سلام من عضو جدیدم یک ساله مطالب این سایت رو دنبال میکنم .و چند روزیه عضو شدم.تقریبا همه مطالبتونو خوندم ویه جورایی معتاد اینجا شدم...خیلی دنبال مشکلات مربوط به خودم گشتم و حدودا یه چیزایی دستگیرم شده..
من خاطره 36 سالمه ..همسرم 42 سالشه .مشکلم اینه من با کسی ازدواج کردم که همیشه از بچه گی ام از این جور شخصیاتا بدم میومد و تو همون برخورد اول تو ذوقم خورد و چندشم شد!!!ولی به دلایلی مجبور بودم باهاش ازدواج کنم..دیگه صدامم در نیومد و سعی میکردم تحملش کنم..شاید نتونید درک کنید چی کشیدممممم!!!!تا 1-2 سال اول همش دستم سرم وصل بود .نصفه شب ها فشارم میوافتاد .از درد روحی بود ولی کسی نمیفهمید .همه فکر میکردن مریضی لا علاج گرفتم ..بگذریم......فکر میکردم این انتخاب منه و باید پای انتخابم واستم....ولی الان دیگه طاقتشو ندارم ..دیگه ظرف صبرم لبریز شده...حالم خیلی بده ...خیلی بد...شوهرم دوستم داره...بماند که ندونسته یاشایدم.....داره آزارم میده...چندین بار مشاوره رفتم ..همه متفق القول بودن که شما دنیاتون خیلی از هم دوره....شرایط طلاق هم ندارم ....فقط به من بگین چطور باید این درد رو تحمل کنم؟؟؟هر روزم شده گریه یواشکی ..میشه کمکم کنید؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)