من هیچ امیدی برای ادامه زندگی ندارم.
همیشه دارای احساس گناهم.
از مرگ میترسم. از ادامه زندگی میترسم.
خسته شدم.
دنیا بر من به تنگ اومده.
امکان مراجعه به روانشناسم ندارم.
چه خاکی باید بر سرم بریزم؟؟؟
تشکرشده 9 در 8 پست
من هیچ امیدی برای ادامه زندگی ندارم.
همیشه دارای احساس گناهم.
از مرگ میترسم. از ادامه زندگی میترسم.
خسته شدم.
دنیا بر من به تنگ اومده.
امکان مراجعه به روانشناسم ندارم.
چه خاکی باید بر سرم بریزم؟؟؟
mohammad7 (دوشنبه 15 فروردین 90)
تشکرشده 2,054 در 617 پست
چرا؟
اتفاق خاصی افتاده؟
شما چند سالتونه؟ الان چیکار می کنید؟
بهشت (پنجشنبه 26 اسفند 89)
تشکرشده 451 در 101 پست
سلام
احساس گناه در مورد چه چیزی؟
جایی د زندگیتون کوتاهی کردید؟
چیزی در زندگیتون پیش اومده که آزارتون میده؟
mohsenazizi (جمعه 05 فروردین 90)
تشکرشده 9 در 8 پست
این زندگی رو دوس ندارم. اینی که هستم رو دوس ندارم. وقتی سیر کردن خودم در تخیلات رو بررسی میکنم متوجه میشم به علت اینکه از دنیای خودم فراریم مدام در تخیل زندگی میکنم یا در گذشته سر میکنم.اتفاق خاصی افتاده؟
18 - تحصیل: مهندسی سال دومشما چند سالتونه؟ الان چیکار می کنید؟
همه چی. خودم خودمو دوس ندارم. مورد تایید والدینم نیستم. ارتباط مخدوشی بین ماست.احساس گناه در مورد چه چیزی؟
بدبختی مواقعیست که دچار افسردگی میشم. (مثل همون وقتی که این تاپیک رو زدم)
دیگه دوس ندارم زنده باشم. دچار بی قراری میشم. احساس میکنم درست نمیتونم نفس بکشم.
(از 13 سالگی سابقه استرس و افسردگی دارم.)
مثلا همین الان احساس میکنم این پستی که دادم (حتی قبلا زدن دکمه ارسال پاسخ!!) نشانه ناشکریه و خداوند من را در عذاب عظیم خواهد انداخت!!!احساس گناه در مورد چه چیزی؟
mohammad7 (جمعه 05 فروردین 90)
تشکرشده 12,256 در 2,217 پست
سلام آقا محمد،
سال نو مبارک.
شما که به خدا فکر می کنی و او در یادت هست، چه دلیلی داره که او بخواهد عذابت دهد؟
خدا آنقدر مهربان است که به فکر من و شما هم نمی رسه.
همین که به یاد او هستی نشانه بسیار خوبیست. سعی کن بیشتر با او آشنا شوی تا دریای رحمت و مهربانی او را بشناسی. بسم الله الرحمن الرحیم! رحمان و رحیم!
پس خداوند بی جهت کسی را عذاب نمی دهد و عذاب مخصوص کافران و ظالمان است.
تازه همین پست شما با نیت خیر و برای بهبود حال شما هست، پس در اصل کار خیر هم کردی.
درس و تحصیلت هم که خوب پیش می رود. پس چرا از زندگیت راضی نیستی؟ چرا خودت را دوست نداری؟
شاید هنوز زیبایی های وجود خودت را پیدا نکردی تا به خودت علاقه مند شوی؟
چرا فکر می کنی مورد تایید والدینت نیستی.
اگر هم اشتباهی در کارت هست همیشه فرصت تغییر و بهتر شدن هست. اولین قدم را هم که برداشتی!
hamed65 (یکشنبه 20 شهریور 90)
تشکرشده 9 در 8 پست
- اگه از نظر خدا بخوایم حساب کنیم من آدم بدی ام.نوشته اصلی توسط Hamed65
- درسم که اصلا خوب نیست. ترم چهارم دانشگاهم و تا الان که عیدم تموم شده تقریبا هیچی درس نخوندم (دانشگاهم با سیستم مجازی هست) انگیزه ای ندارم.
- از صبح تا شب بلاتکلیفم. پر از افکار منفی. هدفی ندارم. نمیدونم چی کاره ام. در خیالات هستم. به هنر علاقه دارم اما خانواده م ازش بی زار. از موسیقی، سینما... حتی علاقه به هنر را هم نمیتونم راحت ادعا کنم چون کار قابل عرضی نکردم در عمرم در این زمینه. فقط در کودکی نقاشیم خوب بود.
خودشون ابراز میکنن.چرا فکر می کنی مورد تایید والدینت نیستی.
تشکرشده 12,256 در 2,217 پست
آقا محمد اینکه شما در نظر خدا چه جور آدمی هستی رو فقط خودش می دونه. پس هیچکس نمی تونه چنین قضاوتی کنه که شما کردی.نوشته اصلی توسط mohammad7
البته شما می تونی سعی کنی با وجدان خودت، خودت رو بسنجی. به نظر خودت گناهی مرتکب شدی؟ واقعاً کاری کردی که خدا تو رو از اون منع کرده؟
از اونجا که نوشته بودی حتی وقتی اینجا درد دل می کنی احساس گناه می کنی، فکر می کنم شما باید کمی دید خودت رو نسبت به خدا و دینش تغییر بدهی. نباید اینقدر به خودت تلقین منفی کنی.
اگر درست خوب نبود که الآن دانشگاه نبودی. تازه 4 ترم هم که خوندی.نوشته اصلی توسط mohammad7
ان شا الله با یک برنامه ریزی خوب درسهای عقب افتاده رو جبران می کنی.
درسته که هر کسی یک سری استعداد داره و هنر هم استعداد می خواهد، ولی نصف بیشتر قضیه اکتسابی هست. به خصوص اینکه شما که در مرحله اول هدفت این نیست که برای مثال یک نوازنده معروف بشی. شما می خواهی برای دل خودت و در آینده برای دوستانت قطعه ای رو بنوازی. با یک سازی که دوست داری شروع کن. کلاس برو.نوشته اصلی توسط mohammad7
تلاش کن، تلاش کن و تلاش کن. از قطعات آسون شروع کن، کم کم و با حوصله پیشرفت کن. اون وقت یک روز می بینی که خیلی کار قابل عرضه داری!
حالا هر هنری که دوست داری. قرار هم نیست که هر علاقه ای شما داری، پدر مادرت هم داشته باشند. ممکنه حتی بگویند این کار بی فایده است. شاید حتی دوستت شما را مسخره کنه. اشکال نداره. تو برای دل خودت کار کن.
برای مثال با یک شور و اشتیاقی بنواز که مطمئن باشی 100% یک نفر خیلی لذت می بره. اون یک نفر خودتی!
هر وقت خودت از کارت لذت بردی، می بینی کم کم تعداد شنونده هایت زیاد می شوند.
هر انسانی کلی توانایی و استعداد داره. من فکر می کنم شما خودت مشکل اصلی خودت رو پیدا کردی:
خب روی همین قضیه کار کن!نوشته اصلی توسط mohammad7
بنشین برای خودت یک سری برنامه تنظیم کن. برنامه های هفتگی، 1 ماهه، 3 ماهه، 6 ماهه.
یک سری اهداف تعیین کن که دست یافتنی باشند.
یک سری از آرزوهایت را هم بنویس. شاید فعلاً بهشون نرسی، ولی یک جایی بنویسشون...
و بعد به برنامه هایت عمل کن.
سعی کن برای همه ساعتهایت یک کاری جور کنی. به مغزت فرصت نده که سراغ افکار منفی بره.
بخواه! و ببین که میشه!
راستی به پدر مادرت بیشتر توجه کن. بهشون بیشتر محبت کن. برایشون بیشتر وقت بگذار.
به جفتشون کمک کن.
دل پدر مادر رو خیلی زود و راحت می شه به دست آورد.
این محبت به پدر مادر رو جزو برنامه هایت قرار بده.
hamed65 (دوشنبه 12 اردیبهشت 90)
تشکرشده 36,015 در 7,406 پست
mohammad7 عزیز
یک پسر 18 ساله ، سال دوم مهندسی ، عضو این تالار ( که خدا هدایتش به سوی این تالار کرده ، با کلی دوست خوب و دلسوز ومهربون در اینجا) توی این روزهای قشنگ بهاری .... و کلی نعمت های دیگه که دور و برشه ... حیف نیست اینجوری از خودش ناراضی باشه و نا امید و خسته باشه ؟؟
پسر خوب همینکه در این سن سال دوم مهندسی هستی ، نشونه توانائیهای تو هست . اگه یه آمار بگیری از افراد هم سنت که ترک تحصیل کرده و بی انگیزه و بی کار و .... هستند ، اونموقع قدر خودت رو بیشتر می دونی.
حیف نیست حرفهای مأیوس کننده بزنی ؟ من اصلاً دوست ندارم در ادامه تاپیکت حرف از خسته شدم و ... نامیدی بشنوم .
دلم میخواد یه دست یا علی بدی تا با هم روحیاتت رو بررسی کنیم که ریشه یابی بشه این حالت بی انگیزگی و خستگیت و با راهکارهای عملی از این وضع بیرون بیایی و به نشاط و شادابی و انرژی سرشار و احساس رضایت و آرامش و خود رو دوست داشتن برسی .( ببینم ! اصلاً دلت میخواد به این نقطه برسی ؟ )
تجربه ها و حرفهای خوب و مهمی در این رابطه برات دارم .
منتظرم بله رو بگی تا حرکت کنیم .
قبوله ؟؟ ، بیا محکم و با اراده با هم پیش بریم .
جدی تصمیم بگیر و هر وقت تصمیم گرفتی خبرم کن تا شروع کنیم . باشه ؟
پاورقی
=====
محمد آقا
ببین چقدر ارزشمندی در نظرم که این وقت و ساعت اومده بودم گذرا سری به تالار بزنم ، تاپیکت رو نگاه کردم مشتاق شدم که برات پست بزنم ( خیلی باهات حرف دارم اگه بخوای . اگر نخواهی هم که هیچی دیگه .... )
.
فرشته مهربان (یکشنبه 11 اردیبهشت 90)
تشکرشده 29 در 14 پست
سلام،منم تا حدودی مثل شمام،با افکار مشابهی همیشه خودمو سرزنش کردم،و نگذاشتم که از زندگیم لذت ببرم،شما حتی اگه تو بهترین دانشگاه هم درس میخوندین باز هم برای خودتون دلایلی می اوردین که خودتونو ملامت کنین،خودم براتون مثال میزنم، خیلی از اطرافیان من بودن که از من از نظرهای مختلف (تحصیلات،کارهای جانبی و...)عقبتر بودن،اما اونا احساس رضایت از خودشون و زندگیشون داشتن ولی من نه، این مربوط به درون شماست، الان که 24 سالمه،بعد از این همه سختی که خودم با این طرز تفکرم باعثش بودم،وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم میتونستم از خیلی چیزا لذت ببرم اما از خودم دریغ کردم،ادم میتونه حتی از اون چایی که با دوستاش توی دانشگاه میخوره لذت ببره،به شرطی افکارشو باز کنه،چرا ناراحتی؟
چرا ناراحتی؟سالم نیستی؟ادمی هستی که نمیتونی دوست داشته باشی؟درس نمیخونی؟نمیتونی حرف بزنی؟نمیتونی راه بری؟سواد نداری کتاب بخونی؟یا چشمات نمیبینه که بخونی؟ببینید شما از تمام اینها میتونید لذت ببرید اگر بخواهید که لذت ببرید.
شما درستون خوب نیس نه اینکه هوش پایینی داشته باشین بلکه چون با افکار منفیتون جلوی درس خوندنتون میگیرید.
من قدم اول برداشتم،من تصمیم گرفتم اینقد به خودم سخت نگیرم،تصمیم گرفتم از حتی اب خوردنم لذت ببرم،تصمیم گرفتم اینقد به همه چی لبخند بزنم تا لبخندم تبدیل شه به 1 خنده عمیق،اما قدم بعدی چیه درست نمیدونم،اما با این شروع کردم که تصمیمای بالا عملی کنم،مثلا دیگه خودم سرزنش نمیکنم،اگه از هر چیز خودم ناراضیم زانوی غم بغل نمیکنم که چه کنم چه کار کنم من اینجوریم سعی میکنم بدیم اصلاح کنم.
راستی شما کتابای نویسنده خاصی میخونید؟
شما خیلی کمال طلبین؟
sayeh44 (یکشنبه 11 اردیبهشت 90)
تشکرشده 175 در 96 پست
دوست خوبم همین که این سایت را پیدا کردی تا توسط این سایت بیای و دردت را بگی تا حداقل یکمی سبک تر شی این یه لطف خداست، یعنی خدا دوست داره و می خواهد تو شاد باشی دوست خوبم راجع به درسات با یه برنامه ریزی میتونی جبران کنی ،درمورد دانشگاه هم مهم نیست که مجازی هست آدم مهم اینکه اینقدر استعداد داری که تونستی در این سن دانشگاه بری
sara20 (یکشنبه 11 اردیبهشت 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)