعت خیلی مفید هست. درمان هومیوپاتی هم بعضی مواقع نتایج قابل توجه و سریعی داره . حتما امتحان کنید. چون برای من خیلی مفید بود و خوابم رو کاملا تنظیم کرد.
    به نظر من با توجه به گفته های شما همسرتون بیمار هستند و نیاز به درمان دارند و به احتمال زیاد دارودر مانی لازم خواهد بود . زندگی با همچین افرادی بسیار سخت هست و باعث خستگی و فرسودگی روحی روانی میشه.
    فعلا تنها فکرتون سلامتی خودتون باشه و هر کاری لازمه برای بازیافتن سلامت جسم و روحتون انجام بدید. بعد از اون میتونید درباره زندگی با همسرتون تصمیم بگیرید.

  15. 5 کاربر از پست مفید maadar تشکرکرده اند .

    Erica (چهارشنبه 13 دی 96), Fariba.89 (سه شنبه 12 دی 96), maryam123 (سه شنبه 12 دی 96), tavalode arezoo (چهارشنبه 13 دی 96), مهرسا مامان (چهارشنبه 13 دی 96)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همه شما دوستای عزیزم
    نمیدونید چقدر خوشحالم امروز جواب ام ار ای و آزمایش هام رو گرفتم دکترم گفت هیچ مشکل جسمی وجود نداره مشک تو اضطرابه شدیده که اگه این اضطراب ریشه ای حل نشه مشکل جدی هم پیش خواهد آمد یک سری داروی ضد اضطراب داد ولی نمی خوام از الان توی این سنم دارو اعصاب مصرف کنم .
    دکترم چند ماه پیش شوهرم رو هم ویزیت کرده بود و می گفت این آدم مریضه و اون تهدیدهایی که میکنه مثل اسید پاشی . خفه کردن . دزدیدن بچه یه روز عملی خواهد شد . دکترم میگه تو خودت یه نوع بیماری داری بنام وابستگی بیمارگونه با اینکه میبینی از چیزی بهت ضرر میرسه ولی می ترسی و می خوای هر طور شده اونو برای خودت نگه داری و نمی تونی از دستش بدی . دیروز شوهرم زنگ زده و میگه دیدی تو هیچیت نیست الکی مریض شدی الان بهتره دوست و دشمنت رو بشناسی هر کاری هم صلاحه اون کارو بکن بعدش هم گفت گوشی رو بده به بچم و ... دوستان من نمیدونم چرا این همه ترس دارم چرا نمی تونم با اقتدار رفتار کنم و تصمیم بگیرم

  17. 2 کاربر از پست مفید بی کران تشکرکرده اند .

    maryam123 (چهارشنبه 13 دی 96), tavalode arezoo (چهارشنبه 13 دی 96)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. این مشکلاتم اختلاف سلیقه اس یاچیزی مهم تراز اون
    توسط عطریاس در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 25 فروردین 96, 16:36
  2. عاشق چه چیزی در شغل‌تان هستید؟ از چه چیزی در ‌‌شغل‌تان متنفرید؟
    توسط ehsan_hamdardi در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 25 مهر 92, 09:39
  3. مادر من دچار بیماری جمعیت گریزی است. ما برای بهبود او چه راه حلی را پیش بکیریم
    توسط tasnim1 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 تیر 92, 18:58
  4. آهنربای وجودت چه چیزی رو به خودش جذب می کنه؟
    توسط بالهای صداقت در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 اسفند 89, 10:37
  5. چـیزی که نپرسند تو از پیش مـــگوی
    توسط baby در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 01 شهریور 89, 14:49

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.