در برابر آدمهایی که اهل پز دادن هستند چطور رفتار کنیم؟

[shiva64]

دیروز یکی از اقوام نزدیکمون مهمان ما بود. کسی که از بچگی باهاش دوست بودم و اصلا بینمون رقابت و حسادت نبود. باورتون نمیشه انقدر خودش و مادرش از وضعیت مالی شوهرش تعریف کردند و انقدر پز کارهای کرده و نکرده شون رو بهم دادن که حالم بد شد. با وجود اینکه شاید وضع مالیمون در یه حد باشه و وضع زندگیه ما هم از بعضی جهات بهتر باشه ولی نمیدونم چرا خیلی عصبانی شدم. حس کردم یه رابطه سالم نیست این رابطه.زن و شوهر هم یه تیپ فوق العاده نمایشی زده بودند در حدی که خانم لباس مجلسی پوشیده بود و آقا هم یه کت شلوار و کراوات مشکی براق ! که در حد مجلس عروسی بود نه یه مهمونی ساده!‌مثلا داشت عکسای عروسیشونو نشون میداد خودشون کلی تعریف می کردند و نگاهشون هم همش به قیافه من بود که ببینن الان مثلا چه ریختی شدم دارم حرص میخورم یا نه!به خداوندی خدا من آدم حسودی نیستم و رابطم هم با این خانواده خوب بود ولی نمی دونم چرا رفتارشون اینطوری بود با من! اگه میشه لطف کنید دوستان راهنمایی کنید که در مواجه با آدم هایی که اهل پز دادن و خودبزرگبینی هستند چطور رفتار کنیم؟ من واقعا از دیشب تا حالا به خاطر رفتار و ظاهر نمایشیشون عصبانی هستم

[گلنوش67]

بهترين كار اينه كه اهميت ندين. بعضيا شخصيتشون اينجوريه. اصلا هم فكر نكنيد خواستن پز بدن فكر كنين قصدي نداشتن همينجوري تعريف دادن.

اصلا مگه چقد ايشونو ميبينيد كه بخاطرش حرص بخوريد؟ بهشون فكر نكنيد

[دانوب]

سلام دوست عزیز

آدم های پرافاده و نمایش گر همون طور که از اسمشون پیداست مدام در حال نمایش خودشون هستن. و در مقابل از دیگران چی می خوان؟
توجه!!

آنچه که می خوان رو ازشون دریغ کنید!

پیشنهاد میکنم وقتی میبینید که دارن پز میدن، بحث رو عوض کنید، تلویزیون رو روشن کنید، از اتفاقاتی که امروز براتون رخ داده حرف بزنید....

وقتی عنان مجلس در دست شماباشه، دیگه اونا فرصتی برای خودنمایی پیدا نمیکنند.

در مجموع بی تفاوتی نسبت به این دسته از انسان ها بهترین پاسخه.


مورد دیگری که به ذهنم میرسه اینه که ما باید با افرادی نشست و برخاست داشته باشیم که بودن در کنار اون ها به ما آرامش بده و برامون مفید باشه.

اگر فکر میکنید که این طور نیست و لزومی به ارتباط نزدیک نیست، سعی کنید رفت و آمد را به آرامی (توجه کنید آروم نه به یکباره) کمتر و کمتر کنید

[shiva64]

واقعا ممنون از راهنماییتون. ولی در کل دیشب من شوکه بودم از برخورد اونها. تازه تمایل داشتن که ما رابطمونو باهاشون بیشتر هم کنیم. ولی من اصلا تمایلی ندارم. دیشب هم با رفتارم نشون دادم اینو. من متأسفانه چند بار سعی کردم مثل خودشون پز بدم که چون با شخصیتم سازگار نیست خیلی ناراحتم از دست خودم. سعی می کنم نبینمشون یا اگه دیدمشون بی تفاوت باشم.
باز هم ممنون از دانوب عزیز

[گلنوش67]

من متأسفانه چند بار سعی کردم مثل خودشون پز بدم که چون با شخصیتم سازگار نیست خیلی ناراحتم از دست خودم. سعی می کنم نبینمشون یا اگه دیدمشون بی تفاوت باشم.

هيچ وقت سعي نكنين مثل ديگران بشين ميشيه مثل داستان اون كلاغه ميخواست راه رفتن كبك رو ياد بگيره.

درختي كه پربارتره افتاده تره .اينو هيچ وقت فراموش نكنين

[shiva64]

آره واقعاً! من چون با این خانم کلی خاطره داریم مربوط به گذشته و کلی هم با هم صمیمی بودیم و از زیر و بم زندگیشون با خبرم حس می کنم میخواست خودشو یه آدم دیگه نشون بده که خوشم نیومد.
باز هم ممنون ازتون

[پریماه]

سلام عزیزم .دقیقا واسه من هم اتفاق افتاده و همچنان ادامه داره.عموی همسرم چندماهی میشه عقد کرده و با خانمش زیاد میان خونه مادرشوهرم.و از طرفی من هم تازه عروسم .هروقت که میشینیم دورهم و گپ میزنیم این خانم خیلی از خودش، لباسش،وضع مالی پدرش و اقوام پدریش تعریف میکنه...البته من هم خیلی حرف واسه کلاس گذاشتن دارم اما هیچ وقت در جمع بیان نکردمو نمیکنم و دوست ندارم بخوام چیزی رو به رخ بکشم...اما واقعا موندم چجور در مقابلش برخورد کنم .از طرفی نمیخوام منم پز بدم و از طرف دیگه نمیخام فکرکنه فقط اون چیزی داره که به رخ بکشه..........خلاصه نمیدونم چیکار کنم......یجورایی فکر میکنم مادرشوهرم از بس اون خانم کلاس میگذاره حالا خیلی هواشو داره...
مخصوصا توی جمع یه حسی به ادم دست میده... گاهی فکرمیکنم وقتی سکوت میکنم ایشون فکرمیکنن تایید کردیم و قبول داریم ایشون خیلی کسی هستن...یه حس بد دارم...

[آسو]

[align=justify]سلام شیوا جان،

اینجور آدما همیشه در مقابل من خلع سلاح هستند، چون من عمیقا درکشون می کنم (اینو واقعا می گم) و اون چیزی که دنبالش هستند رو بهشون می دم. برای همین بعد از یه مدت عملا بهم تکیه می کنن.

خیلی وقتا زبان احساس آدم ها یه چیز می گه، زبان جسمشون یه چیز دیگه، من معمولا نگاهم به احساس آدم هاست، و سعی می کنم ترس ها و کمبودهاشون رو ببینم و تا جایی که از دستم برمیاد، حمایتشون کنم.

کسی که پز می ده، در واقع با همه وجودش داره به من می گه: آسو من به توجهت نیاز دارم، لطفا بهم اعتماد به نفس بده.

می دونی اگه این خانم و آقا مهمون من بودن و همین رفتار رو داشتن (که خیلی وقتا مشابهش به اشکال مختلف پیش اومده) واکنش من چی بود؟

با ذوق به حرفاشون گوش می کردم، و با دقت و تمرکز سعی می کردم نکات مثبتی رو پیدا کنم که خودشون بهشون توجه نکرده بودن. و این کار سختی نبود، چون انسان ها سرشار از زیبایی هستند، زیبایی هایی که خودشون ازشون غافلن.

شیوا جان تو این دنیای پر از سختی و پیچیدگی، انسان ها واقعا تنهان، دلشون محبت می خواد، دلشون توجه می خواد. از طرفی پر از ترس های مختلفن. قلبشون تنهاست (حتی خیلی وقتا خودشون هم قلب خودشون رو لمس نمی کنن) برای همینه که این رفتارهای ناهنجار (مثل پز دادن، پرخاشگری کردن، دشمنی کردن و ...) رو بروز می دن. اگه به جای زبان بدنشون، به حرف دلشون گوش بدیم، نه تنها ازشون دلخور نمی شیم، بلکه کمکشون هم می کنیم احساسات مثبتی رو تجربه کنن و دنیا براشون جای امن تری باشه.[/align]

[پریماه]

شیوا منتظرتم...
من امروز اون خانمو دوباره میبینم میخام خیلی خوب و صمیمی باهاش برخورد کنم به روش آسو...و بهش اعتماد به نفس بدم فردا میم و نتیجه رو بهت میگم...

[shiva64]

دقیقا من هم مثل شما هستم پریماه جون. در ضمن آسو جان یه جورایی وقتی دیدم به شوهرم بی توجه بودن و به قول معروف تحویلش نگرفتن من اصلا دوست نداشتم بهشون باج بدم. چون شوهر من رفتارش با دیگران خوبه و آدم مهربونیه. عروسی من و اون خانم هم 2 ماه باهم فاصله داشت و هر دو هم میهمان مامان من بودیم. ما اولش از عروسیشون که اصلا هم تعریفی نبود و بیشتر شبیه یه پارتی بود تا عروسی! و اصلا اون حدی که اونها میگفتند نبود تعریف کردیم و آرزوی خوشبختی براشون کردیم ولی توقع داشتم اونها هم همینطوری باشن که اصلا نبودن! حتی مادرش که سنی ازش گذشته هم داشت بهمون پز میداد در صورتی که خدا شاهده هم عروسیه من بهتر بود و هم ظاهر من بهتر بود. من واقعا در اینجور موارد مته به خشخاش یه آدم تازه به دوران رسیده گذاشتن رو یه جورایی باج دادن و تأیید اون کار زشتشون میدونم. نمی تونم منم پا به پاشون ازشون تعریف کنم و بهشون پر و بال بدم. باز اگه اون چیزایی که میگفت یه کم درست بود لجم نمی گرفت وقتی دیدم یه دختری مثل اون که نه درس خونده و نه هنری داره و نه قیافه ای داره یه تیپ خفن زده برای یه مهمونی ساده در حدی که روی موهاش نگین چسبونده بود! داره بهم پز میده خیلی بدم اومد اصلا از نگاهم مشخص بود.تازه شما فکر کنید که اونها بعد از عروسیمون منو پاگشا نکرده بودن ولی مادرم به قول خودش برای شرمنده کردنشون دعوتشون کرده بود که تازه پز همون رو هم بهم دادن که مثلا ما رو همه دعوت می کنن و اصلا از بعد از عروسی حتی یک شب هم خونه نیستیم! خداییش شما بودید چی می گفتید‍؟
پریماه جون خوشحال میشم اگه نتیجه برخورد جدیدتو بگی