سلام
ضمن گله گي از مديران همدردي مبني بر اينكه تاپيك قبلي بنده با همين عنوان "كتاب چي خوندي" را بدون ذكر دليل حذف كردند. با وجود اينكه استقبال خوبي از تاپيك شده بود.
از خانوم هستي، آقاي خاله قزي و باغبان كه تا لحظه آخر در تاپيك شركت داشتن، مراتب عذر خواهي خود رو اعلام ميكنم.
مديران همدردي خواهشمند است، تاپيك رو به انجمن مناسب خود انتقال دهند. و اگر مغاير با قوانين همدردي هست اعلام كنند، قبل از اينكه كل تاپيك رو حذف كنند.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
هدف اين تاپيك معرفي كتاب هايي كه توسط كاربران خوانده شده است. و نوشتن خلاصه اي از كتاب كه در جذب مخاطب به آن كتاب كمك كند.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
كتابي كه خودم معرفي مي كنم كتاب سه شنبه با موري نوشته ميچ آلبوم هست.
خلاصه اين كتاب كه توسط خودم نوشته شده بود گيرايي مطلب آغاي باغبان رو نداشت. بنابر اين، تصميم گرفتم خلاصه نويسي ايشان رو بنويسم.
کتاب در مورد روند زندگی شخصی ، به نام " موری " صحبت می کنه
شخصی که اتفاقات و حوادث - سختی ها و خوشی های زیادی را تجربه می کنه :
مرگ مادر در کودکی – بی محبتی پدر – نامادری – فقر خود و دیگران - تلاش برای رسیدن به هدف دلخواه – رسیدن به شغل دلخواه – مشهور شدن – رسیدن به مقام مربی از نظر دیگران – بیماری و .....
چیزی که خیلی جالب بود این بود که آقای موری همیشه اعتقاد داشت باید در زندگی تغییر و دگرگونی را ایجاد کنیم در هر شرایطی و سعی کنیم از زمان همیشه استفاده کنیم و یاد بگیریم !
در کودکی وقتی که فقر را می دید - وقتی سختی کار را در کارخانه با حقوق کم دیگران را می دید
در ذهنش یه رویا درست کرد که کاری را انتخاب نکنه که از زحمت مردم پول در بیاره ( کارفرما و کارگر )
اون روزی که دوستش بهش گفت : تو چی می خوای ؟
این شاید اولین سئوال یه جنگجو باید باشه – واقعا ما از زندگی چی می خوایم !
وقتی تمرکز کنیم ، حتما به این مهم و پاسخ می رسیم .
موری به پاسخ سئوال رسید و او تصمیم گرفت معلم بشه !
هسته اصلی کتاب در مورد موری و دانشجویش به نام " میچ " هست .
موری بیماری سختی می گیرد و می فهمد که زیاد زمان ندارد - از این دوستان و دانشجویانش دوست داشتند بیشتر به ملاقلت او برند - از این رو شخصی به تام میچ که با استادش صمیمی تر بود – تصمیم گرفت از استادش نکات بیشتری یاد بگیره
از این رو ، موری به او گفت بهتره هر هفته سه شنبه ها بیایم با هم صحیت کنیم .
و کتا هم بر همین نام هست : سه شنبه ها با موری .
میچ طی 14 هفته ( 14 سه شنبه ) از استاداش رموز زندگی را می آموزد .
محمد رضا ، از این 14 درس زندگی ، کدومش را بیشتر دوست داشتی و یا مفید می دانی ؟
من خودم از سیزدهمین سه شنبه خوشم اومد :
اون جا از او پرسیدند : اگر یه عصایی جادویی باشه که با اون عصا شفا پیدا کنی ، قبول می کنی ؟ همان آدم سابق می شدی ؟
به هیچ وجه ، من نمی تونم به گذشته برگردم - من حالا دیگر خود ِ متفاوتی هستم
متفاوت در انتخاب گرایشات ، متقاوت در قدرانی از جسم – کاری که آن طور که باید و شاید در گذشته انجام نمی دادم -
متفاوت در انتخاب واژه هایم جهت حل و فصل سئوالات بزرگ و مهمم .
سئوالاتی در مورد عشق – مسئولیت پذیری – معنویت و آگاهی .
ایشون ادامه می دهند و می گویند که اگر من سالم بودم ، آن ها هم چنان معما بودند برای من .
به نظرم منظور او شایداین باشه ، ما وقتی سالم و سلامت هستیم ، قدر خودمون را نمی دانیم و نمی دانیم برا چی خلق شدیم و برای همین به مسائل ساده و جزی زندگی بیشتر می پردازیم !
از او سئوال شد اگر یک روز سالم سالم بودی چی کاری می کردی :
صبح از خواب بلند میشدم – نرمش می کردم - یک صبحانه عالی می خوردم – نان شیرینی با چای - شنا می رفتم
دو ستانم را صدا می کردم با هم ناهار بخوریم و شاد باشیم و با هم درد و دل منیم .
بعدش پیاده روی می رفتم در باغی پر از درخت و گل - طبیعت را نگاه می کردم - چون خیلی وقته نگاه نکردم .
هنگام غروب به هم به رستوران می رفتیم و سفارش غذای دلخواه و .......
.........................
یا در همین فصل ایشنون نکته ی خوبی را بیان می کنند :
از موری سئوال شد چرا دوستم ، دوست ندارد منو ببیند ؟
موری پاسخ داد : هیچ قاعده و فرمولی برای روابط وجود ندارد !
باید از طریق راه حل های عاشقانه به توافق رسید – باید اتاق مشترک برای هر دو طرف وجود داشته باشد – فضای مشترک برای خواسته ها و نیازها !
در تجارت مردم برا پیروزی و برد توافق می کنند ، توافق می کنند به ان چه که می خواهند برسند !
عشق یعتی نگران بودن تو در مورد مسئله شخصی دیگر !
گویی که انگار مسئله توست !
علاقه مندی ها (Bookmarks)