......
از هر جهتی که بتونید تصور کنید,داغون بودم.جسمی روحی معنوی .........
از اول ترم جدید هم کاشف به عمل اومد که بله!بدبختی ای که از اول بدبختی نبود,داره تبدیل به معضل ناجوری میشه.اون هم از نوع غیرقابل تحملش.
جونم واستون بگه که بین همکلاسیهای من,آقایی هستن که فکر میکنن خیلی منحصر به فرد تشریف دارن,و البته خواب پنبه دونه میبینن!!
از روزهای اول ایشون کاملا به عنوان یه ضد ارزش به نظر من اومد.میگم چطوریه حالا!
یه پسر 180سانتی با یه قیافه متوسط,از زمین و زمان طلبکار جوری که فکر میکنه همه باید بمیرن واسش.بی چون و چرا.پسر و دختر و استاد و کوچیک و بزرگ هم به هیچ عنوان سرش نمیشه!مخصوصا استاد و کوچیک و بزرگ .همکلاسی که هیچی.
اینقدر هم خشن و بددهن میشه بعضی وقتها.....!
سر کلاسها جوری با استادها حرف میزنه که از خجالتت دوست داری آب بشی بری تو زمین ولی چشمت اتفاقی هم که شده تو چشم استاد نیفته.خیلی عذر میخوام,با عرض پوزش,جوری که از آدم بودنت حالت بهم بخوره!
آخه پسر ناحسابی,ما رفتیم کلی حرف زدیم زحمت کشیدیم فلان استاد راضی شده با ما کلاس برداره.اونم استادهای رشته ی ما که همه یه پا آدم حسابی و جنتلمن هستن.اصلا محترم به معنای واقعی.
این یه تیکه از کارهاشه.مثلا اردو میخوایم بریم, میزنه همه چیز رو بهم میزنه.
برنامه کلاسها و امتحان میخوایم عوض کنیم,یه جوری همه رو به جون هم میندازه که نگو!داستانی میشه مایه آبروریزی واسه ما و خنده واسه بقیه !
بدبختانه از حدود 1 سال پیش هم فهمیدم که انگار چشمش دنبال منه.البته به شیوه خودش!!!
حالا بذارید روابط خودم رو با اون بگم:افتضاح.از همون روز اول بخاطر بی ادبی و بی اتیکت بودنش واقعا ازش بدم اومد.یه حسی تو مایه های ای چندش.
اونم فهمید که من از اون تیپ دخترهایی نیستم که غش کنم واسش.آخه تو کلاس ما تنها دختری که هم خوشگله و شیک,هم درسخون هم معتقد و روشنفکرمتاسفانه تو کلاس ما ...من هستم!حالا میگید که از خودش الکی تعریف میکنه...ولی باور کنید فقط منم!
بچه های کلاس ما عمدتا تکبعدی هستن یاچند تا بعد ناقص دارن:فقط درسخون-فقط مذهب افراطی-درس و مذهب افراطی-خوشگذرونی صرف و B.F & G.F !-یه گروه هم یه یله و راحت میچرخن-بقیه هم بی هیچ انگیزه ای ادامه میدن. نه حرف بدرد بخوری بلدن,نه هنر و موسیقی و سیاست و عرفان ونه فکر اینکه فردای مملکت چی میشه و تو چکاره ای پس توی این مملکت و............ و و و و و(منم و اینهمه ایوان مخوف!!!)
واسه همین این آقا با من لج کرد.
پشت سرم با صغیر و کبیر غیبت میکرد.روم اسم گذاشته بود.تکیه کلامهام رو یادگرفته بود و دقیقه به دقیقه تقلید میکرد,اونم وقتی میرفتم درس جواب بدم!!!!فکرشو بکنید
دیگه ادامه نمیدم.برم سراصل مطلب:همکلاسی ما زد و با یکی از دخترهای دانشکده دوست شد.بطور کاملا سری و مخفیانه تا تصمیم گرفتن علنیش کنن(زهی خیال باطلشون!ما از اواسط دوره کمونشون,خبر داشتیم!!)
دختره هم از دوستهامونه .خلاصه یه مدت دل سوزوندیم واسش.آخه خیلی دختر مهربونیه.ولی بعدش دیگه بما ربطی نداشت!تو دور و زمونه ای که صلاح مملکت خویش را خسروان هم نمیدانند,همین کم بود که ما نظر بدیم.با اون ایوان مخوف!!
خیال منم راحت شد که دیگه این آقا سرش جایی گرم شد و از فکر من بیرون اومد.ولی اشتباه میکردم.
این آقا رویه ی جلب توجه رو در پیش گرفت این بار.خلاصه اینکه هروقت با دختره بود و ما رد میشدیم جوری رفتار میکرد که حتما دیده بشه!!و ببینیم که دوست دختر داره!
سر کلاس هم تازگیا پیله میکنه و اذیت و آذار.تا حالا 2 بار هم بعد از کلاسها الکی بهونه جور کرده که خانم فلانی سر کلاس راجع بمن حرف زدی و ............. .آخه یکی نیست بگه بهش که دیوونه تو کی هستی مگه؟ که من بهت فکر کنم و راجع بهت حرف بزنم؟؟؟؟؟اصلا وجود نداری واسه ی من.مردم همکلاس دارن,ما هم داریم.
این ...ها حرفهایین که تو حضور دختره بمن میزد!(و مطمین هستم بهونه اش فقط همین بوده)صحبتهایی که فقط لایق خودشه و درحد شما نیست که بنویسم.
شرایط منو در نظر بگیرید.اینهمه بدی ببین و خوبی کن,آخرش اینطور بشه؟؟
خصوصا این 2بار آخر من که خودم داغون بودم ,اینهم زد کل سیستمم رو آش و لاش کرد.فکرشو بکنید تب کردم و فشارم اول بالا و بعد پایین رفت.و کلی ناراحتی جسمی و روحی دیگه.بیقراریش هنوز باهامه.
آخه زور داره یه بی ادب بپره تو صورتت.همه چی بهت بگه,تو شوکه شده باشی و نتونی مودبانه بنشونیش سر جاش.زورتون نمیگیره؟؟
نمیدونم والا..خدا بدادم برسه.کلی مشغله درسی دارم.درس و تحقیق و ترجمه و چاپ کتاب گروهی!!و مهمتر اینکه یه طرح بی سابقه در سطح ک[/size]شور.!!قضیه حلیم و دیگ و ...!!
خلاصه حوصله اینطور دردسرهای پیش پا افتاده رو ندارم.فرداروز مملکت به من نیاز داره بابا!
اول اینکه پیشاپیش از راهکارها و کارکردهایی که پیشنهاد میدید,سپاسگذارم!تا حالا به این آقا بی محلی کردم و این شد!بنظر شما چکار کنم؟چون غیرقابل پیش بینیه و کمی خطرناک!....با اینکه خیلی مغرور و نترس هستم.ولی میترسم از این یکی واقعا!
[size=medium]
علاقه مندی ها (Bookmarks)