به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مهر 94 [ 09:00]
    تاریخ عضویت
    1394-5-14
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    213
    سطح
    4
    Points: 213, Level: 4
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تردید برای رفتن کنار شوهرم در امریکا یا موندن در ایران

    سلام من سی دو سالمه و دانشجوی ارشدم و خانه دار ویه پسر نازنین خوشگل شیش ساله دارم.وشوهرم سی و چار سالشه و دانشجوی دکتری در امریکا.
    این اولین تاپیک من به اینجاس لطفن کمکم کنین چون واقعن نمی دونم چیکار کنم.
    حدود دوازده سال پیش دوران دانشجویم شوهرم بهم ابراز عشق کرد و کلن پیله شده بود واصرارهای ایشون به ازدواج با من تقریبن زبانزد همه دانشکده شده بود بعداز مدتی من هم به او علاقه مند شدم و ایشون به خاستگاری من اومد در اون جلسه خاستگاری اختلاف فرهنگی بسیار بالایی که بین ما بود کاملن مشخص بود وبه این دلیل که بارزترین بودهمه مخالفت کردن ولی من دیگه دلبسته شوهرم بودم و باهم رابطه ای عاشقانه خود را ادامه دادیم تا دوباره بعد دو سال و نیم به خاستگاری من امد که دوباره با مخالفت همه روبرو شد ولی اینبار من کوتاه نیومدم و گفتم قصد ازدواج با ایشون دارم که با اصرار من از سر ناچاری قبول کردن ما بعد عقد رابطه جالبی با هم نداشتیم و همیشه اختلافاتی که ناشی از فرهنگ و ادب بود و با هم داشتیم شوهر من ادم بسیار عصبی که آستانه صبرش میشه گف ده درصد یا کمتر از اون .تا تقریبن اواخر تیر 92برای یه ماموریت کاری رفت قطر و بعد در اون موقع باهام تماس گرفت که در تلاشه بره برای ادامه تحصیل امریکا و الانم اونجا داره این کارا رو انجام میده باتمام مخالفت های من رفت.و تا الان ما از هم دوریم و تو این چن ماه اخر من ویزای امریکا رو گرفتم والان نمی دونم می تونم با مردی که رهام کرده و
    با یه بچه ای که الان شیش سال داره و دوسال تمام همیشه از ناراحتی و دلتنگی پدرش که می تونس کنارش باشه عذاب کشیده زندگی کرد یا نه.
    تمام سختی ها و ناراحتی ها درون قلبم سنگینی کرده واز این خودخواهی شوهرم دلگیرم و الان که همه چی درس شده دو دلم چون تو این مدتی که خونه پدرم بودیم تمام بدبختی ها و سختی هایی که با زندگی با ایشان داشتمبه زمان می سپردم و به شکلی بهشون فکر نمی کردم نگرانم دوباره با هم نسازیم و پسرم ضربه سختی بخوره.ما قبلنا دعوا های خیلی بدی باهم داشتیم که به فحش و کتک منجر شد و دوباره می ترسم تکرار بشه .پیشاپیش از نظراته همه دوستان ممنونم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 آذر 94 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    934
    سطح
    16
    Points: 934, Level: 16
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 40 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام، البته من كارشناس نيستم و نمي دونم نظري كه مي دم اصلا درست باشه يا نه؟
    شما از اينكه اختلافاتتون برسر چه مسايلي بوده هيچي نگفتين، و همينطور از اينكه اختلاف فرهنگيتون هم به چه نحو بوده،حرفي نزدين، اما به نظرم بررسي كنيد ببينيد اگه ريشه اختلافاتتون به خانواده ها بر مي گرده و خودتون مساله خاصي با همسرتون نداشتين، پس شايد اونجا كه از خانواده هاتون دور هستين ديگه مشكل خاصي بينتون به وجود نياد، شايد هم در محيط تازه و در فرهنگ اون كشور خيلي از مسايلي كه بين خودتون بوده حل بشه

  3. کاربر روبرو از پست مفید Sh.mohtasham تشکرکرده است .

    ستین (جمعه 16 مرداد 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مهر 94 [ 09:00]
    تاریخ عضویت
    1394-5-14
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    213
    سطح
    4
    Points: 213, Level: 4
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مشکلات ما بسیار بودند که ریشه از فرهنگ ها بود اونا روز خاستگاری با مینی بوس اومدن در صورتی که به شوهرم کامل توضیح داده بودم بهش گفنم بدون وسیله می اومدیت بهتر از مینی بوس بود و من اون شب کلی خجالت کشیدم .برای خرید عروسی پدرش با ما راهی شد که توی عمرم نشنیدم اینو پدر شوهر برای خرید بیاد که اونم با اتوبوس رفتیم و فقط دعا می کردم کسی منو نبینه با خانواده شوهر اونم خرید عروسی با اتوبوس .که بعدهن فهمیدم این مرد خسیسه و اصن دست خودش نیس. و دیگه نمگم چه عذابی کشیدم ...
    و هر وقت به شوهرم میگفتن چرا اینجوری میکنن از اونا دفاع میکرد و دعوا مون میشد .تا اینکه رفتیم زیر یه سقف متوجه شدم مردی که براش می میرم دقیقن مث اوناس اداب اجتماعی پایینی داشت تو جم نمی اومد دقیقن بر عکس من اگر هم بود کاملن سکوت می کرد و اصن نمی تونس با جم باشه یه طوری گوشه گیر بود مث پدرش خسیس بود و لی بیشتر برای من چون برا خودش خوب خرج می کرد.همیشه سرش تو کتاب ودرس بود انگار اصن تو این زندگی وظیفه ای نداش نه خرید بمنزل نه کمکم کنه تو بچه داری انگار اصن نبود فقط خونه براش یه جای خاب بود از چیزی خبر نداشو دعواهای مامم همیشه سر این مسایل بود کلن به تمام چیزایی که قبل ازدواج بهم قول داده بود وفا نکرد وهمیشه احساس می کنم با یک مرد دروغگو و فریبکار ازدواج کردم که قصدش فقط تباهی زندگی من بود من ی که کاملن در رفاه بودم تمام خانواده و فامیلم بهترین موقعیت های اجتماعی رو دارند واینکه بدون رضایت من پاشد و رفت که نمی دونم از کی پروسه رفتن رو داشته که من متوجش نبودم کلن رفتنش برام قابل هضم نیس واین فکر منو داغون می کنه چرا من و بچه چار سالش رو رها کرد و حالا بعد دوسال یاد بچش افتاده و میخاد بریم اونجا البته بگم فقط به خاطر پسرمون هس که کارای ما رو برتی اومدن انجام داد چون بارها گفته تو دیگه زن من نیستی و فقط بخاطر پسرمون بیا.
    دوباره پیشاپیش از نظرآتتون ممنونم


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.