سلام، من 26 سال و شوهرم 28 ساله ما یک سال و نیم تو عقدیم، قبلا هر دو تو یک شهر بودیم اما الان حدودا چند ماهی میشه بنا به شرایط کاری بابام اومدیم تو یه شهر دیگه، که شرایط کاری برا منم تو این شهر بوجود اومده مرتبط بارشته تحصیلیم که خیلی دوسش دارم تازه اولین ماهی میشه که حقوق میگیرم، این دو تا شهر حدودا یک ساعت ونیم فاصله دارن، شوهرم این دوری براش خیلی سخت شده از یه طرف رفت و امد هر روزه نمیتونه بکنه مخصوصا ک تو این زمستونی مسیر برف و یخبندان میشد کارش به مراتب سخته، تو کارخونه کار میکنه مهندس متالوژیه حقوقش نسبتا خوبه، ازم میخواد کارمو ول کنم برگردم ولی شرایط کاریم خیلی خوبه اگه چند سال وایستم به احتمال 90% رسمی میشم و میتونم انتقالی بگیرم هر شهری کار کنم، اما شوهرم طاقت این دوری رو نداره مدام میگه دارم افسرده میشم، زندگی برام زجر اور شده خونوادش هم میگن وقتی من نیستم خیلی تو خودشه خیلی کم غذا میخوره، نگرانش شدم خیلی وابسته شده به من اصلا فک نمیکردم که انقد براش دوری سخت باشه امروز میگفت دارم به مرگ نزدیک میشم داغون شدم، تو یه دوراهی موندم میترسم کارمو ول کنم با این اوضاع کشور فک نکنم دیگه بتونم کار پیدا کنم با اینکه شوهرم مدام میگه من به جای توهم کار میکنم حقوقم ماله تو، یه کارته خانواده گرفته برام که از حقوقش هر چقد خاستم خرج کنم، میترسم کارمو ول کنم بعدا پشیمون شم اخه به هر خانومی میگم حتی خواهرش میگن اگه جای من بودن ول نمیکردن کارو،هی با خودم میگم عادت میکنه اما روز به روز بدتر میشه، سه سال پیش مادرشو از دست داده به شدت به مادرش وابسته بود و الان به من، میخوام نظرات شما رو بدونم ممنون میشم که راهنماییم کنین
علاقه مندی ها (Bookmarks)