به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 تیر 91 [ 09:00]
    تاریخ عضویت
    1391-3-23
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    570
    سطح
    11
    Points: 570, Level: 11
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    جلوگيري از دخالت هاي خانواده همسر

    سلام
    من عضو جديد تالارم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array

    RE: جلوگيري از دخالت هاي خانواده همسر

    سلام ملیکا خوش اومدی
    بهتر مشکلتو به طور مختصر بیان کنی تا بیشتر و مفیدتر راهنمایی بشی

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 تیر 91 [ 09:00]
    تاریخ عضویت
    1391-3-23
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    570
    سطح
    11
    Points: 570, Level: 11
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگيري از دخالت هاي خانواده همسر

    من تعدادي از تاپيكها يي كه تقريبا شبيه تاپيكم بود رو خوندم ولي به نظرم بي فايده بودند يعني يه راهكار اساسي و دقيق پيشنهاد نشده بود

    من و همسرم 4 سال از عقد و عروسيمون مي گذره اوايل خيلي با هم خوب بوديم و خيلي هوام رو داشت از همون دوران نامزدي خانوادش تو كارامون دخالت ميكردند و نظر مي دادند اما نه نظر پيشنهادي بلكه تحميلي

    اما همسرم هميشه پشتم بود و سعي مي كرد نذاره رفتاراي اونا من رو برنجونه و مدام به اونا اولتيماتوم مي داد كه تو زندگيش دخالت نكنند اما تقريبا 6 ماه بعد از ازدواجمون اصلا شد يه ادم ديگه با اينكه مي ديد خونوادش بي حرمتم مي كنن و تو شخصيترين مسائلمون دخالت مي كنند نه تنها به اونا چيزي نمي گفت بلكه اگه من از سر درد و دل حرفي بهش ميزدم سريع جبهه مي گرفت و حق رو به اونا مي داد و مي گفت خودم دوست دارم از نظراتشون

    استفاده كنم
    فوق العاده به باباش احترام ميزاره طوري كه قادر به مشخص كردن حريم زندگيش با همسرش نيست باباش ادم بدي نيست ولي بس كه شوهرم روش تعصب داره ناخداگاه از باباش بدم اومده احساس ميكنم به جا تربيت پسرش به عنوان يه فرد مستقل يه باديگارد شخصي شايدم يه سگ نگهبان برا خودش تربيت كرده

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: جلوگيري از دخالت هاي خانواده همسر

    به تالار همدردی خوش اومدین ملیکا جان.
    تقریبا تمام آقایون اگه چیزی در مورد خونواده خودشون از زبون خانومشون بشنوند حتی اگه حقیقت هم داشته باشه ناراحت میشن و جبهه میگرن.
    سعی کن هیچ وقت حتی از روی درددل در این مورد مطلبی نگی.
    ببین دلیل تغییر رفتار همسرت چی بوده؟چرا قبلا جلو دخالتهاشونو میگرفت اما حالا تغییر رویه داده؟
    اگه صحبتی پیش اومد بگو من نمیتونم در مورد نحوه برخوردشما و خونوادت دخالت کنم،میدونم خودت با درایت کامل از عهده همه چی برمیای.

  5. 3 کاربر از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده اند .

    آفتاب همدرد (سه شنبه 23 خرداد 91)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 تیر 91 [ 09:00]
    تاریخ عضویت
    1391-3-23
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    570
    سطح
    11
    Points: 570, Level: 11
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگيري از دخالت هاي خانواده همسر

    متاسفتنه خودمم نمي دونم كي و چه جوري حمايتهاي شوهرم رو از دست دادم قبل از عروسي شوهرم و باباش با هم خيلي دعوا داشتند حتي روز نامزدي ما گويا بعد از يك سال كه با هم قهر بودند اشتي كرده بودند تو دوران عقد هم خيلي با هم بحث داشتند و من مدام تشويقش مي كردم به حفظ احترام پدرش و خونوادش اما الان رو كه مي بينم باورم نمي شه يه زماني شوهرم اون رفتار رو داشته يه بار سر اين كه جون پدرش رو قسم خوردم(به راست) در حضور پدرم چنان عصباني شد كه گوشي موبايل پرت كرد طرفم و مثل يه تيكه اشغال منو از خونه پرت كرد بيرون گفت مردم تو كفش باباي من اب ميخورند اونوقت تو به خودت اجازه مي دي جونش رو قسم بخوري

    يه جورايي احساس مي كنه باباش به ائمه وصله يا نعوذبالله خدا هست

    تقريبا يك سال پيش بود كه شوهرم برا كار رفته بود جنوب و 1 ماه 1 ماه نميومد منم تو خونه تنها بودم هر روز زنگ مي زد و حالم رو مي پرسيد و اظهار دلتنگي ميكرد . تو اين مدتي كه نبود خونوادش يه زنگي نميزدند ببينند چيزي لازم دارم يا نه ولي خودم جمعه به جمعه بهشون سر مي زدم اونام مدام منو سينجين مي كردند كه شوهرت چند حقوق مي گيره پولتون رو چي كار مي كنيد چرا رفتيد مسافرت چرا فلان تاريخ فلان داييت رو دعوت كرديدو.....
    يه روز كه رفتم اونجا پدر شوهرم سند خونمون رو ميخواست(ناگفته نماند زماني كه خونه خريديم شوهرم ميخواست خونه به نامم بزنه ولي چون يك سوم پول خونه رو بنا به قولي كه قبل از ازدواج پدر شوهرم داده بود اون پرداخت كرده بود اجازه نداده بود شوهرم اينكار رو بكنه)مي گفت سند خونه رو لازم دارم منم بهش گفتم دو روز ديگه شوهرم مياد و بهش مي گم تا براتون بياره البته سند پيشه خودم بود ولي ميخواستم با شوهرم مشورت كنم و بعد سند رو بديم بهش گفتم سند دست شوهرمه
    اونم قبول كرد
    دو روز بعد كه شوهرم اومد و بهش گفتم و اونم سند برداشت رفتيم خونشون بهشون داديم توحياط كلي با شوهرم

    پچپچكي حرف مي زدند شب كه اومديم خونه شوهرم مثل گرگ زخمي شده بود منو گرفت به باد كتك كه بابام همون موقع كه سند رو خواست بايد بهش ميدادي چرا منتظر من موندي

    هر چي گفتم اگه باباي خودمم بود اول از تو اجازه مي گرفتم و بايد با هم هماهننگ كنيم بعد، زير بار نرفت و گفت ما هر چي داريم از بابامه هر وقت هر چي خواست بدون اينكه به من خبر بدي بايد بهش بدي
    حتي گفت شايد من وقتي جنوبم شبي نصفه شبي بابام بياد اينجا تمام وسايل رو بريزه توكوچه خودت رو هم از خونه بندازه بيرون حق نداري چيزي بگي و اون حق داره هركار دوست داره بكنه حتي اگه بخواد اين خونه و وسايلش رو اتيش بزنه

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 تیر 91 [ 09:00]
    تاریخ عضویت
    1391-3-23
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    570
    سطح
    11
    Points: 570, Level: 11
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگيري از دخالت هاي خانواده همسر

    چرا كسي راهنماييم نميكنه ؟چه جوري ميتونم شوهرم و زندگيم رو مستقل كنم چه طوري ميتونم شوهرم رو به هموني كه اواي نشون مي داد تبديل كنم؟

  8. #7
    روانشناس تربیتی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 تیر 95 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1389-5-26
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    404

    تشکرشده 451 در 101 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: جلوگيري از دخالت هاي خانواده همسر

    سلام

    رابطه شما با خانواده همسرتون چگونه هست؟

    چقدر رفت و آمد دارید با خانواده شون؟همینطور خانواده خودتون؟

    رابطه عاطفی فعلی شما با همسرتون چطور؟

    دوست دارید کدومیک از رفتارهای همسرتون برگرده؟


  9. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آذر 91 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,122
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4,800

    تشکرشده 4,874 در 1,141 پست

    Rep Power
    127
    Array

    RE: جلوگيري از دخالت هاي خانواده همسر

    رابطه شما و خانوادشون چطوریه؟؟
    تا حالا باهاشون مستقیم بحث داشتید؟؟
    تا حالا شده ازشون دلخور باشین به شوهرتون گفته باشین؟

  10. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 تیر 91 [ 09:00]
    تاریخ عضویت
    1391-3-23
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    570
    سطح
    11
    Points: 570, Level: 11
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگيري از دخالت هاي خانواده همسر

    اوايل رابطمون خوب بود هر دو طرف
    اما بعدش ديدم مادر شوهرم دم به دقيقه گلگي مي كنه ازمون چرا دير اومديد چرا زنگ نزديد چرا خونه فلاني رفتيد خونه فلاني نرفتيد .....هر كاري هم مي كردم باز هم ناراضي بود .اگه من تو مريضي مي مردم يه زنگ نمي زد حالم رو بپرسه نه خودش نه دختراش نه عروسا اما خدا نكنه يكي از خواهر شوهرام مريض مي شد روزي ده بار مادر شوهرم زنگ مي زد به شوهرم و البته گاهي اوقات به خودم كه چرا نمي ريد به فلاني سر بزنيد و سريع هم به شوهرم ميگفت شيرم رو حلالت نمي كنم و خوب منم برا اينكه د شوهرم رو بدست بيارم پا ميشدم مي رفتم وي از بس محبت يه طرفه انجام دادم و احترام مي زاشتم بدون اينكه از اونا احترامي ببينم خسته شدم و با شوهرم درد دل مي كردم بنا به اين دلايل خونه فلاني نميام اونم همون موقع قبول مي كرد ولي به محض اينكه مامانش باهاش صحبت مي كرد ديگه فقط براش مهم بود به هر قيمتي با زبون خوش با دعوا با بي ابرويي با ....من رو ببره خونه مادر يا خواهرش

    اوايل مشكل من فقط مادر شوهرم و يكي از خواهر شوهرام بود ولي به مرو متوجه شدم عجب پدر شوهر خاله زنكي دارم دست مارد شوهرم رو از پشت بسته بود 2 سال پيش زماني كه مي خواستيم خونه بخريم شوهرم بهم گفت فلان روز از سر كار مرخصي بگبر بايد جايي بريم گفتم كجا گفت محضر!!!!!!وقتي پرسيدم برا چي گفت مي خوام خونه رو به نامت بزنم يه مقدار خودمون پول جور كرده بوديم يه مقدار پدر شوهرم و بيست ميليون هم وام البته روز خواستگاري پدر شوهرم گفته بود به پسرش خونه ميده ولي تبديل شد به 40 تومان پول اونم با كلي دعوا و منت
    خلاصه من هر چي منتظر شدم ببينم شوهرم مي گه چه روزي رو مرخصي بگيرم خبري ازش نشد تا بعد از يك ماه ازش پرسيدم پس سند خونه چه طور شد گفت زدم به نام خودم البته با شرمندگي مي گفت وقتي گفتم چرا گفت بابا نذاشت به نام تو بزنم و حتي مي خواست پول نداده محضر رو ترك كنه منم مجبور شدم الان هم چون خونه گرو بانكه امكان انتقال سند نيست

    تو اين يك ماه من بي خبر از همه چيز چون پدر شوهرم عاشق كله پاچه بود يه شب درست كردم و خونواده شوهرم رو به مناسبت خريد خونمون دعوت كرده بودم همون شب پدر شوهرم پر رو زل زد توچشم كه تو بايد قسط وام خونتون رو بدي تا اونجاييش كه وظيفه شوهرت بوده من كمك كردم و انجام دادم من شاغلم با حقوق 400 شوهرم هيچ وقت هيچ چشمداشتي به حقوقم نداشت و اصلا عارش مي شد رو حقوقم حساب كنه ولي اينقدر هي پدر شوهرم گفت حقوقت رو چي كار مي كني؟ چند ميگيري؟ باهاش قسط خونه بده و... كه شوهرمم همون حرفا رو تكرار مي كرد از طرفي دم به دقيقه به شوهرم ميگفت مادر يكيه و لي زن هر چند تا دلت بخواد بايد هر وقت از سفر مياي اول بياي پيش مادرت نه زنت با اينكه وضع مالي خوبي داره همش مي ناله ميگه پسر بزرگ كردم كه الان سر ماه 200-300 تومان بزاره تو جيبم ....همش مي گه من برا پدر و مادرم ال كردم بل كردم ....زنم رو هم خيلي دوست دارم ولي اول پدر و مادرم به شوهرم فهمونده كه برا رفتن به خونه دوست و اشنا شوهرم بايد نظر پدر مادرش بپرسه نه زنش رو زن بايد مطيع شوهرش باشه هرجا اون رفت بره و مرد هم بايد مطيع باباش باشه و هر چي اون گفت بگه چشم روزي چند بار زنگ مي زنه از شوهرم ميخواد بره كاراي شخصي اونو انجام بده

    خلاصه اينكه زندگيمون رو مدام كنترل ميكنه اون تعيين مي كنه شوهرم پولشو چي كار كنه برام طلا بخره يا نه نوع ماشينمون چي باشه چه قدر پس انداز كنيم چه قدر بخوريم كي و دعوت كنيم كي و نكنيم.....حتي برا حقوق من تا قرون اخر پولم رو بايد خبر داشته باشه مبادا كيف يا كفش نوعي بخرم!!!!!بهش گفتم از طرف شركت مي خوام زمين ثبت نام كنم گفت حق اينكار رو نداري بايد قسط خونت رو بدي!!!گفت نكني چون نذاشتم شوهرت خونه به نامت بزنه حاضر نيستي قسط بدي گفت خونه زن و مرد نداره كه پول تو و پول شوهرتم نداره ...ولي خونه زمين ماشين....بايد به نام مرد خونه باشه ما اين مدلي كه تو هستي رو تا حالا نديديم و هزار تا وصله ديگه هم بهم مي چسبونه.......

    البته هميشه احترام نگه مي داشتم و اصلا باهاش بحث نمي كردم و هفته اي يه بار مي رفتيم خونشون و شوهرم بدون من اونجا نمي رفت تا تقربا 5 ماه پيش يه دعواي بدي بين من و پدر شوهرم شد كه تا سه ماه قهر بوديم(من و پدر شوهرم) تو همين سه ماه من شوهرم رو از دست دادم و شد برده عبيد و ذليل باباش

  11. #10
    روانشناس تربیتی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 تیر 95 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1389-5-26
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    404

    تشکرشده 451 در 101 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: جلوگيري از دخالت هاي خانواده همسر

    [align=justify]بسیار خوب

    با این اوصاف شما باید سعی کنین قوانین و مقرراتی رو با همکاری همسرتون در رابطه با ارتباط با خانواده ها منظور کنید

    قبل از هر چیز این رو باید بدونیم که هر فردی نسبت به خانواده خودش حساسه و یه سری احترام های ویژه براشون قائله و خوشش نمیاد که خانواده اش مورد بی احترامی قرار بگیرند و یا شخصیت خانوادگیش رو متزلزل ببینه. بنابراین اول باید این تعلقات خانوادگی همسرتون رو تا حدودی درک کنین. اگه جلوی همسرتون از خانواده همسرتون بد بگین میتونه کاملا اثر معکوس بگذاره. چون باعث میشه همسرتون در برابر شما حالت دفاعی به خودش بگیره و سعی کنه از حریم خانواده اش دفاع کنه. پس حفظ حرمت خانواده همسر یک اصل مهم در ارتباط با همسر هست

    در مورد اینکه گفتین پدرشوهرتون گفتند که قسط خونه رو شما باید بدین، باید بگم که این حرف نه شرعی، نه قانونی، نه عرفی و نه منطقی هست! شما حق دارید پولی که به دست می آرید رو خودتون خرج کنید. ضمن اینکه خرجی شما هم با شوهر هست نه بالعکس. هرچند خیلی خوبه که زوجین به هم در چنین مواردی کمک کنند ولی اجبار به چنین کاری اصلا درست نیست. خب در برخورد با چنین مساله ای، نوع واکنش شما خیلی مهمه. مثلا واکنش شما میتونه اینجور باشه که بعد از مهمونی با شوهرتون وارد مشاجره بشین که چرا پدرت به خودش حق میده تو زندگیمون دخالت کنه؟ من ازش خوشم نمیاد و به اون هیچ ربطی نداره! طبعا اگرچه ممکنه حق با شما هم باشه ولی چنین واکنشی اوضاع رو بدتر میکنه. همسرتون ممکنه حالت تدافعی به خودش بگیره و بگه حق با پدرم هست

    ولی واکنش میتونه به نحوه دیگری هم باشه. مثلا اینطور باشه که شما به همسرتون بگید که پدرت واقعا خیلی دوستت داره و دلش نمی خواد اذیت بشی. منم خیلی دوستت دارم و شاید حتی بیش از پدرت نگرانتم و خیلی دوست دارم تو زندگی پشتیبان همدیگه باشیم. حتی حاضرم حقوق خودم رو هم در اختیارت بگذارم همسرم. ولی اگه راستشو بخوای از این نحوه برخورد ناراحت شدم. کاش پدرت منو مثل دخترش می دونست و جلوی جمع همچین حرفی رو بهم نمی زد

    این دو واکنش کاملا متفاوت از هم هستند و نحوه برخورد همسرتون رو می تونن تحت تاثیر قرار بدن

    در این بین نقش حمایتی خانواده شما بسیار تاثیرگذاره. اگر خانواده شما در جمع های خانوادگی با خانواده همسرتون حضور فعال داشته باشند و اونها بدونند که شما هم خانواده ای دارید که ازتون حمایت می کنند و به حقوق و وظایف همسری آشنا هستند، اوضاع میتونه تعدیل بشه

    و اما در مورد قوانینی که میتونید با همکاری همسرتون وضع کنید:

    مواردی رو که کاملا خصوصی و مربوط به همسران میشه رو فهرست کنید

    مواردی رو که می تونین با مشورت خانواده ها انجام بدین رو هم فهرست کنید

    مواردی رو که تاثیر نظر خانواده ها در تصمیم گیری شما زیاد حائز اهمیت نیست(اگر نظر خانواده ها اعمال بشه موجب ناراحتی شماها نمیشه) رو هم بنویسید

    مواردی رو که خانواده ها ممکنه در جریان باشند و دخالت اونها میتونه به روابط شما لطمه وارد کنه رو هم بنویسید

    این موارد رو با مشورت همسرتون تنظیم کنید و به عنوان قانون در خانه خودتون اجراییش کنید

    در مورد رابطه با خانواده همسر، باید این رو بدونین که حریم قائل شدن بین شما و خانواده همسر خیلی مهمه. اول اینکه مشکلات مالی و اقتصدی خودتون رو به خانواده همسر نکشونید. دوم اینکه مشکلات فردی با همسر رو به اونها نگید و از همسر جلوشون بدگویی نکنید. سوم اینکه اگر حس کردید در زندگی شما دخالت های بی موردی می کنند، مقداری در صمیمیت خود با اونها تجدید نظر کنید و البته حرمت و احترام اونها رو ذره ای کم نکنید. ولی به گونه ای برخورد کنید که هم روابطتون با احترام حفظ بشه و هم نشون بدید که استقلال دارید
    [/align]

  12. 3 کاربر از پست مفید mohsenazizi تشکرکرده اند .

    mohsenazizi (پنجشنبه 01 تیر 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.