به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array

    درمان ترس از مسافرت؟؟؟؟

    سلام دوستان،
    راستش همسر من يه عيبى داره ك مدتها هم هست ك اينطوريه، اما اوايل من همه ش ب فكر جدابيى بودم و اصن برام مهم نبود، ميگفتم من قراره جدا بشم پش تين عيبم مثه بقيه.
    اما الان يه سال ميشه ك شوهرم همه رفيق بازيا و كاراى بدشو گذاشته كنار و واقعا با هم خوشحاليم. اما يه عيب يا شنيد مريضى داره كه جفتمونو اديت ميكنه اونم اينه ك نميتونه بياد مسافرت، مگه اينكه با خونوادش باشه. هرجا مريريم دلتنگى و حال بد شديدا بهش دست ميده....
    اولش گف من بعد از فوت بابام اين حسو ندارم و بهت قول ميدم ازين ب بعد باهات ميام مسافرت، اما الان كم كم باز ميگه نميوتنم، هرجا ميريم باهم ميگه دلم ميگيره و حالم بد ميشه، خودت تمها برو... اخه من تا كى تنها برم سفر؟ مگه ميشه؟! منم واقعا بزرگنرين ارزوم سفر كردنه، هيچ مشكل ماليم نداريم، اگه هر پولو جمع ميكنم ب اميد اينه باهاش بم سفر..
    اگه با مامانش مثلا بريم يا خونودش اين حس خيييلى كمتره، اما تنخا ك باشيم اصن طاقت نمياره.
    چن بار رفتيم شمال ، همون شب منو برگردوند. اما الان خودشم ميگه تو درمان بده من درس ميشم، من خودمم دوس داوم يه ادم طبيعى باشم اما نميتونم.
    اخه من اصن نميتونم دوكش كنم، بهش ميگم خو بذار ب خاطر من يه هفته بهت بد بگذره، مگه نميتونى؟ ميگه نه دست خودم نيس.همين به خدا شده باعث افسردگيم، ما هيچ دوست و تفريح ديگه اى نداريم تو زندگيم، وقتى ب اين فك ميكنم مسافرتم نميتونيم بريم از زندگيم سير ميشم
    كسى راه حلى نداره؟!

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  2. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    Ye_Doost (یکشنبه 29 بهمن 96)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام

    دوست عزیز
    هر انسانی خوبی ها و بدی ها رو باهم داره.
    شما و همسرت هم همینطور هستین

    به نظر من به جالی دلخوری و ناراحت بودن و سیر شدن و افسرده شدن !!! از زندگی یاد افرادی بیفت که انقدر وضع مالیشون خرابه که تا سر خیابونم بخاطر هزینه ها نمیتونن برن

    شما خودت برای خودت تفریح درست کن و اینقد وابسته به همسرت نباش
    باشگاه برو
    کلاس های مختلف برو
    اونجا دوست و اشنا هم پیدا میکنی

    اینکه نشستی منتظر اینی که کی همسرت باهات بیاد مسافرت منطقی نیست

    روی این مسئله زوم نکن .و انقد بزرگش نکن
    مشکلات افراد رو تو همین تالار ببینی میبینی که انقدرا هم که میگی مشکلت لاینحل نیست.که بخوای بخاطرش افسرده بشی و از زندگی سیر بشی

    حالا که انقدر همسرت تغییرات مثبت کرده با این بهونه گیریا و غر زدنها دباره سوقش نده به اون کارها
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  4. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    Somebody20 (شنبه 18 فروردین 97)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    عزيزم من اصلا منكر اينكه همه چى خوب شده نيستم و اصلا هم بخونه نميگيرم، اما از شرطاى منو همسرم اين بود ك اين اخلاقشو درس كنه، الانم اصلا دعوايى نداريم باهم سر اين مساله، اما خب وقتى خودشم دوس داره تغيير كنه و كنار هم خوش باشيم، دوس دارم اگه راه حلى هست بعش كمك كنم تا درستش كنه،
    من الان واقعا حتى با همين اخلاق همسرم زندگيمو دوس دارم، اما اگه راه حلى باشه خوشحال ميشم كمكش كنم حالا ك خودشم دوس داره عوض شه

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام

    اتفاقا به نظر من باید جویای دلیل این رفتار بشین . علت این رفتارش چیه ؟ وابستگی بیش از حد به خانواده ... دلتنگی چیز طبیعیه ولی اینکه حالش خراب بشه یا به خاطر این موضوع زود برگرده شهر خودش یا به شما بگه تنها برو کاملا غیر طبیعیه ... فک نمیکنی نیاز باشه با یه مشاور مشورت کنین ؟

    شاید هنوز با مرگ پدرش کنار نیومده ممکنه خانوادش مثلا مادرشم از دست بده اونوقت میخواد چطور زندگی کنه ؟ قبول دارم هیچکس حتی تصور مرگ نزدیکانشم نمیتونه بکنه تحملشم برای همه سخته ولی به طور طبیعی بعد از مدتی باهاش کنار میان اینکه نمیتونه دوریو تحمل کنه حتما وابستگی کاذب داره ... بهتره به فکر درمان باشین
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  7. 2 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    Somebody20 (شنبه 18 فروردین 97), میس بیوتی (یکشنبه 26 فروردین 97)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط anisa نمایش پست ها
    سلام

    اتفاقا به نظر من باید جویای دلیل این رفتار بشین . علت این رفتارش چیه ؟ وابستگی بیش از حد به خانواده ... دلتنگی چیز طبیعیه ولی اینکه حالش خراب بشه یا به خاطر این موضوع زود برگرده شهر خودش یا به شما بگه تنها برو کاملا غیر طبیعیه ... فک نمیکنی نیاز باشه با یه مشاور مشورت کنین ؟

    شاید هنوز با مرگ پدرش کنار نیومده ممکنه خانوادش مثلا مادرشم از دست بده اونوقت میخواد چطور زندگی کنه ؟ قبول دارم هیچکس حتی تصور مرگ نزدیکانشم نمیتونه بکنه تحملشم برای همه سخته ولی به طور طبیعی بعد از مدتی باهاش کنار میان اینکه نمیتونه دوریو تحمل کنه حتما وابستگی کاذب داره ... بهتره به فکر درمان باشین
    قبل ار فوت باباشم همينحورى بود، بعد راه حلشم اينه ك فاميلاش ميگن خب مامانشم ببرين، اخه كى دلش ميخواد هرجا ميره با مادرشوهرش باشه؟! اونم من ك برعكس اصصصلا شخصيت وابسته اى ندارم.يكم كاراش حرصمو درمياره،
    مشاورم ك ميرفتيم گفت كاملا مشكلى ك ميگى ازار دهنده س، اما خب ما الان خداروشكر سرش جنگ نداريم و دوس دارم حالا ك باهام لح نميكنه منم از راه درستش كمكش كنم حلش كنه.
    يه بار كه بعد از همين قولش رفتيم استانبول، خودش با پاى خودش اومد اما موقع رفتن باز شروع كرد، اشك منو دراورز با كاراش، اونحام هى ميگفت چرا منو اوردى؟! خب پاشو با پدر مادرت بيا، من حالم بد ميشه اينجاها... همه ش ميگه حس ميكنم اينحا ب من تعلق نداره، من ميخوام خونه م باشم يا خونه مامانم، يا لااقل با خونوادم برم جايى.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : یکشنبه 29 بهمن 96 در ساعت 21:18

  9. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    چرا اين تالار اتقد سرد و بى روح شده،؟ مدتهاس ديگه جوابى ازينحا نميگيرم، انگار نه انگار اينجا ، بدترين حس ها اروم ميشد و واسش چاره پيدا ميشد.

    داشتم به اين فك ميكردم مگه نميگن زن و شوهرها مثه هم ميشن بعد يه مدت؟! پس اگه سر اين قضيه سمج باشم و اين فازاى منفيشو به روى خودم نيارم، به نظر شما بهتر نمشه؟! انقد اين مسافرتارو تكرار كنم و الكى موج چقد بهمون خوش ميگذره بدم تا عادت كنه

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    این حس از یه جایی به ایشون القا شده ،،
    بیشتر به نظر میاد از سمت خانوادشون باشه :

    یکی از اعضای خانواده در سفر هستن
    دو گروه خانواده ، دو برخورد مختلف :

    1- خانواده ای که با مسافرش تماس میگیره ، گزارش لحظه ای میده
    ابراز نگرانی ، ابراز دلتنگی ، ابراز غم ، اینکه نیستی کلا اینجا همه چی بهم ریخته و...

    2- خانواده ای که با مسافرش به تعداد متعادل تماس میگیره ،
    و مکالمه اینه :
    بهت خوش بگذره
    حسابی خوش بگذرون چون اینجا خبری نیست
    ما همه خوبیم
    چند تا عکس ازونجا بفرست ... انشالله قسمت ما هم بشه
    و...

    احتمالا خانواده ایشون جزئ گروه اول نبودن ?
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  11. 2 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    Somebody20 (شنبه 18 فروردین 97), میس بیوتی (یکشنبه 26 فروردین 97)

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    این حس از یه جایی به ایشون القا شده ،،
    بیشتر به نظر میاد از سمت خانوادشون باشه :

    یکی از اعضای خانواده در سفر هستن
    دو گروه خانواده ، دو برخورد مختلف :

    1- خانواده ای که با مسافرش تماس میگیره ، گزارش لحظه ای میده
    ابراز نگرانی ، ابراز دلتنگی ، ابراز غم ، اینکه نیستی کلا اینجا همه چی بهم ریخته و...

    2- خانواده ای که با مسافرش به تعداد متعادل تماس میگیره ،
    و مکالمه اینه :
    بهت خوش بگذره
    حسابی خوش بگذرون چون اینجا خبری نیست
    ما همه خوبیم
    چند تا عکس ازونجا بفرست ... انشالله قسمت ما هم بشه
    و...

    احتمالا خانواده ایشون جزئ گروه اول نبودن ?
    واقعا واقعا واقعا معذرت ميخوام ك تازه ديدم پست شمارو ������

    دقيقا همينطوره كه ميگى، باورتون ميشه مادرش وقتى برگشتيم ، به همسرم مسگفت خواهرزاده ت ( كه ٦ ماهه بود)، از شدت دلتنگى با عكس تو گريه مكرد!!!!
    اتفاقا خود خواهرشوهرم ٢٠ روز مسافرت بود، هفته بيش برگشت، من خيلى سعى كردم بهش اين تيكه رو بندازم كه بچه هات بدون دايى شون طاقت اوردن؟! اما نشد

    يا دائم ميگه من تنهام ، شوهر ندارم، ديگه با كى برم جايى؟ تو حونه تنها چكار كنم؟ باورتن ميشه من ك شوهر دارم مصف روز شوهرم ميره سركار و من تنهام، اما تيشون ك شوهر نداره نيم ساعت تنها نميمونه خونه، دائم بايد بچه هاش پيشش بشينن.

    يااينكه تا سوپر ماركت نميره خريد كنه، تو كل مسافرت شوهرم عصه ميخورد خريدشو كى بكنه؟! كى بهش پول بده؟ اخه ايسون خانمى هست ك وقتى پدر شوهرم بود تنها بدون ايشون و زنونه ميرفت مسافرت خارجه، اما الان يه خريد خونه نميكنه، با دايم ميگه با كى بزم جايى؟؟

    خب من چه مقش مؤثرى ميتونم داشته باشم؟!

    ديشب باز مادرشوهرم بعد از يك ماه از كسافرت با دوستاش برگشته، و شوهرم حس مسيوليت بى نهايتش به ايشون شروع شده، انقد ديشب گريه كردم كه حد نداره������

    ضمنا وقتى هم از سفر برميگرديم همه با تعجب ميپرسن طاقت اوردى؟ تحمل كردى؟ دلت تنگ نشد؟! انگار رفتيم جنگ.

    بچه ها من حدود ٦ ماه حال خيلى خوبى داشتيم، اعتقاد خوبى به خدا پيدا كرده بودم، اما الان شدم همون ادم سابق، افسرده، نگران، نا اميد، فوق العاده حرص ميخورم، خيلى گريه ميكنم، و دكتر با اين روحيه بهم گفت ممكنه ام اس بگيرى،
    از همه بدتر اينكه اعتقادم به خدارو از دس دادم، توروخدا بگين چكار كنم ارامشم برگرده

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : شنبه 18 فروردین 97 در ساعت 11:34

  13. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    گیسو کمند (شنبه 18 فروردین 97)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    واااای چقدر حرص دراره این رفتار همسرت و خانوادش! عزیزم به نظرم حالا که رابطت با همسرت خیلی بهتر از قبل شده و بیشتر مشکلات برطرف شده،خیلی زوم نکن رو این مساله و حساسیتت رو کمتر کن .ببین میتونی حرفات ذو با ارامش و بدون اینکه متلک به نظر بیاد بهشون بگی که هم روی دلت نمونه و هم همسرت متوجه بعضی رفتارای اونا بشه.مثللا به خواهر شوهرت میگفتی: کوچولو این بیست روزه دلتنگ داییش نشد اخه دفعه قبل که ما فقط سه روز رفتیم شمال مادر میگفت همش گریه کرده!! یا مادرشوهرت از تنهایی گله میکنه بگو مادر شما که خیلی جوونی هنوز چرا تو خونه میمونی پاشین برین بیزون قدم بزنین ورزش کنین برین دم سوپری میوه فردشی نونوایی اینجوری هم دلتون وا میشه هم تحرک دارین و ورزشی هم میشه.....
    سعی کن خودتم خیلی از مسوولیتای خونه رو از همسرت بخوای و عادتش بدی که مسوولتای خونه هم زیاده...بعدشم تو هم در طول روز هی بهش پیام عاشقانه بده یا زنگ بزن بهش و ابراز دلتنگی کن و بگو منتظرتم و ..وقتی میاد خونه خیلی شاد و سرحال و بگو بخند باش و مثلا یه وقتایی سورپرایزش کن ببرش سینما یا دعوتش کن شام بیرون بخورین یا ازین قبیل کارا.میدونی احساس میکنم به اندازه کافی تلاش نمیکنی و خیلی زود ناامید میشی ...ولی باور کن فقط باید با سیاست همسرت رو بیاری سمت خودت .کاری کن به بودنت خنده هات شیطونیات عادت کنه بعدشم وردار تنهایی با خانواده یا دوست و رفیقات برو سفر و بذار حسابی دلتنگت بشه...هروقتم زنگید حالتو بپرسه بگو که خیلیییی خوش میگذره و جات خیلی خالیه و کاش بودی و ...اگه همسرت پایه سفرات نیست تو خودت برو سفر...خوش بگذرون ...و نذار این مساله اینجوری عذابت بده .
    ویرایش توسط میس بیوتی : یکشنبه 26 فروردین 97 در ساعت 21:27


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.