به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 اسفند 86 [ 13:24]
    تاریخ عضویت
    1386-12-09
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    3,728
    سطح
    38
    Points: 3,728, Level: 38
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    *افسردگی همسرم

    سلام اولا خیلی خوشحالم که به این سایت برخوردم و چنین فضای راحتی برای ابراز نگرانیهام پیدا کردم از مسئولین این سایت هم به خاطر ایجاد فضا خیلی متشکرم.
    من دوسال و اندی است که با یکی از آشناهای خانوادگی عقد کردم و حالا کم کم آماده می شویم برای تشکیل زندگی جدید.همسرم تحصیلات عالیه دارد به علاوه ی خانواده ی بسیار خوب و دلسوز.سطح طبقاتی و اعتقادی خانواده های ما هم بسیار به هم نزدیک است.در ظاهر مشکل خاصی وجود نداشت و ایشون از روز اول که به منزل ما امد مورد کاملا ایده آلی برای ازدواج هر دختری بود ولی من روحیات و شحصیت متفاوتی نسبت به دخترهای اطرافم داشتم.از سال اول دوران دانشجویی به خواندن کتابهای فلسفی و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی جذب شدم و همین نگاهم رو به زندگی و ازدواج خیلی تغییر داد بنابراین انتظاراتی که از همسرم و زندگی زناشویی داشتم با نگاه دیگران خیلی متفاوت بود در عوض همسر من به دلیل شرایط خانوادگی و تحصیلی که ایشون را مجبور می کرد ساعات زیادی به مطالعه ی درسی بپردازد یک شخصیت کاملا یک بعدی و بی هیچ عمق و پیچیدگی پیدا کرده بود و این تفاوت نگاه از همان روز اول کاملا مشهود بود به علاوه اینکه روحیه ی به شدت عاطفی و وابسته به خانواده ی ایشون باعث شده بود در مدتی که برای ادامه ی تحصیل از خانواده جدا شده بودیک دوره ی افسردگی رو طی کند .به هر حال از همون ابتدا ایشون به شخصیت خاص و متفاوت من جذب شد و همین باعث شد که به جوابهای رد من اعتنا نکند و مسرانه پیگیر ماجرا باشد طی بحث های مکرر ما من ناچار شدم عقایدم رو مطرح کنم و ایشون که پیش زمینه ی مطالعاتی نداشت در مواجهه با سیلی از افکار و نظرات جدید کاملا بایکوت شد و در برهه ی اول نسبت به همه چیز دچار تشکیک شد ولی به دلیل روحیه ی عاطفی که داشت هر روز بیشتر به ازدواج ما پافشاری می کرد بعد از گذشت 8ماه من به دلیل اصرار خانواده پافشاری های ایشون و البته وابسته شدن خودم جواب مثبت دادم.
    ما ازدواج کردیم و من کم کم متوجه شدم که شخصیت ایشون خیلی سست تر و متزلزلتر از چیزی بود که فکر می کردم و تقریبا در برابر کوچکترین مشکلی به مرز افسردگی میرسد مضاف براینکه در این سرگردانی و بی هدفی زندگیش من رو هم مقصر میداند.دیگه تقریبا اعتقاد محکم و ثابتی نسبت به هیچ چیز ندارد و هر روز بیشترافسرده و ناامید می شود.البته باید اضافه کنم که خانواده ی ایشون هم هیچ وقت مرد بودن و مسئولیتهای یک زندگی رو به ایشون یاد ندادند و همیشه درس خوندن رو در اولویت زندگی براش تعریف کردند.حالا من در آستانه ی تشکیل زندگی نمی دونم آیا شروع زندگی کار درستی هست یا نه و اگر هست من چطور می تونم با یک شوهر سست و در مرز افسردگی که اهداف روشنی رو در زندگی دنبال نمی کنه کمک کنم.
    از اینکه پرحرفی کردم منو ببخشید ولی واقعا به راهنمایی و مشاوره احتیاج داردم.ممنون از توجهتون.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 86 [ 22:14]
    تاریخ عضویت
    1386-11-20
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    4,257
    سطح
    41
    Points: 4,257, Level: 41
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    74

    تشکرشده 79 در 55 پست

    Rep Power
    31
    Array

    RE: راهنمایی

    سلام
    خيلي جالب و روان مشكلت رو بيان كردي وقتي كه ايشون رو با ديدگاه و عقايد خودت نزديك نمي ديدي نبايد با او ازدواج مي كردي ولي الان براي گفتن اين مطالب ديره چند تا سوال دارم آيا ايشون در اون دوره اي كه دچار افسردگي شده بودن به پزشكي يا كلينيكي مراجعه كرده بودن؟مراحل درمان رو پشت سر گذاشتن يا بعد از يه مدت كوتاه كه به وضعيت عادت كردن ادامه درمان رو كنار گذاشتن؟در حال حاضر به پزشكي جهت افسردگي ايشون مراجعه كرديد؟
    ايشون از مسئوليت هاي مردانه شان شانه خالي مي كنند يا بلد نيستن؟
    شما نبايد اميدتان را از دست بدهيد با روحيه اي كه در شما مي بينم اين مشكل بسيار راحت حل مي شود آرامش خود را حفظ كنيد درضمن تاريخ عروسي مشخص شده يا فعلا حرفش هست؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 اسفند 86 [ 13:24]
    تاریخ عضویت
    1386-12-09
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    3,728
    سطح
    38
    Points: 3,728, Level: 38
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: راهنمایی

    سلام ممنون از دقت نظرشما.
    بله ایشون در زمان افسردگی به دکتر مراجعه کرده بود و دواهایی هم مصرف کرده بود و ظاهرا بله دواها رو بعد از یه مدتی قطع کرد.ولی به نظر شخص من افسردگی و بیماریهای روحی با بیماریهای جسمی متفاوت است بنابراین قرص ودوا فقط یک درمان موقت می دهد و باید بینش و نگاه انسان نسبت به زندگی تغییر کند تاوقتی باورهای غلط و نگاه اشتباهی به زندگی هست درمان با دکترو دارو مشکل رو اساسی حل نمیکند بنابراین من سعی کردم از طریق کتابها و نوارهای NLP که اساس اونها القائ باورهای آرامش بخش و تغییر بینش نسبت به زندگی است به ایشون کمک کنم و تا حدی هم موثر بود اما دوباره مسئله تا حدی برگشت. البته مادر ایشون هم به افسردگی مبتلا است و ریشه اش هم به نظر من دوری از فرزندشونه.من جدا نمی دونم با اینهمه وابستگی چطور می شه کنار اومد.
    ایشون هیچوقت با مشکلات زندگی به طور مستقیم مواجه نشده چون پدرو مادرشون این فرصت رو به ایشون ندادند تا با مسائل دست و پنجه نرم کنه به همین دلیل سریع کم میاره.یعنی اونقدر قدرت نداره که مسئول زندگی و مشکلاتش باشه و همین باعث افسدرگیش شده.
    قراره ما تا عید زندگی جدیدمون رو شروع کنیم برنامه ی خاص دیگه ای نیست.

  4. #4
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:08]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,508
    امتیاز
    295,757
    سطح
    100
    Points: 295,757, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,671

    تشکرشده 37,193 در 7,064 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: راهنمایی

    سلام یاس
    برای تغییر در افسردگی آقاتون فعالیت های خوبی داشته اید....
    علاوه بر ایشان شما و ارتباطی که با او برقرار می کنید نیز بسیار مهم است...
    توصیه می کنم هم خودتان به تنهایی، هم به اتفاق همسرتان به جلسات حضوری با یک روانشناسی بالینی ( تاکید می کنم روانشناس بالینی) ، مراجعه کنید و جلسات را نیز ادامه دهید....
    در اینجا هم همسرتان باید آموزشهایی جهت تغییر بینش و مثبت اندیشی پیدا کند و هم شما مهارتهای کنار آمدن و همزمان تغییر دادن چنین فردی را بیاموزی.....
    در واقع او باید تعبیر و تفسیر و شناخت خود را اصلاح کند ولی این کار در بستر زمان از طریق رفتار مثبت صورت می گیرد. یعنی شما باید به اتفاق رفتارها جالب و مهیج و امیدوار کننده ای را در زندگی برنامه ریزی کنید.... بعد با تلقین و تغییر شناختی که روانشناس بالینی برنامه ریزی کرده است، استمرار دهید....

  5. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 29 دی 89)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 اسفند 86 [ 13:24]
    تاریخ عضویت
    1386-12-09
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    3,728
    سطح
    38
    Points: 3,728, Level: 38
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: راهنمایی

    متوجه شدم متشکرم از راهنماییتون امیدوارم زودتر یک روانشناس بالینی مجرب پیدا کنم به هرحال باز هم از راهنماییتون ممنونم.

  7. کاربر روبرو از پست مفید یاس تشکرکرده است .

    یاس (چهارشنبه 29 دی 89)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.